🔴 #تصویر عالم عارف، حجّةالحق، مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در تاریخ 1381/5/15.
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 #نکات_خواندنی دربارهی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
✅ #خاطره
🖋 به قلم فرزندشان، حاجآقا اسماعیل داستانی بنیسی:
🔸مدّاح آذریزبان بااخلاصی به نام آقای عبدالحسین نوری، در بسیاری از مجالس منزل ایشان شرکت و با سوز خاصّی مدّاحی میکرد و همزمان میگریست.
🔸او به بنده نقل کرد: «دخترم عقد کرده بود. ما وسایلی را که میخواستیم به عنوان جهیزیّهی او بخریم، در کاغذی نوشته بودیم و من بعضی از آنها را خریده بودم و دیگر پولی نداشتم که بقیّهی آنها را تهیّه کنم.
روزی به محضر پدر شما آمدم. ایشان پس از سلام و احوالپرسی گفتند: "اگر حرفی یا مشکلی داری، بگو."؛ امّا من از بیان مشکلم و کمکخواستن از ایشان خجالت کشیدم.
ایشان دستشان را زیر تُشَکچهای که بر روی آن مینشستند، بردند، مقداری پول درآوردند، آن را به من دادند و فرمودند: «این را صَرف مشکلت کن.»!
بنده دنبال خریدِ بقیّهی وسایل جهیزیّهای که فهرست کرده بودیم، رفتم و همهی آنها را با همان پول خریدم و وقتی که پول وسیلهی آخر را دادم، آن پول تمام شد!
معلوم نشد که ایشان مشکل مرا از کجا فهمید و مقدار نیاز مالی مرا که خودم هم نمیدانستم، از کجا دانست!»
🔸بنده عرض میکنم که دشکچهی یادشده را مادر بزرگوارم آماده کرده و دوخته بود تا ایشان بر روی آن بنشیند و ایشان هیچ گاه زیر آن، پول نمیگذاشت و دستکم گمان میکنم که آن پول از غیب برایشان آمد یا ایجاد شد؛ چنانکه این اطّلاعات ایشان هم از غیب و لدنّی بود.
#خدمت، #علم_غیب، #ولایت_تکوینی
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir
🔴 #پند_پیران_بر_پوران
مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🌷 #پسرم! هیبت خود را در خانواده و همهجا نگه دار.
🔍 هیبت: وقار، شُکوه، بزرگی.
📖 پند پیران بر پوران (پندنامهی ایشان به فرزندشان: حاجآقا اسماعیل).
#وقار
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir
🔴 #ابیات_زیبا (به گزینش حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی)
🌹روی زیبای تو را هست بُتا! لطفی خاص
🌹ورنه، هستند در این شهرْ دلآرامی چند
📝 از: #صحبتالله_معینی.
🔍 بت: معشوق، محبوب. ورنه: وگرنه. دلآرام: آرامشدهندهی دل، معشوق، محبوب.
#زیبایی، #ولایت_فقیه
💻 مشاهدهی این مطلب و «ابیات زیبا»ی دیگر، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسیها:
http://benisiha.ir/2017/05/14/
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir
🔴 #داستان_جذاب
✅ #کاش_همهی_عمرم_یک_شب_بود!
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «همیان بِنیسی یا تاریخ گویای گذشته» نوشتهاند:
🔹او از عابدان و زاهدان زمان خود بود و شبهای هفته را نامگذاری كرده بود: فُلان شب، شب ركوع است؛ فلان شب، شب سجود است و فلان شب...! هر شب تا صبح، با همان روش، عبادت میكرد!
🔹از او پرسيده شد: «خسته نمیشوی؟» گفت: «كاش همهی عمرم، يک شب بود و آن شب را به ركوع و سجود بهسر میبردم و زارزار گريه میكردم!»
🔹به نيمهشب كه همه، مست خواب خوشند / من و خَيال تو و گريههای دردآلود
🔹زمانی حضرت اميرالمؤمنين، امام علی ـ سلام الله تعالی علیه. ـ رهسپار جنگ صِفّين شدند. این مرد قدبلند، در حالی كه شمشيری بزرگ و سپری بزرگتر همراه داشت، از وطنش، یمن، به محضر ایشان رسید، زانو زد و عرض کرد: «يا علی! دستتان را بدهید تا با شما بيعت كنم.» حضرت پرسیدند: «چگونه بيعت میکنی؟» عرض كرد: «به گونهای كه در ركاب شما به شهادت برسم.» حضرت پرسیدند: «نامت چيست؟» عرض كرد: «اُويْس قَرَنی.»
#تهجد، #سجده، #شبزندهداری، #شهادت، #گریه، #ولایتمداری
💻 مشاهدهی داستانهای دیگر این کتاب، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسیها:
http://benisiha.ir/2019/05/153/
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 #مطالب_خواندنی (به گزینش حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی)
✅ #بهترین_ثروت
🔸همینكه اسكندر، پادشاه مَقدونی، به عنوان فرمانده و پیشوای کلّ يونان در لشكركشی به ايران انتخاب شد، از همهی طبقات برای تبريک نزد او میآمدند؛ امّا ديوگنس (ديوژن)، حكيم معروف يونانی، که در کورینت بهسر میبرد، کمترین توجّهی به او نکرد.
🔸اسكندر شخصاً به ديدار او رفت. دیوژن که از حکمای کلبی یونان بود، ـ شِعار این دسته، قَناعت و استغنا و آزادمنشی و قطع طمع بود. ـ در برابر آفتاب دراز كشيده بود. چون حس کرد جمع فراوانی به طرف او میآیند، کمی برخاست و چشمان خود را به اسکندر که با جلال و شُکوه پیش میآمد، خیره کرد؛ امّا هيچ فرقی ميان اسکندر و يک مرد عادی كه به سراغ او میآمد، نگذاشت و شعار استغنا و بیاعتنایی را حفظ کرد.
🔸اسكندر به او سلام كرد؛ سپس گفت: «اگر از من تقاضايی داری، بگو.» ديوژن گفت: «يک تقاضا بیشتر ندارم. من از آفتاب استفاده میكردم. تو اكنون جلو آفتاب را گرفتهای؛ کمی آنطرفتر بايست!»
🔸اين سخن در نظر همراهان اسكندر، خیلی حقیر و ابلهانه آمد. با خود گفتند عَجَب مرد ابلهی است كه از چنين فرصتی استفاده نمیكند؛ امّا اسكندر كه خود را در برابر مناعت طبع و استغنای نفْس دیوژن، حقیر میديد، سخت در انديشه فرورفت.
🔸پس از آن كه به راه افتاد، به همراهان خود كه فيلسوف را ریشخند میكردند، گفت: «بهراستی اگر اسكندر نبودم، دلم میخواست ديوژن باشم!»
📖 تاریخ علم، تألیف جرج سارتن، ترجَمهی آقای احمد آرام، ص 525؛ برگرفته از: مجموعهآثار استاد شهید مطهّری، ج 18، ص 395 و 396 (داستان راستان، داستان 93).
🔸«صائب»! ز ناز دايهی بی مِهر، فارغ است / طفلی كه با مكيدن انگشت خو گرفت! (از: صائب تبريزی).
#استغنا، #حرص، #زهد، #طمع، #قناعت
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 #شعر_معنوی
💠 شعری از مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ با شرح آن به قلم فرزندشان (حاجآقا اسماعیل):
🔸آنچه انسان را بسى زيبا كند
🔸#علم و اخلاق است و #احسان و عمل
(آنچه انسان را خیلی زیبا میکند، علم، اخلاق [نیکو]، احسان و عمل [صالح] است.
بسی: خیلی.)
🔹آنچه مانَد يادگار از آدمى
🔹خوبى است و #خدمت بىغَشّوغَل
(آنچه از انسان به یادگار میمانَد، نیکبودن و خدمت پاک [و خالصانه] است.
خوبی: نیکبودن. بیغشوغل: پاک.)
🔸اينچنين گفتند اهل معرفت
🔸بر تو گويم گفتهها را ماحَصَل:
(اهل عرفان، اینچنین گفتند. من چکیده و نتیجهی سخنان آنان را به تو میگویم.
ماحصل: چکیده، نتیجه.)
🔹هر كه #آرامش بخواهد اى عزيز!
🔹دور بايد باشد از جنگ و جَدَل
(ای عزیز! هر کسی که آرامش میخواهد،باید از جنگ و جرّوبحث و بگومگو دور باشد [و خود را از آن حفظ کند].
جدل: جرّوبحث، بگومگو.)
🔸كيست انسان؟ آن كه در دوران عمر
🔸دور باشد از پليدىّ و خَلَل
(انسان [واقعی] کیست؟ کسی که در دوران عمرش از پلیدی و فَساد، دور است [و خود را از این دو حفظ میکند].
خلل: فساد، تباهی.)
🔹مؤمنى كه در پى #آسايش است
🔹مىزند پا بر سر #حرص و اَمَل
(مؤمنی که دنبال آسایش است، بر سر حرص و آرزو پا میزند [و از آنها پرهیز میکند].
پی: دنبال. امل: آرزو.)
🔸آرزوهاى دراز دنيوى
🔸مىكند انديشهها را مشتعل
([چون] آرزوهای دراز دنیایی، اندیشهها را شعلهور میکند [و آنها را به آتش میکشد].
مشتعل: شعلهور، برافروخته.)
🔹بهتر است انسان به كم، قانع شود
🔹تا نيفتد بر تباهىّ و ضَلَل
(بهتر است که انسان به [دارایی] کم، قانع شود تا به فساد و گمراهی نیفتد.
ضلل: گمراهی.)
🔸هر زمانْ ياد آورَد اين گفته را
🔸كز پى ما سايهسان آيد اَجَل
([و] در هر زمان، این سخن را به یاد آورد که مرگ مانند سایه، دنبال ما میآید.
کز: که از. سان: مانند. اجل: مرگ.)
🔹مهلت ما كم بوَد در اين جهان
🔹#فرصت سايه چه مىباشد؟ اَقَل
(مهلت ما در این جهان، کم است. فرصت سایه چیست؟ کمترین [زمان].
اقل: کمترین.)
🔸اوليا موت ارادى داشتند
🔸جبر باشد #مرگ ناپاک و دَغَل
(دوستان خدا مرگ اختیاری داشتند. مرگ ناپاک و نادرست، زوری و ناچاری است.
اولیا: دوستان خدا. جبر: زوری، ناچاری. دغل: نادرست.)
🔹هيچ كس در اين جهان، پاينده نيست
🔹از اَمَلْ باز آى و رو كن بر عمل
(هیچ کس در این جهان، جاویدان نیست؛ [پس،] از آرزو برگرد و به عمل صالح رو کن.
پاینده: جاویدان. امل: آرزو. بازآی: برگرد، به جای خود برگرد.)
🔸اوليا را باقيات صالحات
🔸هست در روز جزا نيكوبَدَل
(برای دوستان خدا آثار نیکو [و پاداشهای نیک الاهی]، جایگزین خوبی در روز جزا [= قیامت] است.
اولیا: دوستان خدا. باقیات صالحات: آثار نیکو. روز جزا: روز سزادادن، روز قیامت. نیکوبدل: عوض نیکو.)
🔹رسته از باغ «بِنيسى» همچو گل
🔹گه قصيده، گه رباعى، گه غزل
(از باغ «بنیسی» همچون گل، گاهی قصیده، گاهی رباعی و گاهی غزل روییده است.
رسته ـ به ضمّ راء ـ : روییده.)
#آرزو، #اخلاق_نیک، #عمل_صالح، #قناعت، #مجادله
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir
🔴 #پیام_معنوی
📝 حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی در مجموعهنوشتاری با عنوان #خطاب_به_خودم:
🌿 در برابر آفریدگار و آفریدههایش ـ خودت هم از آفریدگانش هستی. ـ ، خودت را هیچ نبین و برای خودت هیچ شأنی قائل نشو.
#افتادگی، #تواضع، #فروتنی
💻 مشاهدهی این مطلب و «پندهای دیگر حاجآقا بنیسی به خودش!»، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسیها:
http://benisiha.ir/2019/05/290/
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir
🔴 #حرفهای_طلایی
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🌷 #دخترم! از آدم سمِج و لجوج دوری کن.
🔍 سمج: کسی که عادت پیگیری مُصِرّانه و از روی بیحیایی دارد و هر چقدر به او جواب منفی داده شود، باز اصرار میکند و هر چقدر رانده شود، باز برمیگردد؛ مانند گدای سمج. لجوج: لجباز.
📖 حرفهای طِلایی (پندنامهی ایشان به تنهادخترشان).
#ازدواج، #دوستی، #همنشینی
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir
🔴 #برگزیده ی کتاب «#تخت_فولاد_اصفهان» به شکل #متن_PDF
🔍 موضوع: نکاتی زیبا و خواندنی دربارهی علما، شهدا و بزرگان مدفون در قبرستان تختفولاد اصفهان.
🖊 نویسنده: سیّد احمد عقیلی.
🖋 برگزیدهنویسی: حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی.
📖 فایل PDF این برگزیدهی دلنشین را در این نشانی ببینید:
http://benisiha.ir/2019/07/331/
#آثار_حاج_آقا_بنیسی، #شهدا، #علما
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 #زندگینامه ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت 27:
🔸... گفتم: «مادر من! من... بعد از اين نمىگذارم [که دیگران] پيش تو يک حرف از مريضى ديگران و از جن و پرى و از ما بهتران بگويند. اگر نتوانستم جلو دهانشان را بگيرم، همهشان را از خانهمان بيرون مىكنم.»
🔸مادرم گفت: «نه؛ اين خوبيّت ندارد؛ آنها براى احوالپرسى من به اينجا مىآيند؛ نبايد دلشان را بشكنيم. اگر چيزى به آنها بگويى، ناراحت مىشوند و پشتسر ما حرف، درست مىكنند.»
🔸گفتم: «مادر! هر چه مىخواهند، بگويند. من همين الان تصميم خودم را گرفتم. نمىگذارم از آن حرفها بزنند. اگر مهمانند، بيايند مثل آدم بنشينند و احوال تو را بپرسند و براى خوبشدن تو دعا كنند و بروند.»
🔸مادرم گفت: «نه شيرخدا!؛ اين كار را نكن؛ براى آيندهات خوب نيست.»
🔸در همين گفتگو بوديم كه درِ حياتمان زده شد. بيچارهمادرم رنگش، مثل گج سفيد شد. با اين كه نمىدانستيم پشتِ در چه كسى هست و كه مىخواهد اين موقع صبح به خانهی ما بيايد، مادرم كمى خودش را جمعوجور كرد و برادرم، يداللّه، را به گوشه اتاق برد و رو به من كرد [و] گفت: «شيرخدا! برو در را باز كن. ببين كِه است. اگر پدرت را بخواهند، بگو: "به كارخانه رفته است."»...
📖 شیرخدای آذربایجان، ص 38 و 39.
🖇 گذشته و ادامهی این زندگینامه را با هشتک #زندگینامه دنبال کنید.
💻 مشاهدهی مطالب دیگر این کتاب، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسیها:
http://benisiha.ir/2019/04/176/
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir
🔴 #نکات_خواندنی دربارهی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
✅ #خاطره
🖋 به قلم فرزندشان، حاجآقا اسماعیل داستانی بنیسی:
🔸ایشان هر سال، برای عید سعید غدیر، جشن مفصّلی در منزلشان میگرفتند و جمعیّت فراوانی در آن شرکت میکردند.
🔸در جشن عید غدیر سال 1375 ش.، شخصی که با ایشان دوستی پنجاهساله داشت، در این جشن شرکت کرد و به ایشان گفت: «من و شما از کودکی با هم دوست هستیم؛ امّا شما اینقدر عزیز هستید که فقط در یک روز، اینهمه جمعیّت به دیدنتان آمدند و من حتّی پیش خانوادهام عزیز نیستم. به نظر شما علّت این مسأله چیست؟»
🔸ایشان فرمودند: «شما هم عزیز هستید.» و نخواستند که پاسخ دهند؛ امّا او اصرار داشت که پاسخش را دریافت کند.
🔸سرانجام، ایشان فرمودند: «یادتان هست که شما از همان دوران کودکی، گاهی میگفتید که چرا پدرم فُلان باغ کوچکش را به من نمیبخشد و چرا فلانی فلان کار را برای من انجام نمیدهد و همینطور و از همه، توقّع داشتید؛ امّا بنده از همان زمان میگفتم که من چه خدمتی میتوانم به پدرم، مادرم و دیگران انجام دهم و خود را خدمتگزار همه میدانستم؟ کسی در میان مردم، عزیز میشود که نهتنها نسبت به آنان روحیّهی طلبکاری نداشته باشد و چیزی از آنان نخواهد، بلکه خود را خدمتگزار آنان بداند و به آنان خدمت کند.»
#خدمت
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
#شعر_معنوی
💠 شعری از مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ با شرح آن به قلم فرزندشان (حاجآقا اسماعیل):
🔸آنچه بينم در جهان، از حق بوَد
🔸از خداى قادر مطلق بوَد
(آنچه در جهان میبینم، از خداوند حقّ توانای کامل است.
حق: از نامهای خداوند والا. قادر: توانا. مطلق: کامل.)
🔹كلّ آنچه در جهان خلقت است
🔹از حقيقت، بِيْدَق و بِيْرَق بوَد
(همهی آنچه در جهان آفرینش است، نشانه و پرچم حقیقت است.
خلقت: آفرینش. بِیْدَق و بِیْرَق: پرچم.)
🔸ما براى حقّ و، حق هم بهر ما است
🔸بنده در آخِر به حق، ملحق بوَد
(ما برای خداوند حق هستیم و او برای ما است و انسان در پایان به او میپیوندد.
بنده: انسان نسبت به خداوند والا. ملحق: پیوسته.)
🔹پس براى او نما هر كار را
🔹تا كه حوْل وی تو را مُلصَق بوَد
(پس هر کاری را برای او انجام بده تا نیرویش به تو برسد.)
حَول: نیرو، توان. مُلصَق: چسباندهشده.)
🔸هر كسى حق را كند معيار خويش
🔸از تمام مردمان، اَصدَق بوَد
(هر کسی که خداوند حق را معیاد خود کند، درستکارتر از همهی مردم است.
مردمان: مردم. اَصدَق: راستتر، درستکارتر.)
🔹هر كسى سر تابد از فرمان حق
🔹زندگیّش از همه، اَضيَق بوَد
(هر کسی که از فرمان خداوند حقْ سرپیچی کند، زندگیاش تنگتر از [زندگی] همه است.)
سر تابد: نافرمانی کند. اَضیَق: تنگتر.)
🔸بنده بايد از خدا فرمان بَرَد
🔸هر كه گردنكش بوَد، احمق بوَد
(انسان باید از خدا اطاعت کند. هر کسی که نافرمان باشد، نادان و بیعقل است.)
فرمان بَرَد: اطاعت کند. گردنکش: نافرمان. احمق: نادان، بیعقل.)
🔹بندهی حق باش و آزاده بِزى
🔹بندهی خوب خدا مُعتَق بوَد
(بندهی خداوند حق باش و [در نتیجه،] آزاده زندگی کن؛ [چون] بندهی خوب خدا [از غیر او] آزادشده است.
بنده: اطاعتکننده. آزاده: وارسته از غیر خدا، کسی که بندهی غیر خدا نباشد. بِزی: زندگی کن. مُعتَق: بندهی آزادشده.)
🔸خويش را در كشتى حقْ غرق كن
🔸صاحب كشتى كجا جز حق بوَد؟
(خود را در کشتی خداوند حقْ غرق کن. کجا صاحب کشتی، جز خداوند حق است؟
خویش: خود.)
🔹اى «بِنيسى»! بندگى آور بهجا
🔹بندهی حق از همه، اَوثَق بوَد
(ای «بِنیسی»! بندگی کن؛ [چون] بندهی خداوند حق، مورداطمینانتر و محکمتر از همه است.
اَوثَق: مورداطمینانتر، محکمتر.)
#آزادگی، #اخلاص، #بندگی
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir
#پیام_معنوی
📝 حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی در مجموعهنوشتاری با عنوان #خطاب_به_خودم:
🌿 برای خود خداوند والا ـ جلّ جلاله، و حسنت اسماؤه. ـ #عبادت کن؛ نه برای رسیدن به پاداشهای دنیوی و اخروی و نه برای ریا و... .
#اخلاص
💻 مشاهدهی این مطلب و «پندهای دیگر حاجآقا بنیسی به خودش!»، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسیها:
http://benisiha.ir/2019/05/290/
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir
🔴 #پند_پیران_بر_پوران
مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🌷 #پسرم! كم بگو و زياد بشنو؛ كه اين، روش عاقلان است.
📖 پند پیران بر پوران (پندنامهی ایشان به فرزندشان: حاجآقا اسماعیل).
#سخنگفتن، #سکوت، #کمگویی، #گوشدادن
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir
🔴 #ابیات_زیبا (به گزینش حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی)
🌹روز محشر بهدر آیم ز لَحَدْ رقصکُنان
🌹بنویسند اگر نام تو را بر کفنم
📝 از: #روشن_اصفهانی.
🔍 لحد: قبر.
#محبت_اهل_بیت (علیهم السّلام)
💻 مشاهده و دانلود این مطلب و «ابیات زیبا»ی دیگر، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسیها:
http://benisiha.ir/2017/05/14/
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir
🔴 #زندگینامه ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت 28:
🔸باباعلى كه پدر مادرم بود، از حال مادرم نگران شده و صبح زود براى سرزدن به مادرم، به خانۀ ما آمده بود. من در را باز كردم و گفتم: «سلام بابا! خوش آمدى.» تبسّمى كرد و گفت: «سلام شيرخدا! ماشاءاللّه! خيلى بزرگ شدهاى. شنيدم كه در كارهاى خانه به مادرت کمک میكنى. بارکاللّه پسر خوب! بارکاللّه!»
🔸سپس از جيبش چهار تا گردو درآورد و دو تاى آنها را به من داد و گفت: «دو تاى ديگر براى يداللّه.»
🔸آن وقت پرسيد: «حال مادرت چطور است؟ در همان اتاق پايينى است؟» گفتم: «آرى بابا!؛ آنجا است. بفرماييد.» «يااللّه يااللّه»گويان به طرف اتاقى كه مادرم و يداللّه در آنجا بودند، به راه افتاد. من پشتسرش میرفتم. مادرم متوجّه شده بود كه پدرش، باباعلى، میآيد؛ به احترامش تا وسطهاى اتاق آمد و گفت: «بفرماييد؛ بفرماييد داداش!»
📖 شیرخدای آذربایجان، ص 39 و 40.
🖇 گذشته و ادامهی این زندگینامه را با هشتک #زندگینامه دنبال کنید.
💻 مشاهدهی مطالب دیگر این کتاب، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسیها:
http://benisiha.ir/2019/04/176/
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir
🔴 #پرسش_و_پاسخ (پاسخهای حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی به پرسشها)
❓پرسش: آیا بین مقامات ائمّه ـ علیهم السّلام. ـ تفاوتی وجود دارد؟
🔍 پاسخ: بر طبق حديث شريف، مقام حضرت امیرالمؤمنین ـ صلوات اللّه تعالی علیه. ـ از بقیّهی ائمّهی طاهرین ـ سلام اللّه تعالى عليهم. ـ برتر است.
#امام_علی (علیه السّلام)
💻 مشاهدهی «پرسشها و پاسخهای اعتقادی»، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسیها:
http://benisiha.ir/2019/07/22/
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir
🔴 #نکات_خواندنی دربارهی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
✅ #خاطره
🖋 به قلم فرزندشان، حاجآقا اسماعیل داستانی بنیسی:
🔸ایشان و کاروانی که با آن به عتبات عالیات مشرّف شدند، شبهنگام به نجف اشرف رسیدند. نظر اعضای کاروان، این بود که به مسافرخانه برویم و استراحت کنیم و فردا به زیارت مشرّف شویم؛ امّا ایشان اصرار کردند که ابتدا به زیارت بروند و سرانجام، سخن ایشان پذیرفته شد.
🔸هنگامی که مینیبوس حامل ایشان در جلو حرم مطهّر حضرت امیرالمؤمنین ـ سلام الله تعالی علیه. ـ توقّف کرد و درِ آن باز شد، ایشان چهاردستوپا به زمین افتادند و در همین حالت، مانند نوزادی که مدّتی طولانی مادرش را ندیده و یکباره به او رسیده باشد، در حال نوا و مناجات با حضرت، تا درِ بخش درونی حرم پیش رفتند. در این میان، عِمامهی ایشان دو ـ سه بار از سرشان افتاد و مادر بزرگوارم آن را بر سر ایشان گذاشتند.
🔸خادمان حرم، یک لنگهی درِ حرم و بخشی از لنگهی دیگر را بسته بودند و به چند زائر باقیمانده میگفتند: «خارج شوید.» تا آن در را هم ببندند؛ امّا ایشان در همان حالت جذبه، نیمتنهی بالای خود را از آن لنگه وارد کردند و به تعبیر بعضی از زائرانی که پیش از ایشان در حرم بودند، نور خاصّی درخشید و گویا در خادمها تصرّفی شد و آنان گفتند: «یک ربع دیگر، وقت زیارت دارید.» و پس از یک ربع، یک ربع دیگر و همینطور تا 45 دقیقه وقت داده شد!
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir