eitaa logo
♡بوےعطࢪڂدا♡
105 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
512 ویدیو
88 فایل
{بسم الرب شهدا} 🌨| #باݩوجان چادرت‌فقط‌برایت‌پوشش‌نیست ڪاخ‌سیاهیست‌درمقابل‌فتنه‌های‌ ڪاخ‌سفید👌🏽✨ "هل‌مݩ‌ݩاصࢪیݩصرݩۍ؟!" 🌱|میشݩـوے‌رفیــق؟! امـام‌زمـاݩمـوݩ‌یـاࢪمۍ‌طݪبـد(: کپی همراه باصلوات بلامانع است. خادم کانال @nafasm1 @zahra1362212
مشاهده در ایتا
دانلود
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾 ‍ با این اتفاقات و با یک خواب شبانه، روز بعد، آرزوی معصومه برآورده شد و راحله مثل قبل خوش خلق و سرحال سر سفره صبحانه نشست. خوردن صبحانه در هوای گرگ و میش و سرد زمستان، دور کرسی و با خانواده لذتی خاص داشت که حتی شیمای عاشق خواب هم نمی توانست از آن دل بکند و ترجیح میداد با چشمان خواب لقمه اش را بجود و باعث خنده بقیه بشود اما این همنشینی را از دست ندهد. در خانواده شکیبا رسم نبود که کسی بعد از طلوع افتاب بیدار شود. پدر همیشه موقع اذان صبح که میشد رادیو را روشن می کرد تا بچه ها با صدای اذان بیدار شوند و در جواب غرولند بچه ها می گفت: -به قول عزیز، صدای اذون تو خونه پخش بشه برکت میاره... بعد از نماز هم بساط صبحانه به راه بود. و خب وقتی شب همه زود بخوابند دیگر بیدار شدن صبح خیلی سخت نخواهد بود. در این خانه همه چیز ریتم خودش را داشت و از بلاهای مد روز که مدل زندگی را به هم زده بود خبری نبود. زمستان ها هم که هوا سرد می شد، مادر که عاشق کرسی بود،کرسی اش را می اورد و در اتاقی که برای این کار گذاشته بود جا میداد. خانه باغی بزرگ، هر بدی داشت این خوبی را داشت که خیالت راحت بود جا کم نمی اوری... هرچند در خانه های کوچک هم گذاشتن کرسی چندان کار سختی نبود. مادر، اتاق بزرگ و دنج پشتی را که افتاب گیر بود و با در مجزایی به باغ اطراف خانه باز میشد مخصوص این کار کرده بود. میز کرکسی را میگذاشت و لحاف کرسی کرم قهوه ای را که گل های درشت سبز و سرخ داشت و پر از مهره دوزی بود رویش می انداخت. بالای کرسی که نزدیک دیوار بود دو تا بالشت گرد و بنفش با رویه های سفید را میگذاشت برای پدر و پدر هم همیشه خودش دو تا بالشت دیگر می اورد و کنار خودش میگذاشت برای مادر و به شوخی میگفت: -شاه بی وزیر کی دیده? هیچ وقت بچه ها نمیفهمیدند چرا هر سال زمستان این اتفاق تکرار میشود. تا اینکه بالاخره یک روز معصومه که از بقیه فضول تر بود و با نگاه ریز بینش به همه جزییات دقت میکرد بعد از کلی این پا و آن پا کردن سوالش را از مادر پرسید. مادرش لبخندی زده بود و گفته بود: -احترام مرد خونه باید حفظ بشه. با این کار معلوم میشه که آقای خونه اونه این جواب بیشتر از انکه مشکل را حل کند معصومه را گیج کرده بود. شاید هنوز چند سالی وقت لازم بود تا معصومه پانزده ساله آن روز، معنی عشق را بشناسد. شبهای زمستان هم مانند صبح ها اتاق کرسی محل جمع شدن خانواده بود. همه دورش می نشستند و هرکسی به کار خودش سرگرم بود. خوبی اش این بود که هیچ کس علاقه ای به تلویزیون نداشت و این اتاق از این بلای الکترونیکی روز در امان مانده بود. تنها تلویزیون خانواده در هال بود. آن هم گاهی شیما به طمع کلاه قرمزی یا جدیدا فوتبال نگاه کردن یا پدر به هوای دیدن اخبار ساعت نه، سری به آن میزدند و دیگر والسلام. خب،بعد از این توصیفات بهتره سری به معصومه بزنیم و ببینیم آیا توانست چیزی از ماجرای راحله و آن پسره! بفهمد یا نه.. ... .....★♥️★.....
|🧕•°. ست روسری و ساق دست طرح ﴿ساده﴾ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🛒 😍🎉 برای شرکت در چالش😍😍👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2085224474C0bfd1a39e7 👌🏻😎
✅ رهبر انقلاب: عزاداری محرم باید بر اساس ضوابط ستاد ملی مبارزه با کرونا برگزار شود . 💚
229528_341.mp3
4.02M
🎧 یابن الحسن بگو کجایی... تنگه دلم از این جدایی...💔✋🏻 🌱
13990510_39462_1281k.mp3
10.13M
🎙بشنوید | صوت کامل سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب به مناسبت عید سعید قربان. ۹۹/۰۵/۱۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣📣📣📣📣📣📣📣📣 🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊 🌺مسابقه مجازی حاضران غدیر🌺 ✅در دهه ولایت هر روز یک سوال مطرح و به قید قرعه به یک نفر هدیه ای اهدا خواهدشد. 📱برای شرکت در مسابقه جواب صحیح و نام و نام خانوادگی را به پیوی ادمین کانال @Zahra1362212 ارسال نمایید. @Behnam1399
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌑🌑🌑🌑🌑🌑🌑🌑 ‍ بعد از صبحانه، شیما به مدرسه رفت و مادر هم رفت تا رسم هر روزه را به جا بیاورد و پدر را تا دم در بدرقه کند. حالا فرصت مناسبی بود. معصومه و راحله بساط صبحانه را جمع کردند. معصومه زیر لحاف نشست و وانمود کرد در حال تست زدن است. آخر امسال کنکور داشت. راحله هم کتاب رمانش را در دست گرفت و خزید زیر لحاف کرسی. چند دقیقه ای گذشت. معصومه همانطور که چهار خانه های برگه تست را سیاه میکرد گفت: -دیروز خیلی عصبانی بودی! با کسی دعوات شده بود? -تقریبا! -با کی? راحله کتابش را ورق زد و خیلی کوتاه گفت: -مهم نیست! چه جواب کوتاه و مایوس کننده ای! اولین تیر معصومه به سنگ خورد. این جواب یعنی راحله علاقه ای به صحبت نداشت و همین قضیه را سخت می کرد. سعی کرد غیر مستقیم وارد شود. دوباره چند تایی تست زد، بعد کتاب را بست و گفت: -راحله? دانشگاه خوبه? اصلا ارزش داره که اینقد به خاطرش سختی بکشه آدم? راحله لبخندی زد که معلوم نشد بخاطر داستانی بود که میخواند یا سوال معصومه، بعد جواب داد: -ای! هم خوبه هم بد! بستگی داره برای چی بخوای بیای دانشگاه! - محیط ش چی?خوبه? منظورم اینه دختر و پسر قاطیه آدم اذیت نمیشه? آخه یجوریه آدم با پسرا سر ی کلاس بشینه! راحله جمله ای از کتابش را خواند و گفت: - نه زیاد! کاری ب کار هم ندارین ک! بعدم مگه میخواد چی بشه! داریم درس میخونیم دیگه... وقتی حدود و حریم رعایت بشه چه اشکالی داره..مث مهمونی هست دیگه...تو مهمونی هم همه هستن معصومه سعی کرد یواش یواش به موضوع اصلی نزدیک شود: -خب آخه بعضی پسرا خیلی موذی ان! هرچقدرم تو حواست باشه بازم ی کاری میکنن که صدای آدم در بیاد! راحله دوباره لبخندی زد ک این بار معلوم بود از دست معصومه ست، کتابش را بست و گفت: - پس بگو! تو باز فضولیت گل کرده داری میترکی! مشکلت هم دانشگاه نیست. فکر کنم تو تا ته و توی ماجرای دیروز رو در نیاری ول کن نیستی... معصومه نیشش تا بناگوش باز شد. اما هرچقدر که راحله بیشتر راجع به ماجرای دیروز توضیح میداد نیشش بسته تر شد!! چیزی که معصومه از دیشب در ذهنش تصور کرده بود زمین تا آسمان فرق داشت با آنچه خواهرش تعریف میکرد. او هم مثل همه دخترانی که دانشگاه را تنها از پرده سینما یا صفحه تلویزیون دیده بودند، فکر میکرد انچه که برای راحله اتفاق افتاده آغاز یک ماجرای عاشقانه ست. ماجرایی که مثل خیلی از فیلم ها و داستان ها، با یک دعوای سطحی بین دو همکلاسی شروع میشود و بعد از کمی کشمش به عشقی افسانه ای بدل میشود. ... .....★❤️★.....
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌑🌑🌑🌑🌑🌑🌑🌑 ‍ اما آنچه راحله تعریف میکرد هیچ جایی برای خیال پردازی معصومه باقی نمی گذاشت... دعوا با استادی سوسول و از خود راضی، رد وبدل شدن حرفهایی تهدید آمیز که به هیچ عنوان شبیه یک دعوای سطحی نبود و آخر سر تشر خواهرش به آن پسره! مبنی بر اینکه حتی اگر درس را حذف کند و یک ترم عقب بیفتد از وی معذرت خواهی نخواهد کرد. شاید اگر شخص دیگری ب جز راحله این حرفها را میزد میشد به این توپ و تشر ها اعتنا نکرد اما راحله چنین آدمی نبود. اگر حرفی میزد سر حرفش می ایستاد و بنابراین جای امیدی برای تبدیل این رابطه به یک رابطه عاطفی باقی نمی ماند. مخصوصا با توصیفاتی که راحله از آن جناب میکرد: پسری تهرانی،لوس و سوسول، با آن موهای آلا مد، زنجیر طلا و تیپ جین پوشش هیچ شباهتی به خواستگار های راحله یا تیپ و قیافه هایی که راحله می پسندید نداشت و معصومه را بیشتر مایوس کرد و متقاعد شد که باید از خیر ماجرای عشقی بگذرد... هرچند معصومه فراموش کرده بود گاهی حقیقت از دل عجیب ترین اتفاقات سر بر می اورد. راحله که در حین صحبت هایش متوجه وا رفتن معصومه شده بود، بعد از اتمام صحبتش پرسید: -حالا تو چرا مث شیر برنج وا رفتی? و وقتی معصومه دلیل سرخوردگی اش را بیان کرد راحله یک آن ماتش برد و بعد، چنان از خنده منفجر شد و کتاب منسفیلد پارک را محکم بست، که من مطمئنم تن جین آستین بیچاره در گور لرزید! صدای خنده راحله آنچنان بلند بود که مادر را به اتاق کرسی کشاند: -چه خبره دخترا?چی شده? راحله که از شدت خنده نمیتوانست حرف بزند به معصومه اشاره کرد و با نفس هایی منقطع گفت: -این..این...برام شوهر .. پیدا کرده... اونم...چه کسی! مادر با تعجب به معصومه نگاه کرد. معصومه که هم گیج بود و هم شرمنده لحظه ای به مادر خیره شد و بعد سرش را پایین انداخت. مادر پرسید: - شوهر پیدا کرده?یعنی چی? راحله که سعی می کرد آرام باشد دستش را روی دلش گذاشت و گفت: -پارسا!میگه فک کرده منو پارسا ... اما دیگر نتوانست حرفش را ادامه دهد... مادر که گویا از جریان خبر داشت نگاهی به معصومه کرد: -آره معصومه? معصومه، معصومانه سری به نشانه تایید تکان داد و این بار نوبت مادر بود که بزند زیر خنده! اینطور که ب نظر میرسید هر سه نفر از چیزی به نام "جادوی زمان" بی خبر بودند... ... .....★❤️★.....
📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣📣 شماره 1 ✅بنا به فرمایش پیامبر(ص) بزرگترین و بالاترین عید ما چه عیدی است؟ ۱۰فطر ۲.غدیر ۳.جمعه ۴.قربان 🌺پاسخ صحیح رو همراه با نام ونام خانوادگی به آیدی @Zahra1362212 ارسال نمایید. آخرین مهلت زمان ارسال پاسخ: تا فردا ساعت ۱۲ قبل از ظهر
بهترین راه برای آرامش امشب و ساختن فردایے زیبا این است که: قبل از خواب تصمیم بگیریم... فردا قلبے را شاد کنیم... تاشاهد لبخند زیبای خداوند باشیم😊🌺 ✨شــبتـون الهـے✨ .
💯بروزترین کانال💯 💛 🎤🎤💛 😱اولین بارگذار فایل های صوتی و تصویری در ایتا😱 💯 سلطان شور ایران💯 💠 اطلاع رسانی جلسات 📆 💠 فایل های و هر هفته 🎥 🎧 💠 مداحی های هر هفته🗒 💠 ویژه ی کربلایی امیر برومند 🎨 ⭕️ این کانال فعالیت روزانه دارد ⭕️ https://eitaa.com/joinchat/2742812726Ccef3256af7 👌 پیشنهاد ویژه ی مدیر کانال 👌