👌 داستان کوتاه پند آموز
💭 مجلس میهمانی بود
پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود...
اما وقتی ڪه بلند شد، عصای خویش را برعکس بر زمین نهاد..
و چون دسته عصا بر زمین بود، تعادل کامل نداشت...
💭 دیگران فکر ڪردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده...
به همین خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت:
پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟!
💭 پیر مرد آرام و متین پاسخ داد:
زیرا انتهایش خاکی است، می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود.
مواظب قضاوتهایمان باشیم....
چه زيبا گفتند:
برای ڪسی ڪه میفهمد
هیچ توضیحے لازم نیست
و
برای ڪسی ڪه نمیفهمد
هر توضیحے اضافه است
آنانکه می فهمند عذاب میکِشند
و
آنانکه نمیفهمند عذاب می دهند
🌹مهم نیست که چہ "مدرڪے" دارید
مهم اینه که چہ "درڪے" دارید...🌹
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
🛑توجه خاص آقا امام زمان عج به مادرشان نرجس خاتون....
☀️حضرت بقیه الله روحی له الفداء عنایتی خاص به مادرشان دارند.
🌸مثلاً یک ختم قرآن برای حضرت نرجس خاتون بخوان. به مسجد وارد می شوی، دو رکعت نماز مستحبی بخوان و ثوابش را هدیه کن برای نرجس خاتون..🌹
✅حاج محمد که از صلحا بود می گفت: مکه رفتم و اعمال حج که تمام شد، یک روز گفتم یک عمره مفرده برای مادر امام زمان انجام بدهم و از بی بی درخواست کنم که از فرزندشان بخواهد که من، چهره ایشان را زیارت کنم.
🔰طواف و نماز و سَعی بین صفا و مروه را انجام دادم. سَعی بین صفا و مروه که تمام شد، طواف نساء و نمازش را خواندم و دیگر بی حال شدم.
💠 حدود یک ساعت و نیم به اذان صبح بود. دیدم پنج شش نفر پشت مقام ابراهیم نشسته و یک ظرف خرما جلویشان گذاشته اند و آقایی هم آن بالا نشسته است که نمی شود چشم از او برداشت.
🌸خیلی فوق العاده است و برای بقیه صحبت می کند. وقتی این آقا را دیدم، زانوهایم شروع کرد به لرزیدن. خرماها بیشتر جلب توجه کرد؛ چون خیلی بی حال و خسته شده بودم. نشستم و تکیه دادم..
🌺آقا فرمود: «این حاج محمد برای مادر من یک عمره انجام داده است و خسته شده است. چند تا از این خرماها را به او بدهید»
✳️یک نفر فوراً بلند شد و بـشقاب خرما را مقابل من آورد. من هم پنج شش تا برداشتم؛شروع کردم خوردن. دیدم دارند نگاه می کنند و تبسم می کنند.
🌼بعد دو مرتبـه فرمود: «بـله؛ ایشان برای مادر من یک عمره ای انجام داد و به زحمت هم افتاد. خـدا قبـول می کند؛ ان شـاء الله».
♻️یک دفعه نگاه کردم، دیدم هیچ کس نیست. فوراً به خود آمدم. گفتم:
«اصلاً آرزویم همین بود که حضرت را ببینم و چقدر زود مستجاب شد...»
🌾🌾🌷🌷🌷🌷🌾🌾
📒منابع
کمال الدین، ج 2، ص 670.
بحارالأنوار، ج 68، ص 96.
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
یک لحظه نخورحسرت آنراکه نداری
راضی به همین چندقلم«مال»خودت باش
دنبال«کسی»باش که دنبال توباشد
اینگونه اگرنیست٬
دنبال«خودت»باش
صدسال اگر زنده بمانی گذرانی
پس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
#ضرب_المثل
خاک بر سر شدن
در دوران خلافت " عبد الملک " ، قطری ، رئیس خوارج از ترس " حجاج بن یوسف" والی عراق به طبرستان گریخت و به حاکم گیلان" اسپهبد فرخان" پنا ه آورد.
اسپهبد فرخان فرمان داده بود که کسی به قطری که در دماوند اقامت کرده بود، آزار نرساند و نیازمندی های او را بر آورده سازند. پس از زمستان، قطری حق نمک به جا نیاورد و رسولی نزد" اسپهبد فرخان" فرستاد و پیام داد که باید به آیین ما در آیی و گرنه برای جنگ آماده باش. پس از آن هم با دستبرد زدن به آبادی ها و روستاهای اطراف دارای قدرت بسیاری شد.
" حجاج بن یوسف" چون از قدرت یافتن قطری آگاه شد، " سفیان کلبی" را با لشکری بزرگ فرستاد. اسپهبد در نامه ای به سفیان پیشنهاد داد که در جنگ با قطری او را یاری دهد، قطری چون از جریان آگاه شد، بی درنگ از دماوند به سمنان عقب نشست. ولی اسپهبد او را دنبال نمود و در نبردی بر او چیره شد و سرش را از تن جدا کرده و تحویل سفیان کلبی داد.
" سفیان" نیز آن را همراه با غنایم بدون آن که نامی از رشادت و دلیری اسپهبد بیاورد به نام خود برای " حجاج بن یوسف" در کوفه فرستاد. " حجاج بن یوسف" چندی بعد که شنید این کار در واقع به دست اسپهبد انجام گرفته است از " سفیان کلبی" به خشم آمد و رسولی با یک خروار " زر" و یک خروار " خاک" به ری فرستاد و فرمان داد رسیدگی کنند که اگر این پیروزی بدون کمک اسپهبد انجام گرفته است این زر را به سفیان بدهند و اگر این کار به دست اسپهبد پایان گرفته است، زر را به اسپهبد بدهند و آن خاک را در وسط بازار شهر بر سر سفیان بریزند.
و چون رسول بیامد و حقیقت آشکار شد، در اجرای فرمان زر به اسپهبد دادند و سفیان در وسط بازار " خاک بر سر شد"
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
✨﷽✨
#پندانه
✍جوانی به حکیمی گفت وقتی همسرم را انتخاب کردم، در نظرم طوری بود که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده است. وقتی نامزد شدیم، بسیاری را دیدم که مثل او بودند. وقتی ازدواج کردیم، خیلیها را از او زیباتر یافتم. چند سالی را که با هم زندگی کردیم، دریافتم که همه زنها از همسرم بهتراند.
حکیم گفت: آیا دوست داری بدانی از همه اینها تلختر و ناگوارتر چیست؟ جوان گفت: آری. حکیم گفت: اگر با تمام زنهای دنیا ازدواج کنی، احساس خواهی کرد که سگهای ولگرد محله شما از آنها زیباترند.
جوان با تعجب پرسید: چرا چنین سخنی میگویی؟حکیم گفت: چون مشکل در همسر تو نیست. مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمعکار و چشمانی گستاخ داشته باشد و از شرم خداوند خالی باشد، محال است که چشمانش را به جز خاک گور چیزی دیگر پر کند.
آیا دوست داری دوباره همسرت زیباترین زن دنیا باشد؟ جوان گفت: آری...
🔐 حکیم گفت: مراقب چشمانت باش!
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
نکته ای جالب از
🌱نتیجۀ مداومت بر عمل🌱
#میرزا_جواد_آقا_ملکی_تبریزی
🔸اگر صورت ظاهری عمل ترک نشود، چه بسا با نفحات الهیّه همراه شود و نسیمِ رحمت به آن عمل روح و حقیقتی افاضه کند و در نورانیّت قلب مؤثّر گردد،
🔸به طوری که امر به طور کلّی تغییر کند، و غالب اعمال شخص یا همۀ آنها از عمق جان برخیزد و او رستگار شود.
📚«المراقبات» ص ۲۵۰
@olama12
@olama_ir
#دوستان_آل_محمد....
#میرزا_جواد_آقا_ملکی_تبریزی
سزاوار است حال دوستان آل محمد در دهه اول محرم تغییر نموده و در دل و سیمای خود آثار اندوه و درد این مصیبت های بزرگ را آشکار نمایند. باید مقداری از لذایذ زندگی را اعم از خوردن و نوشیدن و حتی خوابیدن به دست می آید ترک نموده و مانند کسی باشند که پدر یا فرزند خود را از دست داده است.
نباید احترام ناموس بزرگ خدا و احترام پیامبر و امام، کمتر از احترام خود و نزدیکانش باشد. اگر کسی نتواند در تمام دهه محرم این کار را انجام دهد حداقل در روز تاسوعا و #عاشورا و شب یازدهم دست از برخی لذایذ بردارد[مثلاً نان خالی بخورد یا آب کمتر بنوشد و خود را بیاد آن روزهای سخت اهل بیت به سختی اندازد]... در هر روز مقداری از وقت خود را در مکانهای عمومی به عزاداری بپردازد و نیز در دهه اول محرم هر روز امام حسین را با زیارت عاشورا زیارت نماید.
#دوستان_آل_محمد_اینطورهستند
@olama12
@olama_ir
#نمیخوای_در_قیامت_جزو_اشراف_باشب⁉️
▫️شب زنده دار و سحر خیز باشید▫️
حضرت #آیت_الله_مجتهدی
حدیث داریم که #پیامبر 💚خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند « اَشرافُ أُمَّتی أصحاب اللّیل » ؛ « اشراف امت من نـماز شب خـوان ها هستند . »
در دنـیا اشـراف چـه کـسانی هستند؟ آنهایی که خانه ی دو هزار متری دارند و ریاست و ماشین چه و چه ... به اینها می گویند اشراف مملکت ، اما در قیامت ، اشراف آن کسانی هستند که نماز شب خوان هستند. الان شب ها بلند است خودتان را عادت بدهید که شب ها زودتر استراحت کنید تا سحرها بلند شوید .
البته من به غیر طلبه ها مےگویم .
طلبه ها که بلند مےشوند.
مےگویند در زمان قدیم استادی از شاگردش پرسید « سحرها کی بلند می شوی ؟»
شاگرد گفت « دوساعت مانده به اذان » استاد فرمود « کم است ! » قدیم این طور بودند . حالا ما اگر نیم ساعت یا سه ربع پیش از اذان هم بلند شویم خوب است .《هر که سحر ندارد از خود خبر ندارد》
#نماز_شب
@olama12
#نمیخوای_در_قیامت_جزو_اشراف_باشب⁉️
▫️شب زنده دار و سحر خیز باشید▫️
حضرت #آیت_الله_مجتهدی
حدیث داریم که #پیامبر 💚خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند « اَشرافُ أُمَّتی أصحاب اللّیل » ؛ « اشراف امت من نـماز شب خـوان ها هستند . »
در دنـیا اشـراف چـه کـسانی هستند؟ آنهایی که خانه ی دو هزار متری دارند و ریاست و ماشین چه و چه ... به اینها می گویند اشراف مملکت ، اما در قیامت ، اشراف آن کسانی هستند که نماز شب خوان هستند. الان شب ها بلند است خودتان را عادت بدهید که شب ها زودتر استراحت کنید تا سحرها بلند شوید .
البته من به غیر طلبه ها مےگویم .
طلبه ها که بلند مےشوند.
مےگویند در زمان قدیم استادی از شاگردش پرسید « سحرها کی بلند می شوی ؟»
شاگرد گفت « دوساعت مانده به اذان » استاد فرمود « کم است ! » قدیم این طور بودند . حالا ما اگر نیم ساعت یا سه ربع پیش از اذان هم بلند شویم خوب است .《هر که سحر ندارد از خود خبر ندارد》
#نماز_شب
@olama12
#جامی_که_از_دست_مولای_دوعالم
#حضرت_اباعبدالله_حسین😍❤️🙌
#بنوشی🥂
#مستی_و_مزش_تا_آخر_عمر_میمونه
#اینگونه_بود
#اینگونه_باش
حضرت #آیت_الله_بهجت
وقتی صبحانه را که میخورد، یک ربع تا بیست دقیقه همانطور نشسته، چشمانش را میبست، انگار میخوابید؛ هنگامی که برمیخواست، قلمش را برمیداشت و روی کاغذ باطلهها مشغول نوشتن میشد. آن روز نوشته بود
هـر که دید از آلپیغمبـر صلیاللهعلیهوآله💚 اثـر
جاى پاى جملهشان بگذاشت سر
شربتى کَز دستشان نوشیده شد،
تا ابـد شیرینـىاش در کام بُد
نوشتههایش، اغلب شعر بود.
پیش خودم میگفتم
«شاید آقا در مدت این خواب کوتاه در عالم دیگری سیر میکنند. گویا از عالم دیگری چیزی را یادداشت میکند.» بدون درنگ مینوشت.
نوشتنش که تمام میشد، میرفت وضو میگرفت؛ و تازه مطالعهاش آغاز میشد.
بر اساس خاطرۀ یکی از مرتبطین با معظمله
📚 این بهشت، آن بهشت، ص٧۴
@olama12
🌀ملانصرالدين از كدخداى ده ﻳﮏ ﺍﻻﻍ به قیمت ۱۵درهم خرید و قرار شد کدخدا الاغ را فردا به او تحویل دهد.
🌀ﺍﻣﺎ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ كدخدا ﺳﺮﺍﻍ ملانصرالدين ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: "ﻣﺘﺄﺳﻔﻢ ملا, ﺧﺒﺮ ﺑﺪﻱ ﺑﺮﺍﺕ ﺩﺍﺭﻡ. ﺍﻻﻏﻪ ﻣﺮﺩ!"
🌀ملانصرالدين ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: "ﺍﻳﺮﺍﺩﻱ ﻧﺪﺍﺭﻩ . ﻫﻤﻮﻥ ﭘﻮﻟﻢ ﺭﻭ ﭘﺲ ﺑﺪﻩ."
🌀كدخدا ﮔﻔﺖ : «ﻧﻤﻲﺷﻪ !ﺁﺧﻪ ﻫﻤﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﻭ ﺧﺮﺝ ﮐﺮﺩﻡ»
🌀ملا ﮔﻔﺖ: «ﺑﺎﺷﻪ. ﭘﺲ ﻫﻤﻮﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﺑﺪﻩ.»
🌀كدخدا ﮔﻔﺖ: «ﻣﻲﺧﻮﺍﻱ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﭼﻲ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻲ؟»
🌀ملا ﮔﻔﺖ: «ﻣﻲﺧﻮﺍﻡ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﮐﻨﻢ.»
🌀كدخدا ﮔﻔﺖ: «مگر میشه ﻳﻪ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﮔﺬﺍﺷﺖ?
🌀ملا ﮔﻔﺖ: « ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﮐﻪ ﻣيشه . ﺣالا ﺑﺒﻴﻦ. ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﮐﺴﻲ ﻧﻤﻲﮔﻢ ﮐﻪ الاﻍ ﻣﺮﺩﻩ
🌀ﻳﮏ ﻣﺎﻩ ﺑﻌد كدخدا ملانصرالدين رو ﺩﻳﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ: "ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺍﻻﻍ ﻣﺮﺩﻩ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟"
🌀ملا ﮔﻔﺖ: "به ﻗﺮﻋﻪﮐﺸﻲ ﮔﺬﺍﺷﺘﻤش و اعلام كردم فقط با پرداخت 2درهم در قرعه كشي شركت كنيد و به قيد قرعه صاحب يك الاغ شوید.
🌀به پانصد نفر بلیت ۲درهمی فروختم و ۹۹۸ درهم سود کردم."
🌀كدخدا ﭘﺮﺳﻴﺪ: «ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﻫﻢ ﺷﮑﺎﻳﺘﻲ ﻧﮑﺮﺩ؟»
🌀ملا ﮔﻔﺖ: «ﻓﻘﻂ ﻫﻤﻮﻧﻲ ﮐﻪ ﺍﻻﻍ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ.
🌀من هم ۲درهمش ﺭﻭ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻡ.😳😳😳😡😡😡
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah
😶روزی ملانصرالدین داشت گندمهایش را به آسیاب می برد تا آنها را آرد کند.
😶در راه از بخت بد خودش شکایت می کرد. رو به آسمان کرد و گفت: خدایا چه می شد اگر این گندمهایم را تبدیل به طلا می نمودی و مرا از این فلاکت نجات می دادی.
😂هنوز چند قدمی جلوتر نرفته بود که ته کیسه گندمها پاره شد و تمام آن بر روی زمین ولو شد.
ملا همانطور که داشت گندمها را از روی زمین جمع می کرد گفت: خدایا اگر برایم کیمیا نمی کنی حداقل مرا مفلس تر از آنچه که هستم نکن.
داســتـــان هــاے کـــوتـــاه ⇩⇩⇩
iD ➠ @Dastanhaykotah
iD ➠ @Dastanhaykotah