سلام خسته نباشی برا خانمی که گفت دخترم یه کلیه داره زن پسر دایی من هم یه کلیه داره اصلا نمیدونستن که یه کلیه داره یه روز کلیه اش درد گرفت بردنش دکتر سنو گرافی انجام داد گفتن خانم تو فقط یه کلیه داری الان ۳تا بچه داره خدا را شکر هیچ مشکلی هم نداره سلام همگی برای مامان ایلا مینویسم عزیزم ،اصلا غصه نخور همون خدایی که بچه اتو اینجوری آفریده، خودش هم حافظ و نگهبانش هست میدونم و درک میکنم که چقد نگران و دلواپسی منم یه همچین رازی و تو سینم دارم از بچه ام و به هیچ هم نگفتم که خدایی نکرده عیب روش نیفته و بچه بزرگ شد به خاطر این موضوع اعتماد بنفسش و از دست نده گاهی اوقات ته دلم خالی میشه،هیچ امیدی ندارم ،فک میکنم همه چی تموم شده ،ولی بعد با خودم میگم تو خدا رو داری فراموش کردی؟ برا آینده ای که نیومده غصه نخور ،همه چیز و بسپار به خدا😍😍😍 سلام ب مدیر محترم کانال وهمه ی دوستانی ک عضو این کانال پر بارهستن. درمورد مشکل مادر آیلا جون خواستم بگم، خواهربزرگم از نوزادی یکی از کلیه هاش جمع شده بود(مادرزاد) وفقط با یک کلیه زندگی میکنه، مثل ما زندگی عادی داره، الان ۵۵سالشه ومادر سه فرزند ودو تانوه هم داره، گاهی همون کلیه سالمش درد میگرفت، منتهی با دارو درمان میشد. اصلا نگران نباشید، ادما با یه کلیه هم میتونن مثل همه ی کسانی ک دوتا کلیه دارن زندگی کنن،حالا چون شما انقدر نگران هستین سالی یکی دوبار چکاپش کن تا خیالت راحت باشه، اصلا نگران نباش، انشالله روزی میاد این دخترت مثل خواهرم بچه ونوه دار بشه ودلنگرانیهای امروزتو براشون تعریف کنی وخاطره بشه برات. ارزوی سلامتی برای همه دوستان مجازی وعزیزانشونو دارم. زینب هستم از مازندران @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

سلام وقت بخیر ببخشیدصحبت درمورد سحروجادوشدمنم گفتم مشکلمو مطرح کنم راستش ما سالهاست روپشت بوم خونمون تخممرغ پیدامیشه اولش فک میکردیم گربه میاره بعدگفتیم مال کبوتر البته اینا برای سالها قبل اما الان مطمعنیم باخونه سازی و تعمیراتی که انجام دادیم محال مامانم هرسری تو کارتن وسایل روپشت بوم پیدا می‌کنه یکیشوشکوندخیای زرده ش شفاف بود راستش خیلی می‌ترسیم میگیم شاید ج ن میاره خواستم بذونم ینی چی می‌تونه باشه کسی می‌دونه ؟ توخونه ماهمیشه جننگو دعواست پدرومادرم باسن هفتادوخورده ای یرمستیل کوچک بگو مگو کتک کاری وهمع باهمه قهرن بخدا وضع خونوادمون خیلی خاص میگم بچه که بودیم یسری همسایه هامون صدای دادودعواشون می‌یوند البته نه بشدت ما ولی الان عاقل وساکت شدن ولی ماهمینطوری هستیم همه خانواده دچارمشکلاتی هستن احساس میکنم توخونهمون پرانرژی منفیه مامانم همش فحش وبابام بشدت عصبی و بداخلاق باهم هم قهرن حتی خواهربرادرام پدربزرگم دعانویس بوده مادرم سرخواهربزرگم خیلی دنبال جادو دعا بود همش می‌گرفت حتی خودخواهرم همش یه دبه آب داشت می‌ریخت توغذای اینو اون که مثلا عاشقش بشن به خواستگاری درست و حسابی محل نمی‌ذاشت آخریه ازدواج اشتباه کرد توسن پنجاه سالگی وباوجود معلم بودن 😔حالا بگذریم کلی مشکل هست خاستم بدونم ما طلسم شدیم ؟خواهرم رفته سرکتاب بازکرده گفته طلسم نیستین پس اینهمه مشکلات ازکجا میاد ؟من میگم پدرومادرم باهم حرف همونمیخونن که اینقدرهمچی داغون البته من خودم ازدواج کردم و بچه دارم اما تیروترکشها بماکه ازدواج کردیم هم میخوره کسی می‌دونه ینی مشکل از چیه البته من چیزخاصی اززندگیمون نگفتم درهمین حد خواستم بدونم مشکل چیه بنطردوستان @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

سلام خانم باقری عزیز واقعاممنون بابت این دورهمی دوستانه خداخیرتون بده،،،، من تک تک پیام هارومیخونم و واقعا ازبعضی پیام هاناراحت میشم و ازبعضی پیام هاکفری میشم،، وگاهی هم ازبعضی پیام ها لجم می گیره که چقدرما آدم ها زندگی رو به کام خودمون ودیگران تلخ میکنیم ،، وازبعضی ازپیام ها تجربه کسب میکنم و خوش حال میشم که بعضی ازخانوم هاچقدر فهمیده و باشعورهستن،،، و ازمدل پیام دادنشون مشخص میشه فرهنگ صحبت کردن واصیل بودنشون رو حالا درموردخواهری که باپسرخاله ازدواج کردن وخیلی مشکل دارن باخانواده شوهرشون وایشون خیلی خسته شدن درست منم همین طوربودم باورکن چندسال تویک اتاق بودم وبعدازچندسال که دوتا بچه داشتن همسرم تمام طلاهای من رو فروختن ورفتن زیرزمین خونشون رو دوتااتاق زدن ورفتیم طبقه پایین همون زیرزمین ودوسال اونجابودیم وخاله جان همون مادرشوهرم فوت کردن پدرشوهرنداشتم وقتی همسرم کوچیک بودن پدرشون فوت کرده بودن ،، داستان ازاینجاشروع شد ،، بعدازچندماه خواهرشوهرها ( دخترخاله ها) صداشون در آمد که آرزو به گور ببره زنت که بخواهد صاحب خونه مادرمابشه ومن خیلی دلم می گرفت چون وضع مالی پدرمنتوفامیل ازهمه بهتربود ودوتا خونه بهترین جای مشهد وچنددربندمغازه داشتن ونیازی نداشتم واصلا توفکراین حرف هانبودم سنی نداشتم تازه ۱۶ سالم بود بادوتابچه وزمزمه ها ادامه داشت تا ما رو از اونجا بلندکردن وهزاداستان دیگه که چقدربه من که هم سن دختراشون بودم زخم زبون میزدن و زندگی روبرام تلخ میکردن بماند،,، خیلی سختی کشیدم وتحمل کردم بچه هام بزرگ شدن والحمدالله اززندگیم راضیم چون فهمیدم گرصبر کنی زغوره حلوا سازم درسته الان تمام حرفهاو زخم زبون های که به من زدن حالا به دختراشون میزنن پس به هردست بدی ازهمون دست میگیری وشماهم نتیجه صبرتومیبینی اماباهمسرتون هم صحبت کنید وباآرامش برخوردکنید وبدون بی احترامی بگین کارخونه من جداهست ودرتوانم نیست بیشترازاین امیدوارم موفق باشین فاطمه ازمشهد از رنجی خسته‌ام که از آنِ من نیست بر خاکی نشسته‌ام که از آنِ من نیست با نامی زیسته‌ام که از آنِ من نیست از دردی گریسته‌ام که از آنِ من نیست از لذتی جان‌ گرفته‌ام که از آنِ من نیست به مرگی جان می‌سپارم که از آنِ من نیست. شب بخیر🌱 پس این دنیا ارزش اینقدر غصه خوردن رونداره ویکم زندگی رو راحتر ببینیم ‌‌‎‎‎‎‎ ‌ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

سلام و خسته نباشید خدمت دوستان عزیز امیدوارم ایام ب کامتون باشه من بار اولمه ک پیلم میدم و امید وارم توی کانال قرار داده بشه . من همیشه تو خانواده مشهورم ب اینکه فلانی ی کانال داره میشینه حرفای مردمو میخونه یا براشون حرس میخوره یا گریه میکنه🤦🏼‍♀ یا خوشحال میشه...😄❤️ من یه دختر ۱۷ساله هستم استان فارسی😎 من ۲تا سوال داشتم خدمتتون اول اینکه من پدرم زونا (حالا نمیدونم شماهم بهش زونا میگید یا اصلا درست نوشتم یا نه یه طرف کمرش کلاا یک وصل تاول زده دونه زده و قرمزه) گرفته ، شنیدم واگیر داره ، در چ صورت واگیر داره مثلا اگه بابام دست ب چیزی بزنه بعد ماهم لمسش کنیم اون وسیله رو امکان انتقال وجود داره؟ و اینکه شنیدم اینایی ک آبله‌مرغان گرفتن دیگه زونا نمیگیرن درسته؟ چون من خودم قبلا آبله‌مرغان گرفتم ، در کل ممنون میشم در این رابطه بهم اطلاعاتی بدید و اینکه بگید چیکار کنه تا روند بهبودیش تسریع بشه؛ سوال دوم اینکه ما عروسی یکی از اقوام درجه یکمون هست و دقیقا تاریخش زمانی هست ک من عادت ماهیانه هستم (متاسفم انقدر صریح حرف میزنم) من در زمان عادت ماهیانه ب شدددتتتت حالم بده و خیلی سختم میشه و اینکه در کل دوست ندارم اصلااا ک موقع عروسی پر-یود باشم چون کل عروسی حالم گرفته میشه، میخواستم بپرسم راهی سراغ دارید که چند روز عقب تر بیوفته تصمیم داشتم قرص بخورم ولی شنیدم خییلیی عوارض داره و ترسیدم وای بازهم میگم یه بار اشکال نداره ، از طرفی هم خیلی نمیخوام عقب بیوفته! خواهش میکنم اگه راهی سراغ دارید پیشنهاد بدید 🫂💖✋🏻 ببخشید زیاد شد ندیده دوستتون دارم @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿

#تجربه_من ۹۶۳ #فرزندآوری #دوتا_کافی_نیست #سختیهای_زندگی #مشیت_الهی #قسمت_دوم تا اینکه بعد از ۱۰ سال، سال ۱۴۰۲ من با پیام رسان ایتا و کانال دوتا کافی نیست از طریق خواهرم آشنا شدم و دوباره تصمیم گرفتم من هم بخاطر فرمان آقا و رضایت امام عصر عج وارد جهاد فرزند آوری شوم💪 مدتی طول کشید تا همسرم رضایت داد ولی این بار هشت ماه تو پروسه بودم تا بارداری اتفاق افتاد، محمد جواد و محیا جان کنار من و همسرم از خوشحالی لحظه شماری میکردن برای اتمام ۹ ماه و دیدن خواهر کوچولوشون که از اول اسمش را ضحی گذاشتیم به یاد مرکز خیریه ضحی که ان شالله خدا توفیق بده راه اندازی کنیم در شهرمون. به هفته یازده بارداری که رسیدم و سونو ان تی، تازه شروع ماجرا و سختی برامون شد چون عدد ان تی من بالا شد و درگیر سونو و آزمایش و آمینوسنتز... 😕😕 الحمدلله همه نتایج خوب بود. تا آخر بارداری پرونده من اینقدر قطور شده بود که باید یک نفر غیر از من بلندش میکرد😄 زیر نظر دو تن از فوق تخصص های استان مون بودم اما انگار بیشتر مسئله درآمد زایی اون دو عزیز بود تا مسئله تشخیص علت ان تی بالا😕 در کل دوران پر استرسی را این دو دکتر یکی زنان و زایمان و یکی سونوگرافیست برام رغم زدن... تا در نهایت حتی در آخرین سونو در هفته ۳۴ هم کاملا سلامت جنین ما تایید شد و من در اتمام هفته ۳۷ با درد زایمان وارد بیمارستان شدم با وجود تمایل به ویبک اما متاسفانه باز سزارین شدم و دخترم ضحی در میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام دنیا اومد و خدا می‌دونه چقدر خوشحال بودیم و چه حس و حالی همه خانوادمون داشتن چون بعد از سالها یک نوزاد به جمعمون اضافه شده بود❤️ ضحی دختر بهشتی با عطر خاصی که برام عجیب بود، هدیه خدا و امام عصر عج فقط هفت روز مهمان ما بود و دقیقا شب ۲۳ ماه مبارک رمضان بعد از اتمام اعمال شب قدر ساعت سه و نیم یه دفعه بی‌حال شد و تا مسیر بیمارستان بیشتر دوام نیاورد و بسوی خدا پرواز کرد. در تمام مدتی که کادر درمان در حال احیا بودن من زیر سقف آسمون از خدا احسن الحال را برای خودم و خانوادم تقاضا کردم و اینکه هر چی صلاح هست برامون رقم بزنه و قطعا صلاح در رفتن ضحی بود چون قرار بود بعد از ضحی منِ جدید من متولد بشه. داستانم طولانی شد اما فراز و فرود زندگی من آنقدر زیاد بود که خیلی جاها مجبور به خلاصه گویی شدم. برای من همیشه فرصت زندگی فصل امتحانات بوده و هست و یاد آیه "لقد خلقنا الانسان فی کبد" آرام بخش روح من هست. معتقدم در نبرد با روزهای سخت، این انسانهای سرسخت هستن که باقی می مونن البته با نسخه قوی تر از قبل بعد از ضحی من بزرگتر شدم و خدا آرامش خاصی به قلبم هدیه داد. روزی که سیسمونی ضحی را جمع میکردیم، به دوقلوها قول دادم دوباره اقدام کنم چون خودشون خیلی اصرار داشتن دوباره نی نی داشته باشیم. و من تصمیم گرفتم بخاطر رهبرم و امام زمان عج تا ۴۵ سالگی ادامه بدم و دوباره در فرصت دیگه اقدام کنم. یادم رفت اضافه کنم که بنده در سال ۹۶ دکترای تخصصی خودم را اتمام کردم. سالها شاغل کارمندی بودم اما بخاطر اینکه بیشتر کنار بچه هام باشم و مقوله تربیتی دوقلوهام استعفا دادم و الان یک کسب و کار آنلاین دارم. هم کمک خرج همسرم هستم و هم شاهدِ نزدیک بزرگ شدن بچه ها هستم و در ضمن اگر هنوز کارمند بودم محال بود به سرم بزنه دوباره مادری کنم چون پروسه سختی را سالهای کارمندی برای بزرگ کردن بچه ها داشتیم. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿