🔴 #شعر برای مادر مهربانم
🖊سرودۀ حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اين شعر را در شب سفر حجّ مادر عزيزم که در اواخر سال ۱۳۷۸ بود، سرودم و به ايشان تقديم كردم و پس از سفر حجّ ایشان، مرحوم پدرم ـ رضوان اللّه تعالی علیه. ـ که همراه ایشان در این سفر بودند، فرمودند: «این شعرت و شعر دیگرت را که برای من سروده بودی، در کَنار قبرستان بقیع برای زُوّار خواندم و بیت "لحظۀ..." را توضیح دادم و آنان گریستند.» الحمد للّه ربّ العالمین.
💠 لحظۀ وصل
میروى مادرا! خداحافظ
سفرت بیبلا!، خداحافظ
خوش به حالت!، كه روزیات گردید
بهتر از كيميا، خداحافظ
میروى سوی شهر پیغمبر
و به شهر خدا، خداحافظ
لحظۀ وصل قطره با دريا
كن برايم دعا، خداحافظ
روبهروى ضريح نور بگو:
«رَبَّنا آتِنا»، خداحافظ
ياد کن از سِرِشک «اسماعیل»
روی کوه «صفا»، خداحافظ
(سرشک: اشک. «اسماعیل»: حضرت اسماعیل ـ علیه السّلام. ـ که در کودکی در نزدیکی کوههای صفا و مروه، از شدّت تشنگی گریست و زیر پای شریفش چشمۀ زمزم پدید آمد یا آشکار شد. نام بنده هم اسماعیل است و این بیت، اشاره به هر دو است.)
اى دلت همچو آسمان، آبی!
مادرا؛ مادرا! خداحافظ
#التماس_دعا، #حج، #حضرت_اسماعیل (علیه السّلام)، #مادر
@benisiha_ir