eitaa logo
شعرهای بهجت فروغی مقدم
215 دنبال‌کننده
175 عکس
105 ویدیو
3 فایل
شعر
مشاهده در ایتا
دانلود
هر لحظه ی ماه رمضان راحت روح است هر دم که بر آریم در این ماه "فتوح" است هر گوشه ی این عرش پر از "فرش سلیمان" هر تکه از این "تخت روان" 'کشتی نوح" است هر ذکر به درگاه اجابت، "زکریا" هر توبه که از سینه ی پر سوز ،نُصوح" است تابیدن "قدر و فلق و کوثر و توحید" از شیشه ی این پنجره هر دم به وضوح است هر آتش سوزنده ای از آه در این ماه شوینده ی هر لکه به هر سطح و سطوح است هر جرعه ی این آب شرابی است "طهورا" هر لحظه ی این شام و سحرگاه"صُبوح" است! فروغی_ مقدم
بگذار به معده استراحت بدهیم با روزه به روده خواب راحت بدهیم چندی است میان سینه کم می آید باید به نَفَس دوباره فرصت بدهیم! فروغی_ مقدم
بریز دمدمه ی "یا علی مدد"به دفم ببخش بارشی از ضرب عشق را به کفم بچرخ و گیسوی خود را به شانه افشان کن بیار شربتی از شور و پر کن از شعفم خوشا به حال دل عاشقم که عشق "علی" نشانده گوهر خود را به سینه ی صدفم هزار موج دلم را هزار سو بکشند کفی از آبم و غرق شماست هر طرفم! به پیشگاه شما تا مرا به خط کردند به سینه دست ادب دارم و میان صفم! خدا کند که به دست خودت رزرو شود بلیط لحظه ی پرواز اصفهان_نجفم! فروغی_ مقدم
🍀السلام علیک یا اباعبدالله🍀 تا پلک را زدیم به هم، کاروان گذشت! پژواکِ آتشِ عطش از آسمان گذشت! تا رو کنیم سوی حرم، دود بود و دود کز فرطِ روسیاهیِ مان از جهان گذشت! «دِل دِل» کنیم تا و دلایل بیاوریم، چون ابر، فرصت آمد و دامن کشان گذشت! هر گرزِ آهنین سپر انداخت پیشِ تو هر تیر با تو بود طرف، نیمه جان گذشت! هر خنجری که حنجرِ سبزت نشان گرفت دستی به سر گذاشت و با "اَلامان "گذشت! تو ماهِ عیدِ فطری و اثباتِ رؤیتت آه ای یقینِ محض! به شک و گمان گذشت! می شد به پیشِ تیرِ تو باشم سپر، حسین! فرصت ولی به تیزیِ تیر از کمان گذشت.... فروغی_ مقدم
🍀السلام علیک یا اباعبدالله🍀 پیچیده عطرت در هر محرم کوچه به کوچه، پرچم به پرچم! عشق تو جاری است در قلب عالم کوثر به کوثر،زمزم به زمزم آیینه ای و در انتشاری سینه به سینه، آدم به آدم نام بلندت ،ختم کلام است خواهی به نامه، خواهی به خاتم از عشق پاکت بر چهره ی گل جاری شده اشک، شبنم به شبنم عطر تنت را می بویم ای گل لاله به لاله، مریم به مریم جان برده از موج، در کشتی ات نوح گرم از دم توست عیسی بن مریم در ماتم تو‌خون گریه گردند ایوب و یعقوب، اِدریس و آدم آب حیاتی، راه نجاتی خون خدایی، یا اسم اعظم! فروغی_ مقدم
نخواه با لبِ خشکِ تو شعرِ تر بنویسم که طبقِ ذایقهٔ این و آن مگر بنویسم! تو یک حقیقتِ انکار ناپذیری و باید شکوهِ عشقِ تو را سرخطِ خبر بنویسم! گرفته ام قلمی از نیِ بریده به دستم که شرحِ حالِ تو را شَرحه شَرحه تر بنویسم! به کوچه می زنم این شعر را که واژه به واژه میانِ تعزیه هایِ سرِ گذر بنویسم! قلم اجازه ی میدان گرفته از تو و امشب سپاهِ واژه به هم می خورد اگر بنویسم! هجومِ خنجر و شمشیر را به بازو وپهلوت اجازه ام بده با خطِ میخِ در بنویسم! صدای هلهله می آید آه، رخصتی ای شعر! که شرح روشنِ آن «شام» را سحر بنویسم! فروغی_ مقدم
به یاد مادرم و چهلمین روزفراق او، همزمان با سالروز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها: لبخند سرخ باغ انار است مادرم عاشق ترین همیشه بهار است مادرم با بود و با نبود و کم و بیش ساخته بود و نبود و دار و ندار است مادرم سجاده اش به وسعت یک آسمان قنوت بی ادعا و شکر گزار است مادرم سنگین و رو گرفته در آن چادر سیاه کوهی پر از شکوه و وقار است مادرم هر سال "فاطمیه" که نزدیک می شود پروانه وار پای قرار است مادرم پاشیده رنگ عشق به گل های باغچه نقاش فصل سبز بهار است مادرم در رُفت و روب وپخت وپزوشست وشوی ها کدبانویی تمام عیار است مادرم گرمای خانه است و همه خانواده را عمری است محور است و مدار است مادرم! فروغی_ مقدم
واژه بی تاب است در سر شور "اَعطینا" بگیرد عشق آماده ست نامِ حضرت زهرا بگیرد از بهشت افتاده در دست محمد سیب سرخی تا شمیم دلکشش پهنای دنیا را بگیرد بر سر و روی زمین نازل شده باران کوثر تا بروید عشق و کار خاکیان بالا بگیرد در میان دورباشِ خلق، بانویی مجلل آمده در صدر تخت آفرینش جا بگیرد کیست این دُردانه هستی که در پشت قنوتش صف کشیده آسمان تا دست را بالا بگیرد بسکه گسترده ست پهنای حریم مهربانش هستی آماده ست تا در چادرش ماوا بگیرد داده قبل از خلقت خود امتحان‌ها را و اینک آمده با نعمت خود امتحان از ما بگیرد او که دستاس فلک چرخیده بین دستهایش کاشکی دستان ما بی دست و پاها را بگیرد! زهرا_ سلام_ الله_علیها فروغی_ مقدم
دنیا تمام تشنه ی نور است، نازنین! دیگر زمان زمان ظهور است، نازنین! از بسکه درهم است شب و روزِروزگار انگار روز حشر و نشور است، نازنین! برگرد سوی وادی کنعان، عزیز مصر! دلها بدون نور تو کوراست، نازنین! تزویر زیر نام تو بازارها زده است کالای زور و زر به وفور است، نازنین! دنبال رد شعله ای از چشمهای تو موسا دوباره راهیِ طور است نازنین! خورشید قرن هاست که بر روی نیزه هاست یا در میان تشت و تنور است، نازنین! ای آخرین ذخیره ی هستی ظهور کن دنیا تمام تشنه ی نور است، نازنین! زمان_ عجل_ الله_ تعالی_ فرجه فروغی_ مقدم
واژه بی تاب است در سر شور "اعطینا" بگیرد عشق آماده ست نام حضرت زهرا بگیرد از بهشت افتاده در دست محمد سیب سرخی تا شمیم دلکشش پهنای دنیا را بگیرد بر سر و روی زمین نازل شده باران کوثر تا بروید عشق و کار خاکیان بالا بگیرد در میان دورباش خلق بانویی مجلل آمده در صدر تخت آفرینش جا بگیرد کیست این دردانه هستی که در پشت قنوتش صف کشیده آسمان تا دست را بالا بگیرد بسکه گسترده ست پهنای حریم مهربانش هستی آماده ست تا در چادرش ماوا بگیرد داده قبل از خلقت خود امتحان‌ها را و اینک آمده با نعمت خود امتحان از ما بگیرد او که دستاس فلک چرخیده بین دستهایش کاشکی دستان ما بی دست و پاها را بگیرد! فروغی_ مقدم
هر لحظه ی ماه رمضان راحت روح است هر دم که بر آریم در این ماه "فتوح" است هر گوشه ی این عرش پر از "فرش سلیمان" هر تکه از این "تخت روان" "کشتی نوح" است هر ذکر به درگاه اجابت، "زکریا" هر توبه که از سینه ی پر سوز ،"نُصوح" است تابیدن "قدر و فلق و کوثر و توحید" از شیشه ی این پنجره هر دم به وضوح است هر آتش سوزنده ای از آه در این ماه شوینده ی هر لکه به هر سطح و سطوح است هر جرعه ی این آب شرابی است "طهورا" هر لحظه ی این شام و سحرگاه"صُبوح" است! فروغی_ مقدم
بگذار به معده استراحت بدهیم با روزه به روده خواب راحت بدهیم چندی است میان سینه کم می آید باید به نَفَس دوباره فرصت بدهیم! فروغی_ مقدم