🔴 #داستان_جذاب
✅ #خوشترین_روز_حضرت_ابراهیم (سلام الله تعالی علیه و علی نبیّنا و اله)
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «همیان بِنیسی یا تاریخ گویای گذشته» نوشتهاند:
🔹۳۸ روز بود که آتش نمرود برافروخته شده بود و هر روز هیزم بر آن افزوده میشد!
🔹سرانجام، حضرت ابراهیم _ سلام الله تعالی علیه و علی نبیّنا و اله. _ را در مَنجَنیق (۱) گذاشتند و به وسط آتش انداختند.
🔹پروردگار جهان به آتش فرمود: «یا نارُ کونی بَردًا و سَلامًا عَلی اِبراهیمَ؛ ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت باش.»
🔹آن حضرت گریست! جبرئیل از ایشان پرسید: «چرا گریه میکنید؟» فرمود: «کاش هزاران بار مرا به آتش میانداختند و این ندا تکرار میشد! گریهی من برای این است که ندای حق، تمام شد!»
🔹در جهان فرشتگان، همهمه و غوغا شد و آنان عرض کردند: «خدایا! روی زمین، تنها یک نفر تو را یکتا میداند. آیا او در آتش بسوزد؟!» خدای حکیم فرمود: «آرام بگیرید! این کار رازی دارد. او ندای ما را میطلبید.»
🔹بعدها از حضرت ابراهیم _ سلام الله تعالی علیه و علی نبیّنا و اله. _ پرسیده شد: «خوشترین روز شما در زندگی، کدام روز بود؟» فرمود: «روزی که مرا به آتش نمرود انداختند و از حق، ندایی آمد که نام من در آن ندا بود.»
🔹خوشا به حال شما ای حضرت ابراهیم!؛ که در آزمون الاهی، سربلند شُدید و خداوند والا ـ تبارک و تعالی. ـ لباس خلیلاللّهی را بر شما پوشاند و به همهی جهانیان دستور داد که از شما پیروی کنند.
🔹آری، آری، چو دوست، آن باشد / نار نمرود، بوستان باشد (۲)
۱) وسیله ای که ابلیس ملعون برای انداختن آن حضرت به آتش درست کرد و سپس در جنگها برای پرتابکردن سنگ و گلولههای آتش به کار رفت.
۲) از: سنایی.
#عشق_خدا
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #نکات_حدیثی (به گزینش و قلم حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی) دربارهی #اَجَل (مدّت معیّن زندگی):
☀️۱. بدان که هر چیزى (مانند ظرف) عمرى دارد.
☀️۲. بدان که اَجَل (مدّت زندگی که در نزد خدا معیّن است) سپر محکمى نسبت به #مرگ است؛ پس، کسى کشته نمیشود، مگر این که اگر در خانهاش هم بود، با پاى خودش به سوى قتلگاهش میرفت و کشتهشدن ناگهانى معنا ندارد و جز مرگ حتمى اتّفاق نمیافتد؛ پس نباید از چیزى ترسید.
☀️۳. بدان که دست کم، دو فرشتهی نگهبان دارى و آنان نمیگذارند که بلایى بر سرت بیاید (مثلاً: در چاه بیفتى یا دیوار بر سرت آوار شود یا خوراک درنده شوى یا جانورى به تو گزند برساند و یا از کوه سقوط کنى)؛ امّا هنگامى که تقدیرت فرابرسد، تو را با آن، تنها میگذارند.
☀️۴. با #احسان (نیکى و بخشش) و #صدقه، بر عمرت بیفزا و با #گناه از عمرت نکاه.
#بلا، #ترس، #عمر، #فرشته، #مرگ_ناگهانی
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 #زندگینامه ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت 7:
🔸پدرم که خیلی حالش گرفته شده بود، روی یک تشک کوچکی نشسته و به دریای فکر فرورفته بود؛ در حقیقت نمیدانست چه بکند و چه چارهای بیندیشد، چگونه و با کدام پول، مادرم را به شهر ببرد و معالجه کند.
🔸در این هنگام درِ حیاطمان زده شد. پدرم بلافاصله گفت: «سارا! برو در را باز کن.» خالهسارا در را باز کرد. دیدم باباحسن و باباعلی و داییکاظم و عمومهدی، به خانه آمدند و به تناسب سن در کَنار هم نشستند. باباعلی پدر مادرم و داییکاظم برادر مادرم بود و عمومهدی هم که معلوم است، عموی من و برادر پدرم بود.
🔸پدرم به خالهسارا گفت: «چای بیاور.» باباحسن گفت: «ما برای چایخوردن نیامدیم؛ آمدهایم ببینیم با مریضمان چه بکنیم و چه خاکی به سرمان بریزیم.» پدرم گفت: «بهتر است کمی آرامتر صحبت کنیم؛ مثل این که شیرخدا بیدار است و به حرفهای ما گوش میکند.»
🔸یکی از آنها گفت: «خوب شد بچهها را از مادرشان جدا کردید؛ این طفلکها هم از آن مرض لعنتی میگرفتند و آن وقت، همگی میمردند.»
🔸من که صدای آنها را بهخوبی میشنیدم، به فکر فرورفتم که اینها چه میگویند! مگر مردن به این آسانی است؟! مگر این چه مریضیای است که وقتی آدم گرفت، باید بمیرد؟! پس الان مادر بیچارهام که از آن مرض گرفته، در چه حالی است: داد میکشد؟ گریه میکند؟ می خواهد بمیرد و ما را یتیم بگذارد؟
🖇 گذشته و ادامهی زندگینامه را با هشتک #زندگینامه دنبال کنید.
📖 شیرخدای آذربایجان، ص 16 و 17.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 #پرسش_و_پاسخ (پاسخهای حاجآقا بِنیسی به پرسشها)
❓پرسش: هنگام نزدیکشدن به شب قدر و مدّتى پس از آن، بیشتر اعمال دينى خود را بهموقع و بهخوبى انجام میدهم؛ به گونهاى كه روشنايى خاصّى را در دلم احساس میكنم؛ حتّى برخى از اعمال مستحب را هم انجام میدهم؛ ولى پس از آن يكى دو ماه، کمكم حتّى نمازم آن روشنايى سابق را ندارد و از توجّه مطلقم به خدا بهشدّت كاسته میشود. براى اين كه هميشه به وظايف دينیام عمل كنم و قلبم روشن باشد، چه كنم؟
🔍 پاسخ: #خودسازى 2 مرحله دارد:
1. تصميم جدّى گرفتن براى حرَكت دائم به سوى مبدأ آفرینش ـ جلّ جلاله، و حسنت اسماؤه. ـ ؛
2. انجامدادن اعمالى كه خداوند والا ـ جلّ جلاله، و حسنت اسماؤه. ـ از انسان طلبيده است.
براى موفّقشدن در اين 2 مرحله، به نكات ذيل بايد توجّه كرد:
الف. #خودشناسى؛ يعنى: شناختن استعدادها و توانمندیهاى خود؛
ب. برنامهريزى دقيق از این راهها:
1⃣ واقعگرايى؛ يعنى: هر كسى بايد با توجّه به قدرتهاى روحى و جسمى و شرايط و موقعيّت خودش برنامهريزى كند تا هميشه بانَشاط باشد و احساس سختى نكند؛
2⃣ جذّابيّت؛ مثلاً: به جاى اين كه شخص هر روز يک جزء قرآن بخواند، يک صفحه بخواند؛ امّا با حال و توجّه كامل و ژرفانديشى در معانى آن؛
3⃣ تدريج؛ از حدّاقل آغاز كند؛ امّا در انديشهی افزونسازى تدريجى باشد؛ مثلاً: اگر خواندن همهی نماز شب، براى او سخت است، فقط يک رَكعت وتر را بخواند؛ پس از يكى دو هفته، دو رَكعت شفع را هم اضافه كند و كمكم همهی آن را بهجا آورد.
4⃣ رعايت مراتب حال؛ ابتدا واجبات را انجام دهد و گناهان را ترک كند و كمكم به انجامدادن مستحبّات و ترک مكروهات بپردازد.
5⃣ كمکخواستن از خداوند والا ـ جلّ جلاله، و حسنت اسماؤه. ـ و توسّل به 14 معصوم ـ سلام الله تعالی علیهم. ـ در اين راه مقدّس؛
6⃣ اسوهگزينى از انبيا و اهل بيت ـ سلام الله تعالی علیهم. ـ و نيز عرفا، علما و خوبان الاهى؛
7⃣ #مشارطه؛ يعنى: در آغاز هر روز، با خود شرط كند و تصميم بگيرد كه آن روز، كارى بر خِلاف فرمودههاى خداوند والا ـ جلّ جلاله، و حسنت اسماؤه. ـ انجام ندهد؛
8⃣ #مراقبه؛ در تمام روز مواظب خود باشد تا مبادا به شرطش عمل نكند و شيطان او را به بيراهه بكشاند و هر گاه فكر عمل نادرستى به ذهنش خطور كرد، با خود بگويد كه من پيمان بستهام كه كار خِلاف انجام ندهم؛
9⃣ #محاسبه؛ هر روز به حساب و كتاب نفْس خود بپردازد كه آيا به شرطش وفا كرده است يا نه. اگر وفا كرده بود، خداوند والا ـ جلّ جلاله، و حسنت اسماؤه. ـ را برای اين توفيقدادنش شكر كند و اگر نكرده بود، از او عذرخواهى كند و بِنا بگذارد كه فرداى آن روز، مردانه به شرطش عمل كند.
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #تصویر عالم عارف، حجّةالحق، مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در بهمن 1381 که گویا دارند در گوش نوهشان اذان و اقامه میگویند.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #نکات_خواندنی دربارهی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
✅ #چند_ویژگی، بخش 3
🖋 به قلم فرزندشان، حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی:
🔸با مردم و طلّاب، خیلی خودمانی برخورد میکردند و معمولاً با چهرهای شاداب و مهرْبان، به آنان مینگریستند.
🔸در جلسات، رفتاری عادی و كمتر از منزلت خود داشتند.
🔸ایمان و اعتقاد بسیارقوی به اهل بیت ـ سلام الله تعالی علیهم. ـ داشتند و شاید این، بزرگترین کَرامت ایشان بود.
🔸در منزلشان خبری از تجمّلات و امور زینتی نبود.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
تصویر حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی در حال سخنرانی در حوزهی علمیّهی مرتضویّه در شهر نطنز در تاریخ 1397/10/26.
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
تصویر حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی و مدیر حوزهی علمیّهی مرتضویّه در شهر نطنز در تاریخ 1397/10/26.
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #حرفهای_طلایی
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🌷 #دخترم! محجوب باش تا محبوب باشی.
📖 حرفهای طِلایی (پندنامهی ایشان به تنهادخترشان).
#حجاب، #محبوبیت
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #مطالب_مناسبتی
💠 امروز چهاردهمین سالگرد رحلت عبد صالح، مرحوم حاج اسماعیل آقا داستانی، پدر بزرگوار مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیهما. ـ است.
💠 حضرت استاد دربارهی ایشان فرمودند: «من پدرم را یک ساعت هم روی زمین ندیدهام. او همیشه در عالَم بالا و معنویّت است.» و گاهی میفرمودند: «پسرها مادری هستند؛ امّا من پدریام.»
💠 هر گاه ایشان به منزل استاد میآمد، استاد در نمازهایشان به ایشان اقتدا میکردند.
💠 لطفاً برای شادی ارواح آنان، صلواتی ختم کنید.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #شعر_معنوی
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🔸در جهان، #سادگى، #صفا دارد
🔸هر كسى ساده شد، #وفا دارد
🔹خوش به حال صفاى سادهدلان
🔹زندگى بهرشان ضيا دارد
🔸مردم سادهی بدون ريا
🔸بر دل و بر زبان، #دعا دارد
🔹میكند بس دعا ز روى صفا
🔹در دعا رنگى از خدا دارد
🔸هر كسى را كه حالت، اين باشد
🔸حالتِ پاک اوليا دارد
🔹اى «بِنيسى»! تو ساده باش و بگو:
🔹«درد ما، سادگان، شِفا دارد»
📖 باغستان بنیسی (مجموعهاشعار چاپنشدهی ایشان).
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #پیام_معنوی
📝 حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی در مجموعهنوشتاری با عنوان #خطاب_به_خودم:
🌿 به علمای ربّانی، هم نگاه و هم خدمت کن.
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #زندگینامه ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت 8:
🔸خواستم یکمرتبه پا شده، پیش مادرم بروم و ببینم در چه حالی است؛ خود، به خود گفتم بهتر است همینجا بمانم و خود را به خواب بزنم؛ ببینم باباهایم و عمو و داییام، دربارهی مادرم چه میگویند. لحاف را سر کشیده، خود را به خواب زدم. خالهسارا چند مرتبه بالای سر من آمد و بعد به آنها گفت: «مثل این که خوابیده است.»؛ ولی من نخوابیده بودم؛ تصمیم داشتم نخوابم؛ حرفهای آنان را که دربارهی مادرم میزنند، بشنوم.
🔸بیچارهمادرم در آن اتاق کوچک، تک و تنها چه می کشید، نمیدانستم. فقط گاهی صدای سرفههایش، مثل پتک به گوشم میرسید. میدانستم که او درد میکشد و سرفه میکند.
🔸آنگاه شنیدم که باباحسن گفت: «خب آقاعلی! شما میگویید چه کار کنیم. حال و مریضی خدیجه، بد است. میترسم اگر چند روزی اینجا بماند، همهی ما، بالخصوص بچههای معصومش از آن درد بگیرند؛ آن وقت، همگی باید روانهی قبرستان بشویم.»
🔸باباعلی گفت: «من نمیدانم از کجا این مریضی، گریبان این بدبخت را گرفت. در بین بچههایم او از همه، سالمتر و چالاکتر بود.» داییکاظم گفت: «از کارخانهی سفالیسازی، او این مریضی را گرفت. از بس که او را به کارِ کارخانه وادار کردند، اینچنین مریض شد؛ والّا، سالم و سرحال بود.» عمومهدی وسط حرف داییکاظم پرید و گفت: «کی ما او را به کارخانه برده و از او کار کشیدیم؟ فقط چند بار؛ آن هم روی لاعِلاجی، او را به کارخانه بردیم.» داییکاظم با کنایه گفت: «پس چرا مریض شده؟» عمومهدی گفت: «مریض شده که شده؛ ما چه کار کنیم؟» داییکاظم گفت: «ما سالم داده بودیم؛ سالم هم میخواهیم.» حرفهای داییکاظم و عمومهدی که هر دو، جوان بودند، مثل یک گلوله به سوی یکدیگر پرتاب میشد و آنقدر نمانده بود که درگیری پیش بیاید. پدرم که تا آن موقع هیچ حرفی نزده بود، رو به برادرش، عمومهدی، کرد و گفت: «حرف نزنید؛ صبر کنید ببینیم بزرگترها چه میگویند.»؛ آنگاه باباعلی هم به داییکاظم گفت: «تو هم حرف نزن. اصلاً به شما چه مربوط است؟ وقتی دو تا بزرگتر صحبت میکنند، وظیفهی کوچکترها گوشکردن است.»
🔸باباحسن گفت: «باید یک فکر اساسی بکنیم؛ والّا، خانوادهی ما هم، مثل خانوادهی عبدالصّمد، از هم پاچیده میشود؛ آن وقت، دیگر جان همهی ما، در خطر است.» من بعدها فهمیدم که خانوادهی عبدالصّمد، همگی، به مرض سل مبتلا شده و از بین رفته بودند؛ این بود که باباحسن می گفت: «تا دیر نشده، یک کاری انجام دهیم تا بعدها به ناراحتیهای زیاد دچار نشویم.»
🖇 گذشته و ادامهی زندگینامه را با هشتک #زندگینامه دنبال کنید.
📖 شیرخدای آذربایجان، ص 17 ـ 19.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #پرسش_و_پاسخ (پاسخهای حاجآقا بِنیسی به پرسشها)
❓پرسش: آيا اين با عدل خدا میسازد كه كسى با عمرى عبادت و ديگرى با عملى كوچک در پايان عمرش، از اولياى خدا شوند؟
🔍 پاسخ:
1⃣ گاهى ارزش يک عمل كوچک، بيشتر از هزار عمل ديگر است؛
2⃣ درجات اولياى خدا ـ جلّ جلاله، و حسنت اسماؤه. ـ با هم فرق دارد.
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #نکات_خواندنی دربارهی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
✅ #چند_ویژگی، بخش 4
🖋 به قلم فرزندشان، حاجآقا اسماعیل داستانی بنیسی:
🔸به کسانی که به محضر ایشان وارد میشدند، حتّی خردسالان، احترام میگذاشتند.
🔸درِ خانهشان همیشه به روی همهی مراجعین باز بود.
🔸هر کسی به حضورشان میرسید، از نظر معنوی یا عاطفی و یا مادّی، بیبهره برنمیگشت.
🔸محفلشان مجلس انس با قرآن کریم و احادیث شریفه بود.
🔸خودباوری قابل توجّه و آرامش آسمانی داشتند.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #خبر
شما میتوانید با عضویّت در کانال «استاد بنیسی» در ایتا به نشانی @benisiha_ir و استفاده از هشتکهای زیر، مطالب ناب آن را دنبال کنید:
💠 مطالب مرتبط با مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
✅ #تصویر (تصاویر ایشان)
✅ #زندگینامه ایشان به #قلم_ایشان
✅ #نکات_خواندنی دربارۀ ایشان
✅ #حرفهای_طلایی (پندهای ایشان به دختران)
✅ #پند_پیران_بر_پوران (پندهای ایشان به پسران)
✅ #شعر_معنوی (اشعار ایشان)
✅ #معرفی_آثار ایشان
✅ #داستان_جذاب (داستانهای خواندنی از کتابهای ایشان)
✅ #یاد_خدا (ابیات توحیدی ایشان)
✅ #امید_آینده (ابیات مهدوی ایشان)
💠 مطالب مرتبط با فرزند ایشان:
✅ #نکات_حدیثی (به گزینش و قلم او)
✅ #در_محضر_عالم (پرسشهای او از حضرت آیتالله خرّازی و پاسخهای ایشان)
✅ #پرسش_و_پاسخ (پاسخهای او به پرسشها)
✅ #پیام_معنوی (پندهای او به خودش!):
✅ #نوشتار_کوتاه (نوشتههایی کوتاه از او)
✅ #کلیپ_صوتی (از سخنرانیهای او)
✅ #متن_بخشی_از_سخنرانی (از سخنرانیهای او)
✅ #نکات_برگزیده (از سخنرانیهای او)
✅ #ابیات_زیبا (به گزینش او)
💠 مطالب دیگر:
✅ #مطالب_مناسبتی (به مناسبت ایّام)
🔵 با عضویّت در این کانال، روحتان را با معارف معنوی، شاداب کنید:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #نوشتار کوتاهی از حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی
▫️بسم الله الرّحمان الرّحیم
🔷 #عمر_طولانی_امام_زمان (سلام الله تعالی علیه)
▫️در دنیا درختهایی وجود دارند که هزارانساله هستند؛ پس عمر طولانی امکان دارد و واقع شده است.
▫️در نتیجه، به امکانداشتن عمر طولانی برای حضرت ولیّ عصر ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف. ـ اشکالی وارد نیست.
#امام_زمان (علیه السّلام)، #عمر
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #زندگینامه ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت 9:
🔸باباعلی گفت: «من شنیدهام که در تهران این مرض را معالجه میکنند و یک بیمارستان بزرگی هم برای همین منظور، درست کردهاند. بهتر است خدیجه را به آنجا ببریم؛ انشاءالله خوب میشود.» عمومهدی گفت: «با کدام پول؟ میدانید که ما کلّی، بدهکارهایم. باید هرچهزودتر آنها را بپردازیم. چند روز پیش، آقاتقی آمده بود؛ پولش را میخواست؛ داداش (۲) داشت سکته میکرد.» پدرم به عمومهدی گفت: «تو ساکت باش؛ ببینیم بزرگترها چه میگویند.»
🔸باباحسن گفت: «مهدی راست میگوید. ما پولوپَلهای نداریم که خدیجه را به تهران ببریم و آنجا بخوابانیم. هر که دارد، ببَرد. ما حرفی نداریم. اگر خواستید، طلاقش را میدهیم.» باباعلی گفت: «مرد حسابی! ما وقتی خدیجه را به شما دادیم، چیزیش نبود؛ سالمِ سالم بود. حالا که مریض شده، میخواهید به گردن ما بیندازید؟ این کار شما درست نیست. ما دختر ندادیم که بعد از شوهردادن، همهی خرجش را هم به عهده بگیریم.»؛ بعد با لحن تندی به باباحسن گفت: «ما صحیح و سالمش را میخواهیم. وقتی او به خانهی شما آمد، مثل یک گل شکفته و زیبا بود؛ دهها خواستگار داشت. حالا که مریض شده، میخواهید طلاقش بدهید و به ما برگردانید؟ آخر، این شد انصاف و مروّت؟» باباحسن گفت: «همین که گفتم. طلاقش میدهیم؛ بچهها را هم خودمان نگه میداریم. شیرخدا که بزرگ شده. یدالله را هم میدهیم سکینه نگه میدارد.»
🔸این حرفهای باباحسن مثل پتک به مغز من فرود میآمد. یعنی چه؟ چرا میخواهند من و برادرم را از مادرمان جدا کنند؟ ما، مادرمان را خیلی دوست داریم. چه کسی میتواند جای او را بگیرد و بر ما قصّه بگوید و غِذا بپزد و لباسهایمان را بشُوید؟ انصاف است که ما، مادر داشته باشیم، ولی مثل یتیمها بمانیم؟
🔸همانجا خواستم از زیر لحاف دربیایم و پیش مادرم بروم و بگویم مادر؛ مادر! میخواهند ما را از تو جدا کنند، میخواهند تو را طلاق بدهند و ما را یک عمر، بیمادر بگذارند. ما تو را خیلی دوست داریم؛ هرگز از تو جدا نخواهیم شد.
🖇 گذشته و ادامهی زندگینامه را با هشتک #زندگینامه دنبال کنید.
📖 شیرخدای آذربایجان، ص 19 و 20.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #پرسش_و_پاسخ (پاسخهای حاجآقا بِنیسی به پرسشها)
❓پرسش: راههاى محبّت به دوست چيست؟
🔍 پاسخ: 1. اظهار دوستى؛ 2. بخشندگى و هديّهدادن؛ 3. ديدار و تماس؛ 4. آشكارا سلامدادن؛ 5. پاسخ سلام دادن؛ 6. نرمى در سخن؛ 7. دستدادن؛ 8. خيرخواهى؛ 9. كمک؛ 10. برآوردن نياز؛ 11. گرامیداشتن؛ 12. همدردى؛ 13. بر خود مقدّمداشتن؛ 14. به نيكى يادكردن؛ 15. هديّهكردن عيبها؛ 16. دعا؛ 17. گذشتكردن از لغزشها؛ 18. جوياشدن از احوال زندگیاش.
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #تصویر عالم عارف، حجّةالحق، مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در حال هدیّهدادن یکی از آثارشان به نام «دیدار نورالمهدی (علیه السّلام)» به حافظ کلّ قرآن کریم، آقای سیّد محمّدحسین طباطبایی (علمالهدی)، در سال 1373.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #نکات_خواندنی دربارهی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
✅ #چند_ویژگی، بخش 5
🖋 به قلم فرزندشان، حاجآقا اسماعیل داستانی بنیسی:
🔸در سخنان ایشان خبری از مادّیّات نبود و به بنده هم سفارش کردند که دربارهی مادّیّات زندگیات با هیچ کس صحبت نکن.
🔸در وصیّتنامهی خود نوشتند که فرزندانم اگر راضی باشند، پس از وفات من، خانه را در اختیار مادرشان بگذارند و یک سال، مراسم صبحهای جمعه را ادامه دهید که الحمد لله تا کنون ادامه یافته است.
🔸خوشفکر و نواندیش بودند و برخی از آثار ایشان، گواه این مطلب است.
🔸خوشمحضر بودند و بیشتر برخوردهای ایشان گرم و صمیمی بود و گاهی شوخی میکردند.
🔸چند ذکر را به دیگران توصیه میکردند؛ همچون: روزی صد بار «لا حول و لا قوّة الّا بالله العلیّ العظیم» برای فقیرنشدن، روزی صد بار «سبحان الله، و الحمد لله، و لا الاه الّا الله، و الله اکبر» برای حفظ از عذاب جهنّم، روزی 99 بار «یا عزیز» برای عزیزشدن در بین مردم و میفرمودند: هر روز یک «یا عزیز» هم بگویید و ثوابش را به بنده هدیّه کنید.
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #پند_پیران_بر_پوران
مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🌷 #پسرم! هیچ کس مثل دیگری نیست؛ پس، مثل خودت باش.
📖 پند پیران بر پوران (پندنامهی ایشان به فرزندشان: حاجآقا اسماعیل).
🔵 وبگاه و کانال عالم عارف، حضرت استاد بِنیسی:
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir
🔴 #ابیات_زیبا (به گزینش حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی)
🌹جز مرهم نگاه تو اى مهرْبانترین!
🌹چیزى براى زخم دلم کارگر نبود
📝 از: #حسن_غفارى.
#مهربانی_خدا
🆔 @benisiha_ir | 💻 benisiha.ir