سلام به همه عزیزان و گلی جون در باره خانمی که برا شوهرش نامه نوشته بگم
خانم عزیز حرفهای شما ضد و نقیضه وقتی میگی از صبح تا شب برا آرامش و راحتی شما کار میکنه یعنی دوست تون داره اگه از حرف نزدن یا از نگفتن محبت کلامیش ناراحتی اکثر مردا اینجوری ان کلا کم حرفن شما باهاش حرف بزن قربون صدقش برو محبت کن کم نیار فکر نکن اگه دو دفعه حرف زدی نگو اون چرا حرف نمیرنه یا چرا اون شروع کننده صحبت نیست اینو بدون مردا کاری یا حرفی که ما میزنیم یاد میگیرن و میگن شما محبت عشق خنده هر کاری که باعث انگیزه شما به زندگی هست انجام بده اولش اینکه که خودتو خالی میکنی دومش که به محبت و خنده شما دل میبنده و عادت میکنه بعدشم شما دیگه باید بعد ۲۰ سال عادت کرده باشی به اخلاقش و رفتارش به نظرم نامه خوبه ولی یه موقع مناسب یه جایی که کسی نباشه حتی بچه ها باهاش حرف بزن اول بهش بگو میدونم برا راحتی ما کار میکنی ممنونم که راحتی و آسایش ما برا مهمه بگو من دوست دارم شما بامن حرف بزنید از خودت کارهای اون روزت بگی از منم درباره کارها یا خودم و بچه ها بپرسی منم خونه رو برا ارامش تو اماده میکم که وقتی امدی اول استراحت کنی بگو انسان به همه چی نیاز داره از نیاز جسمی و روحی که هر کدام بحث جداگانهای و خودت چند تا مثال بزن براش از هر کدام از خودشم بپرس چند تا بگه. مردا اگه چیزی درباه حرفهای شما نمیگن یا حواب نمیدن ناراحت نشین چون باید بهش فکر کنن بعد جواب میدن مثل خانما نیستن که فورا جواب میدن یه جایی خوندم که نوشته بود که اگه بدونید زنان و مردان باهم تفاوت دارن و بدونید این تفاوت ها چی هستن دیگه بحث های الکی به وجود نمی یاد مثل اینکه مردا اگه چیزی همون لحظه نمیگن نمیدونن چی بگن باید کمی فرصت بدی تا فکر کنن بعد جواب میدن و ما اینو به حساب بی اعتنایی شون میزاریم یا ما خانم ها اگه ناراحتیم دوست داریم حرف بزنیم یا درد و دل کنیم و مردا دوست دارن تنها باشن و یا اینکه مردا یه مسئله ای رو باید واضع بگی تا بفهمن به گوشه و کنایه طعنه نمی گیرن یا بهتر بگم نمی فهمن پس حرف رو باید مستقیم گفت وخیلی چیزا
مثل اینها پس بیایید همو درک کنیم تا زندگی راحتی داشته باشیم با تشکر از گلی جون من زهرام 😍
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام به گلی بانوی گل و تمام دوستان عزیز
با افتخار یک خوانساریم
برای دوست عزیزی که میخواهند به خوانسار شهر رودهای و درختان چنار سفر کنند.
به کوچهکوچه محلههایش که پا میگذارید در میان صدای آب و پرنده و خنکی هوا غرق لذت میشوید. درختان سرسبزش بیشتر از خانهها به چشم میآیند. اینجا نه روستاست و نه جایی در شمال. اینجا یکی از جاهای دیدنی اصفهان به نام خوانسار است.
🌺 تونل سبز خوانسار که خیابان امام خمینی میباشد.که در محاصره درختان بلند قدر چنار هست
یکی از جاهای دیدنی خوانسار هستند.
در کوچهباغها، اول درختان سبز و بعد خانههای کاهگلی و دیوارهای خشتی کوتاهقد را میبینید که پشت درختان قایم شدهاند.
برای پیادهروینکردن در کوچهباغهای خوانسار گرمای هوا را بهانه نکنید چون سایه درختان این کوچهها نمیگذارد گرمای هوا اذیتتان کند.
آدرس کوچهباغ مالگاه
محلههای صفائیه، چشمه آخوند، دوراه، بالا، مالگاه و پایتخت
–🌺 منطقه حفاظت شده گلستان کوه
منطقه حفاظتشده گلستانکوه از جاهای دیدنی خوانسار در ۱۵ کیلومتری خوانسار به بزرگی ۱۷۰۰۰ هزار هکتار منطقهای برای رویش گیاهان و محل زندگی جانوران است. اگر در فصل بهار به خصوص ماههای فروردین و اردیبهشت به این منطقه سر بزنید، این شانس را دارید که لالههای واژگون قرمزرنگ، یکی از شگفتانگیزترین دیدنی های خوانسار را ببینید. هنگامی که قطرههای شبنم از روی این لالهها به پایین میچکد، صحنهای خارقالعاده خلق میشود.
🌺 چشمه مرزن گشت
چشمه مرزنگشت از جاهای دیدنی خوانسار به همراه تعدادی از چشمهها از میان کوچههای شهر خوانسار به جریان میافتد و به همراه آبهای شرقی، رودخانه خوانسار را به وجود میآورد. این چشمه در پارک ملی سرچشمه قرار دارد و یک نوع چشمه آهکی است. آب چشمه مرزنگشت علاوه بر زیبایی و حیاتی که به شهر خوانسار میدهد، برای کشاورزی و مصرف خانگی مردم هم کاربرد دارد.
و در فصل بهار به طور خودجوش آب از دل کوه پایین میاید و تا اول خرداد یا اول تیر ادامه دارد.
وآدرس ان در منطقه پارک سرچشمه است
🌺 تپه آریاییها از جاهای دیدنی خوانسار
تپه آریاییها از جاهای دیدنی خوانسار در ۸۰۰۰ هزار سال پیش با داشتن ۵ طبقه جایی برای زندگی مردم، حاکمان و نظامیان به شکل یک قلعه بوده است. همه طبقات این قلعه مخصوص آدمها نبودند و طبقه اول جایی برای نگهداری از حیوانات و طبقه دوم انباری آذوقه و خوراکی بوده است. از تپه آریاییها چیزهای قدیمی مثل کوزه، خمره، آرد و چراغ پیدا شده است.
آدرس تپه آریایی
۳۵ کیلومتری خوانسار، روستای رحمتآباد
🌺 خانه حبیبیها
حاج حبیبالله تاجر در زمان قاجار خانه حبیبیها را با آجر، کاشی و چوب در دو طبقه ساخت. خانه حبیبیها از جاهای دیدنی خوانسار با چشمهای که از کوچهاش میگذرد و حوض زیبای حیاطش، حالوهوای باصفایی دارد. اولین چیزی که در برخورد با این خانه به چشمتان میآید یک سردر زیبا و با ابهت است و بعد از آن طرح برجسته سنگی دو شیر و ساعت در طبقه دوم این عمارت خودنمایی میکند
آدرس خانه حبیبیها
خوانسار، خیابان امامخمینی، کوچه حبیبی
اول خیابان جوانمرد
– 🌺 آسیاب خوانسار
در زمان قدیم هر جا که آب زیاد بود نمیگذاشتند انرژی آب هدر رود و از آن برای به حرکت درآوردن چرخهای آسیاب استفاده میکردند. خوانسار هم شهری است که همیشه پر از آب و چشمه و رودخانه بوده به همین خاطر صدها سال پیش مردم خوانسار تصمیم گرفتند تا از این آب برای به حرکت درآوردن دستگاه آسیاب استفاده کنند
🌺 آدرس کوچه های فرعی پارک سرچشمه
از جاهای دیدنی دیگر
مدرسه مریم بیگم
مسجد جامع خوانسار
امامزاده سید صالح بسیار مجرب هست
مقبره دختران بکر
امامزاده سید محمود معروف به باباترک
مقبره بابا پیر
شاهزاده احمد که بسیار مجرب هست
پارک عسل که بسیار جای خوبی برای اطراق مسافرین است
ودهکده گردشی گلستان کوه جای بسیار دیدنی و زیبا وقتی وارد میشویم از بلندیهای آن شهر زیبای خوانسار رو میبینیم
وپارک ملی سرچشمه جای بسیار سبز و خنک بدای مسافران عزیز
و جاهای دیدنی دیگر چون طولانی میشه نام نمیبرم و میتونید توی گوگل سرچ کنید.
ان شاء الله بهتون خوش بگذره
دوست عزیز تو بازار خوانسار هم میتونید سوغاتی های عالی مثل
برگه زردآلو ،آلو پوست کنده ،آلو شور یا نمکی ، تندچه (که با هسته زردآلو درست میکنند)
عسل و گز و انواع سبزیهای کوهیو موسیل تازه و گردو و سوهان عسلی و انواع خوراکی های خوشمزه بخرید.🥰🥰
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام خوبین چالش عروسی گذاشتین
😍
خیلیاتون پشیمونین و حسرت میخورین چرا عروسی نگرفتین،
من پشیمونم چرا عروسی گرفتم😂نامردا با اینکه خیلیهاشون وضعشون توپ بود کادو ندادن، بخدا اونا که اوضاع مالی متوسطی داشتن، دست و دلباز تر بودن. بگذریم
من سه سال عقد بودم
مرتب هم میرفتم خونه شوهرم، خیلی دوستم داشتن منم دوستشون داشتم و دارم، من برا عقدم رفتم محضر و برا جشن عقد هم رفتم آرایشگاه و لباس عروس آبی پوشیدم،
منطقه ما رسمه که وقتی دو نفر عقد کردن خانواده داماد یه گوسفند یا کهره(شوهر بز)😜 برا اولین عید بعد از عقد، حالا هر عیدی میخواد باشه، میبرن. من اون حیوون رو فروختم و با پولش کلی ظرف و ظروف خریدم، (سال ۸۸) مثلا برا جهیزیه
یه مقدار دیگه هم وسایل ضروری برای اول زندگی با مادرم خریدیم، وقتی خونمونو ساختیم، پول نداشتیم عروسی بگیریم، ۱تومن از مادرم و ۱تومن هم از داداش شوهرم قرض گرفتیم، دیگه یخچال و تی وی و یه سری وسیله دیگه گرفتیم، و هم با همون پول آرایشگاه و لباس عروس کرایه ای و حتی دسته گل کرایه ای، فیلمبردار و ....
شام عروسی و میوه و شیرینی
البته شام عروسی فقط برای خواهر و برادرای دو طرف بود و بقیه فامیل نزدیک هم میوه و شیرینی
تازه یه خورده از پول هم موند😃
یه خورده کادو نقدی و ... هدیه دادن،(خانواده شوهری کمکی نکردن فقط مادر شوهرم بر حسب قولی که داده بود ۲۰۰تومن داد برا موکت خونه ۱۵۰ هم خودمون گذاشتیم روش🤭) ولی من دلم میخواست برم سفر،
الان ۱۲سال میگذره و من پارسال رفتم مسافرت برای اولین بار، تازه تو راه برگشت هم تصادف کردیم ولی خداروشکر چیزیمون نشد، فقط ماشین خرج اورد که اونم بیمه زحمتش روکشید😅 زندگی و چالش هاش رو ساده گرفتم، الان دو تا بچه دارم، شوهرم راننده هست و یه دونگ ماشین هم شریک، از خودمون خونه داریم، سالمیم، حرص نمیخورم، نه اینکه فکر کنید مشکلی نداشتیم و نداریما، کلی بدهی بنگاهی و بانکی داریم، ولی خدا خودش هوامونو داره، دعام کنید این ماه باردار بشم🥺
از اینکه پیامم رو تو کانال میزارین سپاسگزارم🙏🌹
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#تجربه_من ۹۸۴
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#تنبلی_تخمدان
#سختیهای_زندگی
من تو یه خونواده پرجمعیت بدنیا اومدم و ته تغاری خونه مون هستم. در کودکی پدرم رو از دست دادم اما با تلاش های مادرم که فوق العاده زن قوی و باایمانی بودن بچه ها بزرگ شدن و ازدواج کردن و هر کدوم رفتن سر خونه زندگیشون، بجز من که قبل از کنکورم مادر مهربونم رو هم از دست دادم.
من یکی از دانشگاه های تهران قبول شدم و با یه آقایی از شهری دیگه که هم رشته ای بودیم ازدواج کردم. یه سال عقد بودیم و بعدش خیلی ساده رفتیم سر خونه و زندگیمون .
من از خواهران و برادرام دور شدم چون
محل زندگیمون یه شهر دیگه بود، همون ماه اول باردار شدم، وقتی متوجه شدم چون غیرمنتظره بود شوکه شدم، اما خیلی زود با شرایطم کنار اومدم و با بچه م انس گرفتم.
البته برای همسرم هم غیرمنتظره بود اما خیلی ساده و راحت پدر شدنش رو پذیرفت.
پسرم بدنیا اومد و تا خانواده م از شهر خودمون بیان چندروز طول کشید.(لبته زایمانم ده روز زودتر از تاریخی بود که پزشکم مشخص کرده بود.)
سزارین شدم و تنها کسی که پیشم بود، همسرم بودن، روز دوم زایمانم چون کسی نبود کارای بچه مو انجام بده، یادمه خودم سرم رو از دستم کشیدم و بلند شدم بچه مو شستم و پوشکشو رو عوض کردم.
ضعف ناشی از زایمان، کم خونی شدید، دوری خانواده، شب بیداری ها و افسردگی بعد از زایمان شرایط سختی رو برام فراهم کرد اما همه فدای سر امام زمان :)
قبل از دوسالگی پسرم تصمیم گرفتیم برای بچه دوم اقدام کنم، پیش خودم گفتم حالا یه کم یه نفسی بکشم، یه کم به خودم زمان بدم، وقت زیاده (شاید چون همسرم بخاطر شغلشون کمتر خونه بودن و تقریبا همه ی کارای بچه رو خودم انجام میدادم)
خلاصه چند ماهی گذشت و اقدام کردیم اما چون جدی نبودم برام مهم نبود که چرا نتیجه نمیگیریم، تا اینکه یه سال گذشت و نگران شده بودم، رفتم دکتر و...
مشخص شد تنبلی تخمدان دارم، کلی دارو و سونو و آزمایش اما نتیجه نگرفتم، الان پسرم ۶ سالشه و تنبلی تخمدانم هم هنوز باهامه...
خواستم بعنوان خواهر کوچکتر و یکی که تجربه کرده بگم امروز و فردا نکنید، فاصله ی سنی بچه ها هرچه کمتر، بهتر...
علامه حسن زاده آملی یه جمله دارن که نقل به مضمون: « اگه پرده ها کنار بره، مشخص میشه که بیشتر دلیل عذاب کسایی که تباه شدن اینه که تسویف کردن، یعنی امروز و فردا کردن»
وقت برای مسافرت ، تفریح، درس،کار و...همیشه هست، اما برای مادر شدن زمان کمه...
خلاصه که دعام کنید و اگه قصد چندفرزندی دارین، هرچه زودتر اقدام کنید
یاعلی🌱
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
خواستگارانی ک پشت سرشان هم نگاه نکردند
سلام گلی جان من میخام زندگیمو تواین دوسال بگم برا عزیزانی که خواستگاریشون بهم میخوره ناراحت میشن. 1402شروع شد درحالی که من از آمدن بهار ناراحتم چون کار کشاورزی شروع میشود و پدر من کار نمیکند ومادرم با هزار دردسر و دعوا با پدرم کار میکنند وتقریبا هرروزجنگ ودعوا داریم فروردین خواهرم آمد گفت که فلانی ازت خواستگاری کرده ولی میدانم اورا دوست نداری گفتم نه منم گفتم خوب کاری کردی. بهار باهمه خوبی وبدیش تمام شد تابستان آمد روزی در خانه بودم که همسایه آمد به شوخی گفت چند سالته گفتم 29 فردا آمد گفت برات یه خواستگار کارمند سراغ دارم ما هم قبول کردیم فردا خواهر ومادر پسر آمدند گفتند ما پسندیدیم بعد دوروز با پسرشون آمدند وقرار شد بریم باهم حرف بزنیم دراین حین گوشی پسر زنگ زد وبعد کمی حرف زدن گفت شکلاتارو بیار پولشو میدم من مشکوک شدم به خانوادم گفتم گفتن شاید داشت شیرینی عروسی شو میگفت قرار شد فردا بریم عقد که برادرم رفت تحقیق کرد گفتن معتاده ماهم نه گفتیم یه هفته بعد یکی آمد باز انواع خوبی از پسره کرد ما هم گفتیم باشه بیان تا اینکه آمدند چه آمدنی زنداداش و زندایی حالا اینا پسند کنند مادر وپسر بیان😳اینا رفتند هرچه منتظر شدیم خبری نشد. تا اینکه پاییز همسایه خواهرم از دامادمون منوخواستگاری کردند باهزارتا خواهش که دختره یعنی منو راضی کنه با ایشان ازدواج کنم منم که از خدام بود زود قبول کردم.بعد پسره گفت برم به خانوادم بگم بیان هنوزم که هنوزه خبری ازشون نیست . شروع کردم برا آزمون استخدامی درس خوندم تا اینکه بعدآزمون اواخر اسفندبامادرم رفتم دکتربعد یه ساعت یه خانومی آمد نیم ساعت نشست وبه من گفت عزیزم قصد ازدواج داری گفتم اگه مورد خوبی باشه آره گفت برا برادرم دنبال دختر خوب هستیم دوباره تعریف از پسر وقبول خواستگاری از من باز رفت که رفت هنوزم نیامده عید 1403شد که مصادف با ماه رمضان شد ومن میرفتم مسجد برا نماز هروز که میرفتم از دم در مسجد با خواستگارای قبلی برخورد میکردم واز طرز برخورد اونا ناراحت میشدم اواخر فروردین دوست خواهر زاده زنداداشم آمدند خواستگاری دوباره خواهر ومادر بدون داماد اینا پسندیدند وپسرشون را آوردند وبعد یه روز خدا خیرشون دهد گفتند دختره قدش کوتاهه باز اینا جواب دادند بعد دوروز یکی آمد ودوباره خواهر و زنداداش وگفتند دوروز دیگه با پسره میان چون مرخصي پسره دو روزه دیگه است دوروز دیگه زنگ زدن گفتن پسره آپاندیس شده بیمارستانه بخاطر حرف های ضدونقیضشون گفتیم نه نیان بعد یه هفته رفتیم عروسی یکی از فامیلا باز خواستگار پیداشد وباز آمدند ورفتن هی اصرار که جواب بدین بعد جواب بله ما باز تا الان خبری ازشون نیست خلاصه کلام اگه از خونه برم بیرون عروسی عزا خیابون هرجا برام خواستگار میاد ولی میرن وگموگور میشن بدون دلیل ودر ضمن با اون دسته از خواستگار ایی که آمدند وبدون جواب دادن گذاشتند رفتند اگه آخرتی که خدا قولشو داده وگفته به اندازه ذرهای ظلم از کسی بی جواب نمیماند را خواهم گرفت یعنی چی نمیتونین یه چیزی بگین لااقل زنگ بزنین بگین عزیزم قسمت نشد وتمام حالا این مال یه سال و دوماهه ببینین تو سالهای اخیر چی کشیدم چقدر خانوادمون عذاب دادم
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
به راه راست امدن فرزند یا همسر نااهل و سربه راه شدن جوانان نااهل و حرف گوش کن شدن آنها:
۳۶۰ مرتبه
«ایاک نعبد و ایاک نستعین»
دریک مجلس بگوید( یک جلسه)
و تکلم نکنید
( باکسی حرفی نزند)
منابع: مستدرک الوسائل
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام گلی جان و همگروه های گلم
در مورد چالش ازدواج
بنظر من هر چند هم طرف مشکل مالی داشته باشه میتونه با یه مراسم خییییلی ساده که حتی فقط خانواده دو طرف باشن میشه یه جشن گرفت که عروس و داماد لباس بپوشن و یه عکس بگیرن که بعدا خدای نکرده نشه عقده تو دلشون تو اوضاع الان ،بنظرم میشه از خرجهای اضافه زد مثلا اینکه بدون ۳۰۰ نفر دعوتی هم میشه مراسم ساده و لباس عروس و آتلیه و ... رو انجام داد فقط بخاطر دل خودمون
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
سلام درمورد چالش عروسی.
والا من یازده سال پیش هم حنابندان داشتم هم عروسی وهم پاتختی.حنابندونم خوب بود ولی تا اومدن حنای داماد و بگیرن پلیس اومد گفت جم کنید همسایها دارن اذیت میشن زنگ زدن به ما گفتم.خلاصه هنوزم که هنوزه حسرت آهنگ حنا حنا حنایه به دلم مونده😂هرکجا توعروسی می خونن کلی غصم میشه.به نظرم حتما عروسی بگیرید.نذارید حسرتش به دلتون بمونه
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿