از ازدواجمون پنج سال میگذشت. تو این مدت سه بار حامله شدم که هر سه بار تو سه ماهگی سقط کردم.
دومین بار که سقط شد با آزمایش و سونو فهمیدم که مشکل خیلی جدی تر از این حرفاست ومن توانایی حمل جنین رو ندارم.
روزای سختی رو میگذروندم دوسال از ازدواجمون گذشت که فهمیدم همسرم....
https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae
بهشتیان 🌱
🍂💫🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂💫🍂 🍂💫🍂💫🍂 💫🍂💫🍂 🍂💫🍂 💫🍂 🍂 #پارت136 💫کنار تو بودن زیباست💫 از ذوق دیدن لباس عروسی که برای
🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂
🍂💫🍂
💫🍂
🍂
#پارت137
💫کنار تو بودن زیباست💫
تماس رو وصل کردم
_الو!
چند لحظهای سکوت کرد و بالاخره با صدای گرفتهای گفت
_باید ببینمت
_سلام. الان کجایی؟
_تو خیابونا دارم میچرخم. تو بگو کجایی بیام پیشت
نگاهی به نسیم و بهاره انداختم
_یادته گفتم میخوام با دوستام یه کاری رو شروع کنم؟
_آره
_کارمون شروع شده.
_آدرس بده بیام.
_باشه الان برات پیامک میکنم.
تماس رو قطع کردم. رو به نسیم گفتم
_پسر داییم میخواد بیاد اینجا
_عه چه خوب. شیرینی تموم شده برم بگیرم
_نه نمیخواد. گفتم بهت که چیکار کرده. ناراحته میاد و میره
آدرس رو براش ارسال کردم. بهاره گفت
_این همون پسردایی خوشتیپته!
آروم خندیدم
_آره
_من جای تو بودم خودم رو قالب میکردم بهش. حیف نیست از دستش بدی
نسیم هم خندید
_تو برو به خواستگار سمج خودت برس
جوری که انگار بی خبره نگاه کرد
_کدوم خواستگار؟!
_همون که دنبال هممون راه افتاده دیگه!
کمی خیره نگاهمون کرد و انگار تازه یادش اومده گفت
_آهان! اونو میگی! نه بابا اون سیریشه بهش گفتم نه
نسیم به در مزون اشاره کرد.
_برادرت اومده
بهاره نگاهی به میلاد انداخت و با ذوق سمتش رفت
_میگن دروغگو فراموش کاره راست گفتن. اصلا یادش نبود کیو میگم.
_ول کن تو هم فقط میخوای دست اینو رو کنی.
چقدر نگران اومدن امیرعلی ام. اصلا چی میخواد بگه! من که کاری ازم برنمیاد.
دایی عمرا کوتاه بیاد. به قول مهدیه هر دو مون رو به زور میشونه سر سفره ی عقد. کاش میتونستم بهش بگم دایی بیا اون خونه رو بزنم به نام خودت که دست از سرم برداری
لباس زینب رو از تن مانکن درآوردم و توی مشمایی گذاشتم. سمت خیاط خونه رفتم. لباس رو کنار کیفم گذاشتم و روی صندلی نشستم.
بعد از رفتن امیرعلی زود تر برگردم خونه که یه وقت مرتضی متوجه نبودنم نشه. کاش یکم از خوبیای رفتار امیرعلی رو داشت.
_لباس رو میخوای ببری؟
سر بلند کردم و به نسیم که تو چهارچوب در ایستاده بود نگاه کردم
_آره دختر همسایمون آرزوی لباس عروس داره. برای اون دوختم
_پس یه نمونه برای مزون بدوز که اگر کسی اومد نمونه کار داشته باشیم
_باشه میدوزم، ولی الان یکم استرس دارم
_حالا هر وقت تونستی.
_یاالله
با شنیدن صدای امیرعلی نسیم از جلوی در کنار رفت و من از روی صندلی بلند شدم.
_سلام. خوش اومدید
امیرعلی با همون صدای گرفته جوابش رو داد. نسیم رو به من گفت
_من بیرونم چیزی خواستی صدام کن
منتظر جوابی نموند از کنار امیرعلی رد شد و بیرون رفت
پارت زاپاس
وی ای پی راه افتاد😍 شرایط👇
الانپارت ۴۴۵هستیم😋
https://eitaa.com/joinchat/475201981C8aab07ad4f
🖊 : فاطمه علیکرم
🍂 هدیبانو🍂
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
╔═💫🍂════╗
@behestiyan
╚════💫🍂═╝
💫
🍂💫
💫🍂💫
🍂💫🍂💫
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂
هدایت شده از حضرت مادر
هرکس به مراد دل خود شاد به چیزیست
ماییم و غم یار ، خدایا تو گواهی...😔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج💔
_😭😭😭😭
+چرا گریه میکنی؟
_دیروز مادر شوهرم اومد #خونمون، یخچالو باز کرد، دید که #میوه هارو با پلاستیک گذاشتم تو #یخچال، کلی #مسخرم کرد😭
+اخه کی دیگه از این کارا میکنه #دختر؟🤦♀
_خب من که بلد نیستم😢
+مگه تو کانال هنر خانه داری جویین نیستی؟😒
_نه، چی هست؟
+یه کاناله که ترفند #خونه داری یاد میده، این که چجور وسایل رو #تزئین کنی و خونت #شیک و #باکلاس باشه، تازه کلی کارای هنری هم داره...
_وااقعا؟ وای نمیدونستممم😳
+بیا لینکشو بهت میدم ولی به کسی نگیا🤫خزش میکنن..👇
https://eitaa.com/joinchat/1416102027C206c14c564
فقط یک نابغه میتونه در عرض ۱۵ دقیقه گوزن رو پیدا کنه😎
بزن رو لینک تا بهت بگم کجاش بود😅👇
https://eitaa.com/joinchat/2673672343Cc8cec83c1d
قسمتی کوتاه ازآیندهی منتهای عشق😍👇
https://eitaa.com/joinchat/4085776858C819a199466
هدایت شده از دُرنـجف
زیارت آل یاسین.mp3
7.77M
غروب جمعه ها
آقایی در آن دور دست شاید دلش گرم شود با زمزمه آل یاسین شیعیانش...
#امام_زمان
هدایت شده از دُرنـجف
🔴 دعا برای فرج در غروب روز جمعه در ساعت استجابت دعا
🔵 حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند:
🌕 من از پیغمبر شنیدم که فرمودند در روز جمعه ساعتی است که هر کس آن را مراقبت کند و در آن لحظه دعا کند دعایش مستجاب میشود و آن زمانی است که نیمی از خورشید غروب کرده باشد.
📚 معانی الاخبار ص ۳۹۹
_😭😭😭😭
+چرا گریه میکنی؟
_دیروز مادر شوهرم اومد #خونمون، یخچالو باز کرد، دید که #میوه هارو با پلاستیک گذاشتم تو #یخچال، کلی #مسخرم کرد😭
+اخه کی دیگه از این کارا میکنه #دختر؟🤦♀
_خب من که بلد نیستم😢
+مگه تو کانال هنر خانه داری جویین نیستی؟😒
_نه، چی هست؟
+یه کاناله که ترفند #خونه داری یاد میده، این که چجور وسایل رو #تزئین کنی و خونت #شیک و #باکلاس باشه، تازه کلی کارای هنری هم داره...
_وااقعا؟ وای نمیدونستممم😳
+بیا لینکشو بهت میدم ولی به کسی نگیا🤫خزش میکنن..👇
https://eitaa.com/joinchat/1416102027C206c14c564
هدایت شده از بهشتیان 🌱
دستی به موهایش کشیدم و گفتم
_اولین دیدارمون و یادته ؟ برام دوتا شاخه رز زرد آورده بودی . خودتم یه ست مشکی پوشیده بودی لباست نگین کاری بود. به خودت یه جوری رسیده بودی که انگار از آرایشگاه اومده بودی.
نفس پرصدایی کشیدو گفت
_اره یادمه، اونموقع ها تو ساده میگشتی آرایش نمیکردی و من عاشق همین نجابتت شدم.
کلامش کمی طعنه داشت اهمیتی ندادم و ادامه دادم
_یه جورهایی عاشقانه نگام میکردی که دلم میلرزید. البته الان هم که مثل ملک الموت نگام میکنی بازم دلم میلرزه ها ولی اون لرزیدن کجا و این کجا ؟
ناخواسته خندید و سپس با نیش باز دستانش را به حالت خفه کردن جلو آوردن اورد و گفت
_دلم میخواد خفه ت کنم.
خودم را به لوسی زدم و گفتم
_خوب ببخشید دیگه بی معرفت نشو . یه جوری رفتار میکنی احساس میکنم دوسم نداری دلم میلرزه.
دستم را نوازش وار در دستش گرفت و گفت
_آسمون و زمین هم که بهم بیان ذره ایی از دوست داشتن من نسبت به تو کم نمیشه.
رمان زیبای شقایق به قلم فریده علی کرم
👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/713228466C60cbae48d4