eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.8هزار عکس
631 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام عزیزم خوب هستید . خانمی تو گروه اسم زن برادرم که خودکشی کرده رو خواسته بودند که براش ذکر بخونند . صدیقه مادر ربابه . سپاسگزارم از شما و دوستان مجازی عزیزم و اینکه از این خانم عزیز تقاضا دارم دعا کنند که خانواده ی زن برادرم متوجه بشند که ما در مرگ اون هیچ نقشی نداشتیم کمتر توهین کنند . شاید روح اون هم کمتر در عذاب باشه 😭😭😭😭😭😭 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام به همه ی شمابزرگواران✋ میخواستم درجواب پسر18ساله ای که عاشق شدن وبه فکرخودکشی هستن بگم پسرگلم اول اینکه خ..ودکشی چرا؟ 🤔چراهرکی با ی مشکل زودی میخوادخودکشی کنه باخودکشی کردن ازدستورخداسرپیچی کردن وگناهی که بخشیده نمیشه پس بهتره به فکرخودکشی نباشی خدابهمون عقل داده که چیزی روبه زورنخوایم چون به صلاحمونه پسرگلم سنت مگه چقدره که عاشق شدی ایناعشق زودگذره این طور دختراباعرض معذرت عشق وقبول ندارن وتنوع طلبن اگرشماکاری نکردی ودختره خودش ازتون سردشده بدونید مصلحتی بوده که راهتون ازهم داره جدامیشه سنی هم نداری که الان بخوای عاشق بشی ایناعشقازودگذره فعلا به فکردرس وکاروآینده خودت باش باشگاه برومطمئن باش خدابهترینهاروبرات رقم میزنه الان باگریه ونارحتیت بدون مادرخدابیامرزتم تورومیبینه وعذاب میشه امیدوارم دیگه به فکرخ..ودکشی نیوفتی وزندگیتوباتلاش طلاش کنی @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii راستی دوستان دوستی دارم ک دخترش کلاس اولیه مشکلی ک داره اینه که دخترش وقتی میره مدرسه باید حتما مامانش پیشش بمونه یعنی از ساعت ۷تا ۱۲رو باید جلو در کلاسشون بشینه هرکاری کرده نمیمونه بایدفقط مامانش پیشش باشه. یعنی اگه نمونه پیشش گریه زاری راه میندازه و نمیمونه اگه شما دوستان راهکاری بلدین ممنون میشم واقعا دوستم خیلی اذیته😔😔 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃🍃🍃 شراره خانم از زندگیش میگه....
دنیای بانوان❤️
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃🍃🍃 شراره خانم از زندگیش میگه....
نفس عمیقی کشیدم ...سری به نشونه نمیدونم تکون دادم ..شاپور دستم.الی از جیب کتش دراورد و انگشتمو بست و راه افتادیم ..خیلی زود رسیدیم دفتر خونه خیابون خلوت بود بادروسری ،رو سرمو به ر.قص دراورده بود ..موهام روی صورتم پریشون شده بودن..دقیقا مثل دلم ! دلی که از سئنه داشت بیرون میزد! وقتی وارد دفتر خونه شدیم پدرم هماهنگی های لازم رو کرده بود. عاقد شناسنامه هارو گرفت و بی معطلی خطبه رو خواند و با گریه بله دادم ..بعد بله دادن شاپور هم ..بابام سریع بلندشد. خواست بره که با گریه بلند شدم رفتم سمتش ..صداش زدم. . _:باااااباااا!بابااا!! وایساد. .ولی برنگشت از پشت بغلش کردم. _:نمیخوای با دعای خیر بدرقم کنی ؟ دارم میرمااا؟ _:دیسب گفتم. بازم میگم خوشبخت بشی ! نیازی به امضای من نبود ولی اومدم که بعدا نگن بی کس وکار بودی ! _:همین ؟ _:همینم برای دختر سرکشی مثل تو زیاده ! _:بابااا بخدا من سرکش نیستم .. یهو برگشت ..برزخ بود. خود جهنم .. نگاهش نافذ بود. نافذ و پراز خشم .. _:سرکش نبودی که زن این عیااش نمیشدی. ... شاپور خندید. .. بابام روکرد بهش. _:آره حقم داری بخندی! به سادگی ما حالا حالا ها باید بخندی. بعد روکرد بهم .. _:برووشراره. .برووو فکر کن من. مادرت. همه اونایی که دوست داری مردیم. ..فکر کن بعد این خودتی و این شازده پسر ... انگشتشو تهدیدوار جلو چشمم به حرکت دراورد _:دیگه حق نداری اسم مارو بیاری ! هیچ وقت ! این یادت باشه ! شکستم. صدای شکسنتن قلب و روحمو شنیدم. .از دردنفسم داشت بند می اومد ..پاهام بی جو.ن شدن ..شاپور سریع به دادم رسید. بازومو گرفت ..پدرم سری متاسف تکان دادو رفت. ..ولی دیگه گریه نکردم..دیگه زار نزدم. فقط عقده کردم. کینه کردم...آهی کشیدم ..تکونی به خودم دادمو سرپا شدم و با شاپور که حالا شوهرم شده بود رفتم به ج..نگ سرنوشتم ..رفتم سراغ زندگی که هیچ ازش نمیدونستم....مسیرمون بالای یک ساعت راه بود.کم کم داشتم کلافه میشدم که شاپور گفت رسیدیم ....
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام خدمت خانم باقری عزیز به پسرگلم که گفتن ۱۸ ساله هستن و سه ساله که مادرشون فوت شده و ایشان عاشق دختری شده که ظاهرا جواب منفی شنیده و از زندگی ناامید شده میگم پسر گلم سن شما سن تلاش و امیدواریه چرا جوانی خودت رو هدر میدی و به این عشق زودگذر دلخوش کردی کمی دقت کن این علاقه شما از روی بی کسی و تنهاییه اول بهت نصیحت میکنم سرگذشت بانوی عظیم الشان گوهرشاد را از اینترنت سرچ کن و مطالعه کن و روش همان عاشق دلباخته را انجام بده بعد بفکر درس و کار و زندگیت باش تلاش کن تا بهترین سالهای عمرت رو بیهوده هدر نکنی وقتی که تونستی مستقل بشی انوقت از خدا بخواه که یه دختر خوب نصیبت بکنه اصلا کلمه خودکشی رو عنوان نکن که قهر خدا رو به دنبال داره اون دختری که با قبولی در دانشگاه شما را رها کرده مطمئن باش به درد زندگی مشترک نمیخوره خدا رحمت کنه مادرت رو برو سرخاکش ازش بخواه برات دعا کنه ... ازخدا برای شما و همه جوانان سرزمینم آرزوی خوشبختی میکنم و امیدوارم به حق امام جواد( ع )همتون سربلند و سلامت باشید @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii دوتا کافی نیست
۱۰۳۶ من در سن ۱۷ سالگی ازدواج کردم با جهیزیه ایی که کاملا ساده و بدون تجمل بود و فقط لوازم ضروری رو داشت. رفتیم سر زندگیمون توی یه خونه مستأجری ساده و کوچیک زندگیمون رو شروع کردیم. من خیلییییی بچه دوست داشتم، همسرم هم همینطور. بخاطر همین از همون اول زندگی اقدام به فرزندآوری کردیم و من همش میگفتم با اومدن یه فرشته توی زندگیمون خدا بهمون رحمت نازل می‌کنه شکر خدا دوماه بعد عروسی باردار شدم بماند که چقدر اطرافیان با زبونشون آزارمون دادن ولی من خوشحال بودم و شاکر خدا که بدون دارو و درمان مادر شدم تولد ۱۹سالگی خودم پسرم ۴۰روزه بود😍 زایمانم طبیعی و بسیار سخت بود، شکرخدا با بدنیا اومدن پسرم خونه ی بزرگتر و بهتری اجاره کردیم و زندگیمون کمی سامان گرفت. پسرم که یکسال و چهار ماهه بود اقدام کردیم برای بچه دوم و شکرخدا بازم بدون دردسر باردار شدم تا ماه هشتم بارداری هم پسرم رو شیر دادم و هیچ مشکلی هم نداشتم اما اینم بگم مغزیجات و لبنیات زیاد استفاده میکردم که بدنم خالی نکنه و توی سن ۲۱ سالگی خودم و دوسالگی پسرم، دخترم رو بغل کردم زایمان دومم فوق العاده راحت و سریع بود. حالا دیگه فشار اطرافیان زیاد شد که بذارین کمی زندگی تون خوب بشه از کجا میخواد بیارین خرج بدین و... اونقدر حرف و حدیث و تمسخر ها زیاد شد و مدام میگفتن قرص بخور دستگاه بذار یه کاری کنین ک هرساله هرساله شکمت نیاد بالا من کلا دوتا بچه داشتم ولی خب حرف و حدیثه دیگه😒 اونقدر خسته شدم که یک ماه بعد زایمان رفتم ای یودی گذاشتم که باردار نشم واقعا فشار بقیه برام سنگین بود. پسرم دوسالش بود که با فشار همون بقیه از پوشک گرفتمش و واقعا پسرم آمادگی شو نداشت، از طرفی ورود رقیب براش، از طرفی گرفتن از شیر از طرفی از پوشک از طرفی ختنه کردنش واقعااااااا خیلییییییی اذیت شد و واقعا خدا منه نادان و ناآگاه رو ببخشه خیلی بهش فشار وارد شد. اون روزا هرچی بقیه میگفتن برای بچه داری تو زندگیم پیاده میکردم و این بدترین نقطه ضعف برام بود. یه روز یه بنده خدایی باهام حرف زد و گفت نکن این کارو بچه ی تو با بچه های دیگران یا حتی خواهر برادرای خودشم یکسان نیست، قرار نیست اگه بچه کسی تو فلان ماه از پوشک گرفته شد برای توهم همون‌جوری بشه. و این حرف برای من یه جرقه شد و دیگه اهمیتی ندادم و با روش و منش خودم بچه هام رو بزرگ کردم. برای از شیر گرفتن و از پوشک گرفتن دخترم به حرف هیچچچچ کسی گوش ندادم و دقیقا زمان خودش که رسید دخترم خودش دیگه به شیر میلی نداشت حدودا دوسال و چند ماهگیش بود و زمان پوشکش هم خودش ۳ سال و دوماهگی اعلام آمادگی کرد و خیلییییی راحت گرفته شد همه میگفتن وای خسته نشدی از خرید پوشک دیگه بزرگهههه بسه، میگفتم پولش رو باباش میده دخترمم از مال باباش داره استفاده می‌کنه. یعنی محترمانه میگفتم کاری نداشته باشین اما مردم همیشه به همه چی کار دارن ب همه چییییییی، ما نباید گوش کنیم. نمونه گوش کردن به حرف مردم برای خودم ایودی بود که باید بگم تمام مدتی که ایودی داشتم، همش درگیر عفونت و دل درد بودم و حالا چندین ماهه که خارجش کردم و دچار تنبلی و کیست و سندرم تخمدان شدم رحمم کلی مشکل پیدا کرد که گفتنش باعث طولانی شدن متن و .... و هزاران دردسر بخاطر حرف مفت مردم... و حالا که دیگه برام خیلییییی وقته حرف مردم مهم نیست بازم آثار اون تبعیت ها توی زندگیم هست خواهشاً کاری به حرف اطرافیان نداشته باشین همین الان هم همه دارن میگن که دیگه بچه نیاری بسه هم دختر داری هم پسر اما اهمیتی برام نداره چون وزنش رو زمین قراره تحمل کنه و رزقش رو خدا بده، به آینده دختر و پسرم نگاه میکنم که دخترم خواهر میخواد و پسرم برادر و خدا بهم کمک کنه ان‌شاءالله ان‌شاءالله ان‌شاءالله به خواست خدا پیگیر درمان هستم که هرچندتا ک خدا بهم داد بچه بیارم 😍😁😍 ادامه👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۳۶ حالا دخترم سه سال و نیمه ست و پسرم پنج سال و خورده ایی، دعا کنین خدا برامون بخواد و بازم مادر بشم. اشتباه کردم که یک سال و خورده ایی دخترم اقدام نکردم. الان ارتباط بچه هام فوق‌العاده خوبه. کاش برای سومی هم اینقدر تعلل نمی‌کردم. بارداری شیربه شیر درسته سختی داره اولش، ولی یک سال که میگذره خیلییییی مادر راحت میشه همه اونایی که الان دارن به من خورده میگیرن ۲۰ سال دیگه ممکنه حتی سالی یکبار هم منو نبینن. پس زندگی مون رو به مبنای انتخابات دیگران نسازیم ما فقط یکبار به دنیا میایم، خودمون تصمیم بگیریم که می‌خوایم چیکار کنیم. خیلی کیف میده که توی لیست شیعه های حضرت علی علیه السلام چندین و چند اسم از نسل ما باشه 😍😍😍 در رابطه با تربیت فرزند هم باید بگم به نظر خود من تربیت فرزند وجود نداره، تربیت خود من هست که تربیت بچم رو میسازه. وقتی مادر جلوی بچه ولو دوساله باشه از بد خواهرشوهر جاری و یا هرکسی نگه، بچه غیبت رو یاد نمیگیره. وقتی مادر با صداقت باشه با همسرش بچه راستگو میشه. وقتی مادر به همسرش در غیاب و حضورش احترام بذاره بچه احترام به مادر و بقیه رو رو یاد میگیره و وقتی بچه ببینه مامانش تا اذان میشه می‌ره نماز میخونه و هرکاری باشه کنار میذاره، اهمیت نماز رو می‌فهمه و وقتی ببینه مامان نماز خوانش سرش داد وبیداد نمیکنه حرف لغو نمیزنه می‌فهمه مسلمونی قشنگه و تمام زندگی و رفتار طرف خدایی باشه خیلی زندگیش شیرینه در کل می‌خوام بگم برای تربیت بچه جوش نزنین در واقع باید برای تربیت خودمون تلاش کنیم خودمون که رفتارمون و کردارمون واقعا خوب باشه بچه مون هم خوب میشه. و اینم بگم من عاشق این تجربه گذاشتن های توی کانال شدم، چقدررررر برای رشد و زندگی خوبن. در پناه خدا موفق و موید باشین🙏☘ التماس دعا عزیزان "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii من میخواستم خاطره دزدی خانواده داماد از خونه عروس رو بگم .. ‌ ‌
سلام سلام ، من باز اومدم ، دیروز تا حالا دلم تنگتون شده بود آخه گلبرگ جوون و خواهرا و خانواده بزرگ ، گرم و مهربون من 😘🙏❤️😂 من میخواستم خاطره دزدی خانواده داماد از خونه عروس رو بگم ما زمانی که ازدواج کردیم با همه خوبی و بدیش و خسیس بازی و بی مزه بودن عروسیمون دوجا مثلا جشن گرفتن ، یکی شهرستان و یکی تهران من میخوام اون شهرستانیه روبگم 😁 آقا یه زیر زمین گرفتن واسه جشن دو سه تا کاغذ تزئینی چسبوندن شد مجلس عروسی ما ، بعد یه شامی دادن و اومدیم خونه و چون شوهرم تهران زندگی می کردن ، گفتن خب حالا میخواییم عروس رو ببریم ، یه اتوبوس مهمون هم با خودشون آورده بودن گفتن با همین برمی گردیم ، اونموقع آخرای جنگ تحمیلی بود، هیچی دیگه با زور و ناراحتی خداحافظی کردم از پدر و مادرم و با همون لباس عروس سوار اتوبوس شدم ، حالا کی آخرای آذرماه که هوا داشت حسابی سرد میشد 😂آقا این راننده اتوبوس یه نوار زپرتی برای عهد بوووووق رو گذاشته بود ، اونموقع ایست بازرسی زیاد بود از شانس من اتوبوس رو نگهداشتن و امدن بالا که این نوار چیه ، همه رو گرفتن 😂😂😂 بعد یکی از سربازا داد زد اوووووه اینا دارن عروس میبرن 😳😂😂😂، الانه که مینویسم دارم ازخنده غش می کنم ، سرتون رو درد نیارم دیگه نمیدونم راننده اتوبوس با چند نفر از بزرگان حاضر در اتوبوس چی گفتند ، اجازه دادن اتوبوس راه بیوفته 😂😂😂 رسیدیم تهران ، بعد از ظهرش مهمون‌دعوت کردن و شام مثلا پاتختی بوده ، از اینجا به بعد رسم دزدیه 😂😂😂😂 آقا شام رو خوردیم دیدم خواهرم ناراحته ، زنگ پشت زنگ ، از کجا ؟ شهرستان ، چی شده ؟😳 منم بی خبر 😂😂😂 نگو مادر آقا داماد قابلمه چلو کبابی رستوران رو با خودش آورده بود تهران به عنوان همین رسم که یه چیزی از خونه عروس میدزدن 😂😂😂😂😂 وای مُردم ازخنده ، بعد از مهمونی ، مُردیم تا مادر داماد رو راضی کنیم بابا جان این قابلمه برای رستوران و کارشونه باید پس بدیم ، خلاصه که با کلی زحمت و عذرخواهی از رستوران دار قابلمه رو پس دادیم😂😂😂😂😂 دیروز که یه مطلبی در همین رابطه تو کانال خوندم گفتم تعریف کنم امیدوارم تونسته باشم لبتون رو به خنده باز کنم 😂 بخندیم میگذره ، نخندیم هم میگذره ، پس همه باهم بخندیم الهی همیشه از خوشیها و عروسیا و موفقیتها صحبت کنیم و باهم بخندیم نه به هم ، برای خوشبختی همه جوونامون و دخترام خوشبخت باشن صلوات الهی آمین ، 🤲🤲🤲 اللهم صلی علی محمدا وآل محمد(ص) و عجل الفرجهم الهی آمین 🤲🤲🤲🤲 دلتون شاااد❤️ خیلی باحال بود😍😁 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii سلام درباره ی خانمی که تو گوشی شوهرش پیام های حیانت دیده... ‌‌