استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 #زندگینامۀ مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت ۱۶۴:
🔸... چند روز به عيد نوروز مانده بود كه حال حاجآخوندآقا بدتر شد. مردم روستا و بهویژه پدرم برای درمان او خیلی تلاش کردند و از روستای خامنه و شهرهای شَبِستَر و تبريز، چند پزشک آوردند؛ حتّى من با یکی از اهل روستا، براى آوردن دكتر زينالى، به تبريز رفتم و او را با هزار التماس آوردیم؛ ولى همينكه به ميدان روستا رَسيديم، شنیدیم که شيخحسينعمو دارد مناجات میخواند.
🔸در منطقۀ ما رسم بود كه وقتی كسى از دنيا میرفت، مؤذّن روستا به پشتبام مسجد میرفت و جملاتى را به صورت مناجات و با صداى بلند میگفت تا همه بفهمند كه شخصی از دنیا رفته است.
🔸فهميديم كه حاجآخوندآقا از دنيا رفته است. روحش شاد! ما پزشک را به خانۀ ایشان بردیم؛ ولى دیگر چه فايده؟ آن مرد علم و عمل، پلکهایش را براى هميشه، روى هم گذاشته و به جهان باقی کوچ كرده بود.
🔸من شدیداً گريه میکردم، با دستهایم به پنجرههاى خانه فشار میآوردم و میگفتم که خدایا! چرا حاجآخوندآقا را از ما گرفتى؟ او عالم و هدایتکنندۀ ما بود. پدرم که حالم را دید، مرا در آغوش گرفت و هر دو سخت گريستيم؛ چون حاجآخوندآقا را دوست داشتيم.
🔸پدرم در حال گریستن گفت: «پسرم! حاجآخوندآقا در ساعت پایان زندگىاش، سراغ تو را گرفت و گفت: "شيرخدا كجا است؟ من كه نمیبینم؛ پس به او بگوييد که حرف بزند تا صدايش را بشنوم." گفتیم: براى آوردن پزشک به تبريز رفته است. فرمود: "من دیگر رفتنى هستم و پزشک و دارو برایم فایده ندارند و هنگام نوشیدن شربت مرگم فرارَسیده؛ پس برایم كمتر زحمت بكَشيد و خودتان را به اين در و آن در نزنيد."؛ سپس به من سفارش كرد كه تو را به حوزۀ علميّه بفرستم. انشاءالله این کار را انجام میدهم و تو درس روحانیّت میخوانى و عالم موفّقی میشوى تا نام او كه همنام تو بود، زنده بماند.»
🔸دوباره هر دو شدیداً گريه كرديم. ...
📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۲۱۵ و ۲۱۶.
@benisiha_ir
🔴 #حرفهای_طلایی
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «حرفهای طِلایی» (پندنامۀ ایشان به دخترشان):
🌷#دخترم! هر روز به آسمان رو کن و بگو: «خدایا! مرا عَفیف بفرما.»
(عفیف: پرهیزکار، کسی که گناه نمیکند.)
💻 مشاهدۀ مطالب دیگر این کتاب:
http://benisiha.ir/149/
#تقوا، #دعا، #عفت
@benisiha_ir
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت:
🔶 هر کجا با عشق آرَم بر زبان:
🔶 دوست میدارم تو را صاحبْزمان!
(کجا: جا. آرَم: میآورم.)
📖 امید آینده، ص ۲۰۲.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #تولی
@benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 #زندگینامۀ مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت ۱۶۵:
🔸... همه برای وفات حاجآخوندآقا میگريستند. بايد هم گریه میکردند؛ چون عالم و دانشمند روحانى روستا را از دست داده بودند؛ مردى كه به آنان يک عمر، درس دين، قرآن، اخلاق و تقوا داده بود و با وجودش اختلافی پیش نمیآمد و هیچ کس ستم، روزهخواری و ترک نماز نمیکرد. خدا میداند كه او چقدر در روستای ما مؤثّر بود. اِفسوس كه انسانها قدر نعمت را بعدِ ازدستدادنش میفهمند و آن دیگر سودى ندارد.
🔸پیکر شریفش با احترام کامل در قبرستان روستا دفن شد و مردم به سوگ نشستند. هر یک از دامادهایش، حاجرستم و سلطانعلى، برای مراسم او هزینه کردند و پدر من هم، با اين كه دستش خالى بود، برایش احسان كرد.
🔸پس از آن روز، هر کسی و چیزی، سر جايش بود؛ جز حاجآخوندآقا که جایش در كوچه، ميدان، مسجد، جلو ستون بزرگ آن و بهویژه بالاى مِنبر، خالى بود.
🔸خدا میداند که هنوز صداى گريههایش در بالاى منبر، به گوشم میرَسد.
او چه اشعارى را به زبانهای عربى، فارسى و آذرى زَمزَمه میكرد و هایهاى میگريست!
میفرمود: «به من حاجآخوندآقا نگویید؛ بلکه بگوييد: نوكر امام حسين و غلام حضرت عبّاس.»
به حضرت امام حسين ـ عليه السّلام. ـ علاقۀ شديدى داشت. هر سال در اربعين آن حضرت، در خانۀ او شُلهزرد پخته میشد و همۀ اهل روستا كه تقريباً ۶هزار نفر بودند و بعضی از اهالی روستاهای دیگر، به خانهاش میرفتند و ناهار میخوردند. خدا قبول كند.
🔸پس از او انگار نور روستا خاموش شد، دینداران فرسوده شدند، مسجد و مِنبر، آن شور و حال را نداشت، عدّهاى در گوشهوكَنار، شَرارت میكردند و کسی نبود که آنان را موعظه و اصلاح كند، جوانان از حالت طبيعى خارج میشدند و از رسوم روستا سر باز میزدند و خلاصه: اوضاع، دیگر همانند گذشته نبود و بهكلّى تغییر کرد. ...
📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۲۱۶ ـ ۲۱۸.
@benisiha_ir
🔴 #پند_پیران_بر_پوران
مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «پند پیران بر پوران» (پندنامۀ ایشان به فرزندشان):
🌷 #پسرم! دردهایت را با تقویت روحت درمان کن.
(البتّه باید مسائل پزشکی لازم را هم رعایت کرد.)
💻 مشاهدۀ مطالب دیگر این کتاب:
http://benisiha.ir/235/
#بیماری، #درد، #روح
@benisiha_ir
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت:
🔶 پادشاها؛ سَرورا؛ تاجسرا!
🔶 راه حق را بر خلایق دِه نشان
(خلایق: آفریدهها. دِه: بده.)
📖 امید آینده، ص ۲۰۲.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #هدایت
@benisiha_ir
🔴 #زندگینامۀ مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت ۱۶۶:
🔸... پس از وفات مرحوم حاجآخوندآقا، بیماری پدربزرگم، باباحسن، شدّت پيدا كرد و او به بِستر افتاد. او هميشه میگفت: «من نمیخواهم که پس از حاجآخوندآقا زنده بمانم.»
🔸او سينهتنگى داشت و سخت سرفه میكرد و در نالههايش بیشتر میگفت: «اى خداى حسين ـ علیه السّلام. ـ ! به دادم برَس.»
🔸روزی من بهشوخى به او گفتم: «بابابزرگ! خدا برای همه است؛ پس چرا شما میگوييد: "اى خداى حسين ـ عليه السّلام. ـ !"؟» گفت: «پسرم! درست است كه خدا برای همه است و همه را او آفریده است، ولی هيچ كس مانند امام حسين ـ عليه السّلام. ـ او را نشناخت. آن حضرت، خدا را خوب شناخت و همهچيزش، حتّى جان و فرزندانش را در راه اود اد و در پایان عمرش در گودال قتلگاه گفت: "خدايا! راضی به رضای توام."»
🔸باباحسن سواد نداشت؛ ولی به ضروريّات و احکام دين مقدّس اسلام اعتقاد داشت.
🔸در اواخر زمستان، پدرم اطّلاعيّهای نوشت و آن را در میدان روستا به ديوار مسجد جامع زد. همه، آن را میخواندند. من هم خواندم و دیدم که از زبان باباحسن نوشته است كه اگر کسی از او طلب يا گلایهای دارد، به او بگوید يا اين كه حلال کند. ...
📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۲۱۸ و ۲۱۹.
@benisiha_ir
🔴 #پرسش_اندیشهبرانگیز
یک پرسش مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «یکصد سؤال» از خوانندگان برای برانگیختن اندیشۀ آنان:
❓نُخستین عضو انسان كه در روز قيامت سخن میگوید، چيست و چه میگويد؟
#قیامت
@benisiha_ir
🔴 #ابیات_مهدوی
🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... .
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ دربارۀ آن حضرت:
🔶 «داستانی» عاشق روی وِی است
🔶 آن که هست امّید دلهای جهان
(وی: او.)
📖 امید آینده، ص ۲۰۲.
💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان:
http://benisiha.ir/353/
#امام_زمان (علیه السّلام)، #تولی
@benisiha_ir