eitaa logo
بیت‌الاسرار
106 دنبال‌کننده
471 عکس
124 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
! پدر بودی برایِ ما... :)
بیت‌الاسرار
+ حاج قاسم کجایی..؟!
بی‌تو‌ای‌سلیمانی دل‌ماند‌و‌پریشانی.. 💔
دستت امّا حکایتی دارد.. 🌱
! به مولایمان بگو برگردد.. یک جهان با دستانِ خالی و دلِ مضطرّ دارد صدایش می‌زند، بگو برگردد!💔
امّا من هنوز منتظرم که یه روز صبح بشنوم: +شنیدی حاج قاسم برگشته‌؟ خبر‌شهادتش دروغ بود! (: 💔
♡ خیلی اتفاق مهمّیه که با پرکشیدنِ کسی انگار دنیا تُهی و بی‌پناه بشه.. +مثلِ پرکشیدنت، !
از افطار، نماز میخواندند. میگفتند: نزدیک افطار، عطش انسان برای آب و غذا زیاد میشود؛ در این لحظه‌ها اجر این‌ نماز بیشتر است.! ‌‌
♥️🌱 این‌شب‌ها.. باید وصیّت‌نامه حاج‌قاسم رو خوند و زد زیر گریه :)))
🦋 ما یک سلیمانی از دست دادیم و داغش هنوز هم که هنوز است بر جگرِ سوخته‌مان چنگ می‌زند.. اما زمانی در دفاع مقدس، هر ماه یک سلیمانی پر می‌کشید از جبهه‌ها! همت، باکری، کاوه، بابایی..سلیمانی‌هایِ آن ۸سالِ دهه ۶۰ بودند.. حال تصور کن چقدر سخت و جانکاه بوده زمانی که همت از روی موتور به زمین افتاد، باکری پیکرش جاماند و بابایی را در هواپیمای جنگی‌اش، بی‌جان و خونین یافتند.. آری به قولِ : ما ملّتِ شهادتیم!
رفقا! ما نه فقط با شخص ترامپ بلکه با آمریکا پدرکشتگی داریم!
اگه خوبی اگه بدی برو در خونه‌ش به سبک بگو: عزیز من! جسم من در حال علیل شدن است.. چگونه ممکن [است] کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟ خالق من، محبوب من، عشق من که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت کنی؛ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران!
و زمان تقسیم شد به قبل از شهادتت و بعد از آن.. 💔
ای به قربان آن مادری که چنین فرزندی پروراند.. ❤️🌱
چشمانت همیشه مرا شرمنده کرده‌اند.. شرمنده‌ی فاصله‌ای که جاده‌ی از تا را فرش کرده است.. !
تو را هر روز جور دیگر باید دید بلکه هرلحظه هربار متفاوت‌تر و البته آرمانی‌تر از قبل.. که ما همه‌ی نفس هایمان را مدیون توایم..
می‌دانید که من با نبودنتان هنوز خو نگرفته‌ام؟ ! 💔
او که رفت انگار زمین شد خانهٔ خالی‌ای که خاطراتش را در رفتگانش جا گذاشته.. تا وقتی هنوز بود و می‌خندید و خنده‌اش و دیدنش برایم عادی شده بود نمی‌دانستم نبودش این‌قدر مرا تهی می‌کند.. این اندازه نفس کشیدن را برایم سنگین تر می‌کند.. و دانستم! دانستم که همه‌مان تهی شدیم! همه‌مان یتیم شدیم.. پنجشنبه شبی نزدیک این ساعات پدرمان رفت و خانه خالی شد از حضورش.. چند عکس ماند از او و دستی و انگشتری و صدایی که پژواک آن مدام در گوشمان می‌خواند: چون جهند از دست خود، دستی زنند.. 💔
امشب دوباره یادَت کردم دوباره گوش به آن صدایِ بغض‌آلود شیخ‌مان سپردم که بالای پیکرت می‌خواند: اللهم‌لانعلم‌منهم‌الّا‌خیرا.. و مثل همان شب اول فراق اشک ریختم امشب باز دلم مثل نفَسم تنگ شد. این یادآوریِ مکرر چرا عادی نمی‌شود؟ چرا هربار غم‌ت همان غمِ جان‌سوز پیشین است؟ چرا هرجمعه شبی نبودنت فریاد می‌کشد بر سرمان؟ هرهفته، پنجشنبه، ساعت یک و بیست دقیقه بانگی برمی‌آید و تنت هزارتکه می‌شود و من یتیم می‌شوم و به سوگت می‌نشینم.. هربار این قصهٔ واقعیِ تلخ تکرار می‌شود و آتشِ میان فرودگاه بغداد به جان من هم می‌افتد.. و هربار من هم جان می‌دهم.. 💔
شبکه یک هم‌اکنون مستندی درباره
بیت‌الاسرار
✨ #خواهرِ‌اربابِ‌ما..
امشب زمین از فراق سردارِ حرمِ عمه‌ی سادات میان خنده به حُزن می‌گرید.. 💔
شاید در خلوت‌های شبانه‌ات از ام‌البنین خواسته بودی تا واسطه شود که خدا یَلی مثل علمدار عطایت کند.. کسی چه می‌داند شاید.. 💔
چشمان خسته‌‌ی پردغدغه‌ات را قاب کرده‌ام روبه‌روی چشمانم با من از تو می‌گوید و من شرم می‌کنم.. شرمی عظیم به طولای قیامت.. 💔
بیت‌الاسرار
. . . شباهت‌ها؟ بسیار.. تو شبیه یک تکه از ماجرا که نه، شبیه همه‌ی آنی.. این موقع از سالِ قمری ، هرشب می‌توان به بهانه‌ای برایت بغض شد و فروریخت.. شب حبیب برایِ موی سپید و بودنت شب مسلم برای پیام‌بر بودنت شب علی‌اکبر برای پیکرت.. و شب قاسم.. و زینب.. و عباس.. تو کیستی؟ تو، همه‌ی کربلایی.. بهانه نمی‌خواهد اصلا.. بغضی که هنوز در گلویم چون کلافی سردرگم مانده، شبیه بغضِ سومین شب است.. شب سومی که روزش برای سومین بار پیکرت روی دستان‌مان راهیِ عرش شد و من هرچه می‌کردم این بغضِ سمج دست‌بردار نبود.. وقتی راه می‌رفتم، حرف می‌زدم، می‌نشستم، نماز می‌خواندم؛ حریفش نمی‌شدم.. تا اینکه سر سفره‌ی شام آنقدر با آب گلویم را فشردم که نکند همین‌جا بزنم زیر گریه .. بعدش اما مثل یتیمی، پشت در اتاقم، افسار بغض از دستم رها شد و دست روی دهانم گذاشتم تا صدای بلندِ هق‌هقم بقیه را نگران نکند.. یتیم؟ مسئله ، چیزی بود فراتر از نبودِ پدر.. چه نسبتی با پسر فاطمه(س) داری فرمانده؟ اتفاق؟ اتفاقی نامت قاسم شد و نام پدرت حسن و اتفاقی پیغام رساندی عراق و اتفاقی نامردانه فقط چند تکه از تنت را برای‌مان باقی گذاشتند و اتفاقی دستی از تو برای‌مان ماند و اتفاقی .. تو با حسین(ع) نسبتی داری؟ در آغوش او جان دادن اتفاقی نیست.. تو با او نسبتی داری.. هرآنچه بود در تو، حسین بود.. این شد که هرچه از حسین می‌بینیم و می‌شنویم، یاد تو می‌افتیم.. یقین دارم تو با او نسبتی داری.. 💔 ..