eitaa logo
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
272 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
1 ویدیو
24 فایل
کانال زندگینامه و آثار مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی، و سخنرانی‌ها و آثار فرزندشان: حاج‌آقا اسماعیل داستانی بنیسی کانال‌ سخنرانی‌ها و کلیپ‌هایم: @benisi. کانال دیگرم: @ghatreghatre. وبگاه بنیسی‌ها: benisiha.ir. صفحۀ شخصی‌‌ام: @dooste_ketaab.
مشاهده در ایتا
دانلود
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔊 #سخن‌آوا موضوع: #چگونه_به_آرزوهایمان_برسیم؟! @benisiha_ir
🔴 🔵 ؟! 🔸خوشا به حال کسی که در دنیا اهل قِرائت قرآن باشد! گر تو می‌خواهی مسلمان‌زیستن / نیست ممکن، جز به قرآن زیستن از تلاوت بر تو حق دارد کتاب / تو از او کامی که می‌خواهی، بیاب 🔸هر چه می‌خواهی، در قرآن است. ۱. قرآن؛ ۲. اهل بیت. هر چه می‌خواهی، در این ۲ تا است. دنیا می‌خواهی، در این‌ها است. آخرت و بهشت و رهایی از جهنّم می‌خواهی، در این‌ها است. خود خدا را می‌خواهی، در این‌ ۲ تا است. (علیهم السّلام)، ، @benisiha_ir
🔴 🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... . 💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ دربارۀ ظهور آن حضرت: 🔶 هر کسی دلداده و مجنون شود 🔶 وصف از مولا کند با هر زبان (دلداده و مجنون: عاشق. مقصود، عاشق امام زمان ـ علیه السّلام. ـ است.) 📖 امید آینده، ص ۲۲۰. 💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان: http://benisiha.ir/353/ (علیه السّلام)، ، ، @benisiha_ir
🔴 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به ، قسمت ۱۹۳: 🔸... در ضمن خواندن درس‌‏هاى حوزه، به لطف الاهی، شب و روز می‌‏نوشتم و هنوز می‌‏نويسم؛ ولی چاپ‌‏كردن هر نوشته، مشكل است؛ چون اوّلاً: توان مالی می‌‏خواهد كه من نداشتم و ندارم و ثانياً: بعضی از مطالب با اوضاع زمان و سياست سازگاری ندارد؛ امّا نويسنده بايد آنچه را که شرعاً وظیفه دارد بنویسد، با اشتياق کامل بنویسد و بقیّۀ كار را به خداوند والا بسپارد؛ چون او کار، کوشش و زحمت هیچ کس را تباه نمی‌کند و آثار بعضی از نويسندگان، پس از چند صد سال به چاپ رَسيده و در اختيار انسان‌ها قرار گرفته است. 🔸اتّفاقات زندگی من در دوران روحانیّتم، بيش‌‏تر از آن است كه بتوان همۀ آن‌‏ها را نوشت؛ پس من، تنها روى قضايايى انگشت می‌‏گذارم كه جهت مذهبى و جنبه‌‏هاى اعتقادی یا عملی و یا اخلاقی دارند؛ چون اگر کسی اعتقادات صحیح داشته باشد و احکام شرعی و مسائل اخلاقى را رعایت کند، وظایفی را که بر عهدۀ هر انسانی است، انجام داده، نزدیک راه‌ برای رَسیدن به کمال مطلوب و خوشبختی را پیموده و خداوند والا را خشنود کرده است و خواه‌‏ناخواه به جامعۀ فعلی و جوامع آينده، فایده می‌رساند. ... 📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۲۶۰ و ۲۶۱. @benisiha_ir
🔴 💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «حرف‌های طِلایی» (پندنامۀ ایشان به دخترشان): 🌷! بِدان که هم زن خوب، قیمت ندارد و هم زن بد. (این مطلب، مضمون یک حدیث شریف است و مقصود از آن، این است که زن خوب، آن‌قدر ارزشمند است که نمی‌توان قیمتی روی او گذاشت و زن بد، آن‌قدر بی‌ارزش است که به هیچ نمی‌ارزد و ارزشش از خاک هم کم‌تر است.) 💻 مشاهدۀ مطالب دیگر این کتاب: http://benisiha.ir/149/ @benisiha_ir
🔴 با مطلب پیشین، کتاب «حرف‌های طلایی» به پایان رسید. @benisiha_ir
🔴 🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... . 💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ دربارۀ ظهور آن حضرت: 🔶 پیرِ جهان‌گشته را گو که قدت خم مکن 🔶 آید مهدی، کند روح و دلت را جوان 📖 امید آینده، ص ۲۲۵. 💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان: http://benisiha.ir/353/ (علیه السّلام)، ، @benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به ، قسمت ۱۹۴: 🔸... اخلاق به معناى اعم، وظيفه‌‏شناسی در هر لحظۀ زندگى نسبت به هر كس و هر چيز است؛ نسبت به خداوند والا، اهل بیت ـ علیهم السّلام. ـ ، مراجع تقلید، علما، سادات، پدر، مادر، بزرگان خانواده، دیگران، حَيَوانات، درختان و گیاهان، جَمادات و... . 🔸من در بعضی از آثارم بیان کرده‌ام که اصول موفّقيّت هر جامعه، بر پایۀ اخلاق آن است و مبناى هر دين و مذهبی، بر طبق اخلاق پیشوايان و راهنمايان آن می‌باشد؛ چنانکه نُخستین پيشواى دين مقدّس اسلام، حضرت محمّد، ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم. ـ فرموده‌اند: «اِنّی بُعثِتُ لِاُتَمِّمَ مَكارِمَ الاَخلاقِ؛ من براى کامل‌کردن قلّه‌های اخلاق، (به پیامبری) برانگيخته شده‌‏ام.» 🔸برای همین، بیش‌تر آثارم دربارۀ اخلاق است و دوست دارم که در دنیا به عنوان بر‏ترين و برجسته‌‏ترين نويسندۀ اخلاق مشهور شَوَم و صداى «شيرخدا»بودنم را نه‌‏تنها به آذربايجان، بلكه به همۀ جهان برَسانم و به همگان بگویم و بنويسم كه اين، مذهب تشیّع است كه با مسائل اخلاقی‌اش تکامل و خوشبختی را برای همه، ارمغان آورده است. 🔸اى دانشمندان! اى پِژوهشگران بی‌‏تعصّب! اى سعادت‌‏جویان! اى سياست‌مداران! اى همۀ انسان‌ها! در هر زمان و مکانی كه زندگى می‌‏كنيد، مسائل اخلاقی این مذهب و سیرۀ پیشوایان آن، ۱۴ معصوم، ـ علیهم السّلام. ـ را بررَسی کنید تا به این یقین برسید كه هيچ مکتبی، جز این مذهب نمی‌‏تواند دروازه‌‏هاى خوشبختی را به روی انسان‌ها بگشاید و آنان را در دنیا و آخرت، به نیکبختی کامل برساند. 🔸پيشوايان این مذهب، اهل اطاعت کامل از خداوند والا و رعایت اخلاق خداپسند بوده‌ و همین‌ها را به پيروانشان سفارش كرده‌اند. 🔸دانشمندان فلسفه، عرفان و... هم فضائل اخلاقی را از اركان اساسی تکامل و خوشبختی شمرده و گفته‌اند که صفات خوب، عامل وظيفه‌‏شناسی و معيار خوب‌‏زندگی‌‏كردن است و می‌‏توان جوامع انسانی را از اين مسير به كاميابی، موفّقيّت و کمال نِهايى راهنمایی کرد. 🔸به عنوان نمونه: «سقراط» گفته است: «انسان هميشه جوياى خوشی و خوشبختی است و جز اين، تكليفى ندارد و آن با جلوگيرى از خواهش‌‏هاى نفسانی و با به‌‏دست‌‏آوردن اخلاق روحانی، ممکن است.» «ارسطو» گفته است: «نِهایت خواسته‌های انسان، خوشی و خوشبختی است و آن به دست نمی‌‏آيد؛ مگر با دانستن وظيفه‌اى كه بر او مقرّر شده و اجرایش با رعایت فضيلت‌ها و اخلاق است.» «دكارت» گفته است: «اگر كسی حس كند كه صلاح كل، مقدّم بر صلاح جزء است، مكارم والا از او ظهور می‌کند و به فضيلت و خوشبختی دست می‌يابد و مقصود از علم اخلاق، همین است.» ... 📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۲۶۱ ـ ۲۶۳. @benisiha_ir
🔴 یک پرسش مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «یکصد سؤال» از خوانندگان برای برانگیختن اندیشۀ آنان: ❓انسان از کجا با اضطرار می‌‏آيد و در کجا سرگردان زندگی می‌کند و با اکراه به کجا می‌‏رود؟ @benisiha_ir
🔴 🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... . 💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت: 🔶 نور خدایی! بیا، جان به لب ما رَسید 🔶 مؤمنِ حق تا به کی غصّه خورَد در جهان؟ 📖 امید آینده، ص ۲۲۵. 💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان: http://benisiha.ir/353/ (علیه السّلام)، @benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به ، قسمت ۱۹۵: 🔸... چنانكه گفتم، من در كَنار درس و بحث و مطالعه، كار و فعّاليّتم در حوزۀ عمليّۀ قم را با نويسندگى آغاز كردم و به عنوان وظيفۀ اخلاقى، کم‌وبیش در مسائل سياسی وارد می‌‏شدم؛ ولی زياد به گود آن‌ها نمی‌‏رفتم؛ چون در غیر این صورت، از كار و هدف اصلی‌ام بازمی‌‏ماندم و نمی‌‏توانستم به نتيجۀ خوب و فراوانی برَسم. 🔸چند نکته در اين‌باره می‌نویسم تا دانسته شود که نسبت به مسائلِ روز، بی‌توجّه نبوده‌ام‌ و نیستم. 🔸من هميشه از كارهاى خِلاف شرع، بيزار بوده‌ و زجر کَشیده‌ام. 🔸در همان دوران طلبگى، براى ديدن پدر و مادرم، با همسر و دختر سه‌ساله‌ام، به تهران رفتم. همسرم برای دخترم مقنعه‌‏اى مانند چادر درست كرده و به سرش انداخته بود تا موهايش آشکار نشود. 🔸روزى با او كه دست دخترم را گرفته بود، داشتم از ميدان امام حسين ـ علیه السّلام. ـ كه در آن زمان، ميدان فوْزيّه نام داشت، می‌گذشتم. من جلو بودم و آنان پشت‌‏سرم می‌‏آمدند. ناگهان صداى همسرم را شنيدم كه می‌‏گفت: «چرا مى‏‌زنی؟! مگر اين بچه با تو چه كرده؟...» 🔸به عقِب برگشتم و ديدم يک زن بی‌حجاب كه حدود پنجاه سال يا بيش‌‏تر داشت، با دو دستش محكم بر سر دختر سه‌‏ساله‌ام می‌‏زند و به ما بدوبيراه می‌‏گويد! به او گفتم: چرا بچۀ ما را می‌‏زنی‌؟! او كه با تو کاری ندارد. 🔸او پشت‌سرهم‌ به ما فحش می‌‏داد و به روحانيّت، ناسزاهایی می‌‏گفت که من خجالت می‌کشم آن‌ها را بنویسم. او با خشم کامل به همسرم می‌‏گفت: «اين چه ریختی است كه براى خودت و اين بچه درست كرده‌‏اى؟ دهاتی‌‏ها؛ عقبگردها؛ مرتجع‌‏ها؛ نفهم‌‏ها!...» 🔸من كمى خشمیگن شدم و با صداى بلند گفتم: خانم! چرا توهين می‌‏كنى؟! تو، خودت، بی‌‏دين و لااُبالی هستى و حيا و شرف ندارى. با ديگران چه كار دارى؟ واى بر دولت و حكومتى كه شما را این‌گونه پُررو و بی‌‏حيا بار آورده و از دين، خارجتان کرده! حالا خودت دين ندارى و پایبند به مقرّرات و ضروريّات دين مقدّس اسلام نيستى، چرا از ديندارى و حيای ديگران رنج می‌بری و جلوگيرى می‌‏كنى؟!» 🔸مردم در اطراف ما جمع شده بودند. بعضی هورا می‌‏كشيدند. برخى به ما می‌‏خنديدند. بعضی می‌‏گفتند: «صلوات بفرستيد و تمام كنيد.» و برخی به من می‌‏گفتند: «حاج‌‏آقا! ولش كن. بيا و برو.» و به آن زن می‌‏گفتند: «خانم! شما كوتاه بيایید.» 🔸یک ماشين دولتى كه چند افسر و درجه‌‏دار، در آن بودند، رسيد و مردم به آنان گفتند: «بياييد و نگذاريد اين آقا و خانم دعوا كنند.» 🔸يكی از آنان پياده شد و همين‌كه به نزديكی ما رسيد، آن زن با داد و شيون گفت: «اين شيخ به دولت و شخص اعلاحضرت توهين كرد.» و هر چه به دهانش آمد، گفت. عدّه‌‏اى گفتند: «راست می‌‏گويد.» آن درجه‌‏دار پيشامد بدون چون‌‏وچرا دستش را بلند كرد تا مرا بزند؛ ولی من مچش را گرفتم و گفتم: به چه حقّى می‌‏خواهى مرا بزنی؟! عِمامه و عباى من، به زمين افتاد. مردم هورا می‌‏كشيدند و مسخره می‌‏كردند. 🔸چند پاسبان که شايد آنان را با بی‌‏سيم خواسته بودند، سر رسیدند و به دست‌‏هاى من دست‌بند زدند و مرا، در حالی كه همسر و کودکم گريه می‌‏كردند، به پاسگاهی که نزدیک آن‌جا بود، بردند. ... 📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۲۶۴ ـ ۲۶۶. @benisiha_ir
🔴 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «پند پیران بر پوران» (پندنامۀ ایشان به فرزندشان): 🌷 ! در جاى آرام و تاريک بخواب. 💻 مشاهدۀ مطالب دیگر این کتاب: http://benisiha.ir/235/ @benisiha_ir
🔴 از یک شعر حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی 🌿 من هستم و کوله‌باری ای آشنای همیشه! 🌿 قصد سفر دارم، امّا بی‌تو برای همیشه @benisiha_ir
🔴 🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... . 💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ خطاب به آن حضرت: 🔶 ای نفست پاک‌تر از نفس صبحدَم! 🔶 جانب مِنبر بگیر، حکم اِلاهی بخوان 📖 امید آینده، ص ۲۲۵. 💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان: http://benisiha.ir/353/ (علیه السّلام)، @benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به ، قسمت ۱۹۶: 🔸... در پاسگاه، همۀ درجه‌‏دار‌ها، پاسبان‌ها و مراجعه‌کنندگان، به من زل زده بودند و شايد مرا آشوبگر يا عاصی می‌‏پنداشتند. 🔸من از سربازی که در آن‌جا بود، اجازه خواستم که با برادرم تماس بگیرم و ماجَرا را به او بگويم. او به اتاقى رفت و پس از چند لحظه برگشت و مرا پیش درجه‌‏دارى كه حدود ۴۵ سال داشت، برد. 🔸درجه‌دار به من گفت: «آقاشيخ! شما كه اهل دعوا نيستيد؛ پس چرا دعوا به راه انداختيد؟» گفتم: من اهل دعوا نيستم. دعوا مرا به راه انداخت؛ نه من دعوا را. انگار خوشش آمد و خنديد؛ سپس گفت: «چطور دعوا شما را به راه انداخت؟» گفتم: به من اجازه دهيد که با برادرم تماس بگیرم و به او بگويم كه به میدان فوزیّه برود و زن و فرزندم را ببرد؛ سپس من به پرسش‌های شما پاسخ دهم. گفت: «شماره‌اش را بگوييد تا من تماس بگيرم.» شمارۀ ‏تلفن مغازۀ برادرم را گفتم. او تماس گرفت و گوشی را به من داد. جریان را به برادرم گفتم و از او خواستم که هرچه‌زودتر برود و خانواده‌ام را که ناراحت و سرگردان هستند، به خانه ببرد؛ سپس گوشی را به آن درجه‌‏دار که انگار به سخنانم گوش می‌‏داد، دادم و از او تشکّر کردم. 🔸او کاغذی را روى ميزش گذاشت و پرس‌‏وجو را آغاز كرد. من همۀ واقعه را نقل کردم و گفتم كه شما اگر انصاف داشتید، به جای من آن زن بی‌‏حجاب را به پاسگاه می‌‏آورديد و برای این که کودک سه‌‏سالۀ مرا كتک‌ها ‏زد، تنبیه می‌کردید. 🔸او گوشی تلفن را برداشت و به من گفت: «باز شمارۀ برادرت را بگو تا با او تماس بگيرم و به او بگو كه خانواده‌ات را ابتدا به اين‌‏جا بياورد تا از آنان هم پرس‌‏وجو کنیم و اگر بفهمیم که سخنان شما راست است، شما را آزاد ‏كنيم.» 🔸من دوباره شمارۀ مغازۀ برادرم را گفتم. او تماس گرفت و گوشی را به من داد؛ ولی برادرم که انگار سراغ همسر و فرزندم رفته بود، گوشی را برنداشت. ... 📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۲۶۶ و ۲۶۷. @benisiha_ir
🔴 یک پرسش مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «یکصد سؤال» از خوانندگان برای برانگیختن اندیشۀ آنان: ❓اين رباعى از كیست؟: چهار چيز كه اصل فَراغت است و منال نيرزد آن به چهارِ دگر در آخِر حال: گُنَه به شرم، ملامتْ عمل، به خفّتْ عزل بقا به تلخى مرگ و، طمع به ذُلّ سؤال @benisiha_ir
🔴 از یک شعر حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی 🌿 «آغاز» دلدادگی بود فصل «وداع» من و تو 🌿 مثل شَبَح رفت و گم شد در «انتها»ی همیشه @benisiha_ir
🔴 🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... . 💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ دربارۀ آن حضرت: 🔶 هر کجا دنبال او چشمان من سر می‌کَشد 🔶 تا نبینم روی ماهش را، نیابد دلْ امان (امان: امنیّت.) 📖 امید آینده، ص ۲۲۷. 💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان: http://benisiha.ir/353/ (علیه السّلام)، ، @benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به ، قسمت ۱۹۷: 🔸... حدود يک‌‏ونيم ساعت، مرا در اتاقی بازداشت كردند و سپس دوباره به همان اتاق بردند و من ديدم كه برادر، همسر، فرزند و ۳ تا از هم‌روستایی‌هایم، در آن‌‏جا هستند. 🔸همسرم زير چادر گريه می‌‏كرد. کودک سه‌‏ساله‏ام، «طاهره»، هنگامی که مرا ديد، پیشم آمد، لب‌های كوچکش را روى دست راستم گذاشت، آن را بوسيد و با لحن كودكانه‌‏اش پرسید: «آقاجان! تو را به خاطر من به اين‌‏جا آوردند تا كتک بزنند و اذيّت كنند؟ تو را زدند؟ چقدر زدند؟» من بر سر و صورت او دست كَشيدم و گفتم: نه؛ کسی مرا نزَد و نمی‌‏تواند بزند! دخترم! اين تو بودى كه در راه اسلام و حجاب اسلامى، از دست‌‏هاى آن پيرزن بی‌‏حجاب كتک خوردى. عيب ندارد. ناراحت نباش. همۀ پيشوايان ما به خاطر اسلام ضربه‌‏ها خوردند و ناراحتی‌‏ها كَشيدند. مگر امام حسين ـ علیه السّلام. ـ چه كرده بود كه او را در كربلا شهيد كردند و روى بدن مباركش اسب تاختند؟ دخترم! دنيا تا بوده و هست، همین است. هميشه عدّه‌ای از خدا بی‌‏خبر، هر كارى بخواهند، می‌‏كنند و هیچ كس نیست که جلو آنان بايستد و بگويد که با چه مجوّز و قانونی، اين كارها را انجام می‌دهید؟ 🔸همۀ حاضران، سخنانم را می‌شنيدند. هنگامی که من واژۀ «قانون» را گفتم، آن درجه‌‏دار، خشمگینانه گفت: «حاج‌‏آقا! چرا مغز بچه را از این پُر می‌‏كنى كه قانونی در كار نيست؟» من با صداى تقريباًبلندى گفتم: راست می‌‏گويم. نه‌‏تنها در اين‌‏جا، بلكه اگر صدايم به آن سوی دنيا هم برَسد، باز خواهم گفت كه در كشور ما قانون درستى كه با آن، عَدالت اجرا گردد و حقّ مظلوم از ظالم گرفته شود، وجود ندارد. اگر چنين قانونی هم باشد، هرگز اجرا نمی‌شود و سرتاسر كشور ما دچار تبعيض‌ها و بی‌‏عدالتى‌ها است. 🔸سخنان من كه آن‌ها را با صداى بلند می‌‏گفتم، چنان وحشتی در آن محيط كوچک پدید آورده بود كه برادر و هم‌روستایی‌هایم به من می‌‏گفتند: «فُلانی! اين‌طور صحبت نكن.» و به‌آرامى می‌‏گفتند: «اين حرف‌‏ها خطر دارد. تو را می‌‏برند و به ‏جایی می‌اندازند که عرب، نی انداخت.»؛ ولی من سخنانم را ادامه دادم و گفتم: راست می‌‏گويم. آقاى رئيس، خودش، منصفانه قضاوت كند. اين کودک سه‌‏سالۀ من، چه گناهى كرده بود؛ جز اين كه مادرش مقنعه‌‏اى به او پوشانده بود تا هم حجاب‌‏داشتن را به او ياد دهد و هم شؤون طلبگى ما را حفظ كند؟ ما كه نمی‌‏توانيم مانند بعضی‌ها همسر و دخترمان را در كوچه و خيابان و جلو چشمان زل‌‏زدۀ نامحرمان و هر كس و ناكس بگردانيم. مگر حجاب از ضروريّات دين مقدّس اسلام نیست؟ یا باید مسلمان‌‏بودن خود را انكار كنيم و يا به احكامش عمل نماييم. حالا كه ما می‌‏خواهيم به وظيفه‌‏مان عمل كنيم، با اين وضع روبه‌‏رو می‌‏شويم: در وسط روز در وسط ميدان، يک زن بی‌‏حجاب، فرزند ما را می‌زند و وقتی از او می‌پرسیم که چرا می‌‏زنی؟، مردم در اطراف ما جمع می‌‏شوند، هورا می‌‏كشند و ما را مسخره‏ می‌نمایند و سرانجام، كار ما به اين‌‏جا كشيده می‌‏شود. 🔸شخص درجه‌‏دار، دستى به صورتش كشيد، بلند شد و از پشت ميزش به طرف من آمد. من و ديگران ترسيديم و گُمان كرديم كه می‌‏خواهد مرا بزند؛ ولی همين‌كه به من نزديک شد، گفت: «شما بفرماييد روى آن صندلی بنشينيد.» من تعارف كردم. گفت: «خواهش می‌‏كنم بفرماييد.» من رفتم و روى يک صندلی نشستم. ... 📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۲۶۷ ـ ۲۷۰. @benisiha_ir
🔴 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «پند پیران بر پوران» (پندنامۀ ایشان به فرزندشان): 🌷 ! شب‌ها زود بخواب و صبح زود بيدار شو. 💻 مشاهدۀ مطالب دیگر این کتاب: http://benisiha.ir/235/ @benisiha_ir
🔴 از یک شعر حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی 🌿 دیشب دلت را شکستم از پشت درهای بسته 🌿 امشب دلم کرده پیدا حال‌وهوای همیشه تَکرار و واج‌آرایی حروف «د» و «ش»، این بیت را زیباتر کرده است. @benisiha_ir
🔴 🍀 به یاد امام زمان مهرْبانمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ زَمزَمه کنیم: اللّهمّ! کن لولیّک الحجّة بن الحسن... . 💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ دربارۀ آن حضرت: 🔶 هر کجا دنبال او گردم که پیدایَش کنم 🔶 گاه مسجد می‌روم، گَه مکّه، گاهی جمکران (ـ گَه: گاهی.) 📖 امید آینده، ص ۲۲۷. 💻 مشاهدۀ ابیات مهدوی دیگری از ایشان: http://benisiha.ir/353/ (علیه السّلام)، @benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به ، قسمت ۱۹۸: 🔸... او در برابر دخترم نشست و از او پرسید که نامت چیست؟، خانه‌‏تان كجا است؟ كی به تهران آمدید و چرا آن زن، تو را زد؟ دخترم گفت: «نمی‌‏دانم. من دست مادرم را گرفته بودم و داشتیم می‌‏رفتيم که او آمد و مرا زد. آقاجان خواست نگذارد؛ امّا دعوا شد و مردم جمع شدند.» درجه‌دار پرسيد: «تو چیزی به آن زن نگفتى؟» دخترم گفت: «نه.» 🔸درجه‌دار از همسرم پرسيد: «شما هم چيزى به آن زن نگفتى كه ناراحت شود و فرزندتان را بزند؟» همسرم گفت: «نه.» 🔸درجه‌دار به من رو كرد و گفت: «حاج‌‏آقا! شما را به خدايى كه به او معتقد هستيد، سوگند می‌‏دهم که راست بگویید. آیا شما هم كه جلوتر از همسر و فرزندت راه می‌‏رفتى، چيزى به آن زن نگفتى؟» گفتم: نه. گفت: «سوگند می‌‏خوريد؟» گفتم: آری؛ ولی چرا سوگند بخورم؟ آدم كه براى هر چيز كوچک و بزرگی سوگند نمی‌‏خورد. 🔸او، در حالی كه پشت ميزش می‌‏نشست، گفت: «پس سوگند نمی‌‏خوريد؟!» فهميدم كه از سخنانم به شک افتاده و متوجّه منظورم نشده است؛ برای همین گفتم: چرا؛ سوگند می‌‏خورم. گفت: «همين الان گفتى که چرا سوگند بخورم؟» گفتم: آقاى رئيس! ما، در كتاب‌‏هايمان خوانده‌‏ايم كه براى هر چيز كوچکی سوگند نخوريد. نام خدا، قرآن و نام‌های مبارک اهل بیت ـ علیهم السّلام. ـ برتر از این است كه آدم براى چند روزْ زندان‌نرفتن يا مقدارى پول، به آن‌ها سوگند بخورد. 🔸گفت: «صحبتِ چند روزْ زندان نيست. به من چند گزارش‌ داده شده که شما در ملأ عام و بين مردم، به اعلاحضرت توهين كرده و به يک درجه‌‏دار دولتى، دست بلند كرده و با او درگير شده‌‏اید. اگر اين گزارش‌ها ثابت شود، مدّت‌‏ها گرفتارى دارد و شايد هم». 🔸گفتم: آقاى رئيس! او به من دست بلند كرد؛ نه من به او. گفت: «شما به دولت و ـ در حالی كه به عكس شاه اشاره می‌‏كرد ـ به شخص اوّل مملكت توهين كرده و فحش داده‌اى و آن درجه‌دار براى دفاع از حريم دولت خواسته که شما را تنبيه كند و به شما دست بلند كرده.» گفتم: پس معلوم است كه او به من دست بلند كرده؛ نه من به او. امّا برای اين گزارش كه من به دولت و شاه توهين كرده‌‏ام، بايد مدرک داشته باشيد. من اهل توهين نيستم. از كارهاى دولت، بدم می‌‏آيد و بعضی از آن‌‏ها را خِلاف دين مقدّس اسلام می‌‏دانم؛ ولی اهل بدوبيراه‌‏گفتن نيستم. شما می‌توانید از همسر، فرزند، برادر و هم‌روستایی‌های من بپرسيد كه آيا من اهل فحش‌‏دادن و بدگویی هستم يا نه. 🔸همۀ آنان ‏گفتند: «راست می‌‏گويد. اهل این کارها نیست و ما تا کنون نديده‌ايم كه با كسی دعوا كند يا به كسی فحش دهد.» 🔸او به سر و صورتش دست كَشيد و به برادرم رو كرد و گفت: «شما برويد، جواز كسب خود را بياوريد و برادرتان را ضمانت كنيد و ببرید تا هنگامی که من ماجَرا را پيگيرى ‏كنم.» 🔸يكی از هم‌روستایی‌هایم كه در نزديكی ميدان امام حسين ـ علیه السّلام. ـ مغازه داشت، گفت: «من می‌‏آورم؛ چون مغازه‌ام در همين نزديكی‌‏ها است.» درجه‌دار گفت: «عيب ندارد. تو بياور.» 🔸آن شخص رفت و جواز كسبش را آورد. درجه‌دار به من گفت: «هر وقت خواستيم، بايد خود را معرّفی كنید.» گفتم: من ساكن قم هستم. گفت: «هر كجاى دنيا كه باشی.» گفتم: چَشم. لبخندزنان گفت: «به سلامت.» ... 📖 شیرخدای آذربایجان، ص ۲۷۰ ـ ۲۷۲. @benisiha_ir
🔴 یک پرسش مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «یکصد سؤال» از خوانندگان برای برانگیختن اندیشۀ آنان: ❓به‌ترين داروی چیست؟ @benisiha_ir
🔴 از یک شعر حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی 🌿 چون زوْرَقی می‌کَشانی پای مرا هم به دریا 🌿 لطف خدا هَمرَهت باد ای ناخدای همیشه! (زورق: قایق، کشتی کوچک. همره: همراه.) @benisiha_ir