eitaa logo
شعرهای بهجت فروغی مقدم
203 دنبال‌کننده
89 عکس
68 ویدیو
1 فایل
شعر
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀السلام علیک یا اباعبدالله🍀 با این که پیش تیر بلا ایستاده بود دستش پر از سخاوت و‌ رویش گشاده بود مولای ما کسی است که تا آخرین نفس دست حمایتش به سر خانواده بود!
🍀السلام علیک یا اباعبدالله🍀 تا پلک را زدیم به هم، کاروان گذشت! پژواکِ آتشِ عطش از آسمان گذشت! تا رو کنیم سوی حرم، دود بود و دود کز فرطِ روسیاهیِ مان از جهان گذشت! «دِل دِل» کنیم تا و دلایل بیاوریم، چون ابر، فرصت آمد و دامن کشان گذشت! هر گرزِ آهنین سپر انداخت پیشِ تو هر تیر با تو بود طرف، نیمه جان گذشت! هر خنجری که حنجرِ سبزت نشان گرفت دستی به سر گذاشت و با "اَلامان "گذشت! تو ماهِ عیدِ فطری و اثباتِ رؤیتت آه ای یقینِ محض! به شک و گمان گذشت! می شد به پیشِ تیرِ تو باشم سپر، حسین! فرصت ولی به تیزیِ تیر از کمان گذشت.... فروغی_ مقدم
🍀السلام علیک یا اباعبدالله🍀 دور و بر او لشکری از کوفی بود تنهاییِ او روضهٔ مکشوفی بود بی یار نمی ماند حسین بن علی آن روز اگر "امر به معروفی" بود!
🍀السلام علیک یا اباعبدالله🍀 پیچیده عطرت در هر محرم کوچه به کوچه، پرچم به پرچم! عشق تو جاری است در قلب عالم کوثر به کوثر،زمزم به زمزم آیینه ای و در انتشاری سینه به سینه، آدم به آدم نام بلندت ،ختم کلام است خواهی به نامه، خواهی به خاتم از عشق پاکت بر چهره ی گل جاری شده اشک، شبنم به شبنم عطر تنت را می بویم ای گل لاله به لاله، مریم به مریم جان برده از موج، در کشتی ات نوح گرم از دم توست عیسی بن مریم در ماتم تو‌خون گریه گردند ایوب و یعقوب، اِدریس و آدم آب حیاتی، راه نجاتی خون خدایی، یا اسم اعظم! فروغی_ مقدم
طفلی که پاسخ عطشش قدری آب بود تیر سه‌شعبه تشنگی‌اش را جواب بود؟ منشوری از حقوق بشر را ورق بزن این حکم در میان کدامین کتاب بود؟ شط در میان تیغهٔ شمشیر مانده و هر سوی دشت نیزه‌ای از آفتاب بود خشکیده بود در شریان هاش شط شیر آن مادری که تشنگی‌اش بی حساب بود زیر عبا گرفت پسر را حسین و برد آنجا که تیر حرمله ها در خشاب بود شاید به حق پنج تن،آلِ عبا دهند آبی به کودکی که در آن پنجه خواب بود ناگاه نبض زندگی از کار ایستاد گویا تمام عالم امکان سراب بود یک لحظه در مقام"تحیر"وقوف کرد آن سینه‌ای که مخزن "ام‌الکتاب"بود آب از گلوی مشک علمدار می‌چکید؟ یا خون سرخ طفل صغیر رباب بود؟ انگار روی رفتن تا خیمه را نداشت با کودکی که صورتش از خون خضاب بود از چشم های خیره و سرسخت کوفیان بسیار راز و رمز، درون حجاب بود مولا گرفت زیر عبا آل خویش را آن طفل را که شافع روز حساب بود زن ها برای خواندن لالایی آمدند بر روی شانه ی پدر اصغر به خواب بود...
🍀السلام علیک یا اباعبدالله🍀 محرم آمد و دل باز بی قرار، گرفت غم بزرگ تو از هر غم اعتبار گرفت! کدام باد وزید از میان وادی "طَف" که روی پنجره را پردهٔ غبار گرفت فقط نه سیب به بوی حبیب آغشته است به یاد یار دل خون هر انار گرفت! میانهٰ لب گل ها و کام تشنهٔ آب کدام صخره و سنگی رهِ گذار گرفت؟ چه کرد باد مخالف مگر،که غنچهٔ سرخ پناه در وسط بوته های خار گرفت؟ به پیشواز حضور محرم- این غم سبز- خزان رسید و دل خرم بهار گرفت! خوشا دلی که گرفت از تمام دنیا و به سمت مقصد کرببلا قطار گرفت!
دلیری، بی هماوردی اباالفضل! طبیبی،مرهم دردی اباالفضل! لب خشکت لب دریا گواه است جوانمردی،جوانمردی، اباالفضل!
🍀السلام علیک یا اباعبدالله🍀 به گوش می رسد از کربلا صدای حسین کسی مرا برساند به کربلای حسین کسی مرا برساند به کربلا که مگر هزار جان گرامی کنم فدای حسین خوشا به نم نم اشکی که می رود از چشم برای این که کند سعی در صفای حسین اگر نبود حسین اشک هم وجود نداشت که آفریده خدا اشک را برای حسین! هنوز می رسد از سینهٔ نیستان ها صدای نغمه قرآن دلربای حسین حبیب ها همه رفتند و با نصیب شدند به قدر وسع خود از روز و روشنای حسین مرا که آب گذشت از سرم به یاری او شبیه خاک بریزید زیر پای حسین اگر تمام جهان سر به راه او بدهند بجز خدای جهان کیست خون‌بهای حسین؟ حسین علیه اسلام
نخواه با لبِ خشکِ تو شعرِ تر بنویسم که طبقِ ذایقهٔ این و آن مگر بنویسم! تو یک حقیقتِ انکار ناپذیری و باید شکوهِ عشقِ تو را سرخطِ خبر بنویسم! گرفته ام قلمی از نیِ بریده به دستم که شرحِ حالِ تو را شَرحه شَرحه تر بنویسم! به کوچه می زنم این شعر را که واژه به واژه میانِ تعزیه هایِ سرِ گذر بنویسم! قلم اجازه ی میدان گرفته از تو و امشب سپاهِ واژه به هم می خورد اگر بنویسم! هجومِ خنجر و شمشیر را به بازو وپهلوت اجازه ام بده با خطِ میخِ در بنویسم! صدای هلهله می آید آه، رخصتی ای شعر! که شرح روشنِ آن «شام» را سحر بنویسم! فروغی_ مقدم
با گریه ، بر گلوی تو شمشیر می زدند! با "یا حسین" بر تن تو تیر می زدند! دنبال اجر، وقت وداعِ سر از تنت تسبیح را گرفته و تکبیر می زدند! ایمان به نان فروخته و نام خویش را روی دو رویِ سکهٔ تزویر می زدند تو شرحه شرحه بودی و قاضی شُریح ها بر مُصحف شریف تو تفسیر می زدند **** چشم انتظار بخشش تو قطره های اشک در هیات عزای تو زنجیر می زدند...
به صبر آورده در اوج بلا "ایوب" را زینب صبوری یاد داده "یونس و یعقوب" را زینب ندارم شک که در طوفان تند"نوح" هم حتی فروخوابانده با آرامشش آشوب را زینب! نمی بیند به هر بالا و پایین غیرِ زیبایی که می بیندبه هرسوحضرت محبوب را زینب! چه جذابیتی دارد سلوک مرتضی وارش که حیران می کندهر"سالک مجذوب"رازینب! شبیه مادرش وقتی که چادر می کند بر سر مزین می کند تاجی چنین زرکوب را، زینب به حیرت می کشد در عمق بی پایان دریایش هزاران در هزاران 'ابن شهرآشوب" را زینب!
یکی در مجلس یاد تو اشک‌ نم نم آورده یکی از سوز آهی بی امان بر لب دم آورده یکی بالای منبر روضه ای جانسوز می‌خواند یکی پامنبری‌های تو را دور‌هم آورده یکی در استکان‌ها_نذر کرده_چای می‌ریزد یکی با نیت خیرات، خرمای بم آورده صدایش را یکی در این میان خرج شما کرده یکی سینی‌به‌سینی چایی تازه‌دم آورده از این آتش که هردم شعله‌ورتر می‌شود داغش تعجب نیست گل بر گونه‌هایش شبنم آورده! برای پیشکش در پیشگاهت هر کلافی را که هر پیر و جوانی داشته بیش‌وکم آورده! یکی با سکه های اشک مهرت را خریدار است یکی از دار دنیا قالی ابریشم آورده یکی درباره تو شعرهایی محتشم دارد یکی هم مثل من در کار توصیفت کم آورده! محرم جمع کرده دور هم دلهای عالم را برای زخمها از اشک نم نم مرهم آورده همه آزادگان عالم از هر دین و آیین را حسین‌بن‌علی در سایه یک پرچم آورده! نخواهید از فرات آبی، که اینجا ساقی عطشان برای تشنگان دریابه ‌دریا زمزم آورده محرم‌یک‌فراخوان‌است،یک‌تجدید‌پیمان‌است که عهد بندگی را باز یاد آدم آورده!