#تلنگرانه 👀🚶🏻♀️
راستےدخترخانم😕
دیروزتوۍیہجمعےنشستہبودیمیڪے
ازپسراۍفامیلگفت:👦🏻
خیلےدلمبہحالدخترامیسوزه😔
بیچارههاصورتشونوڪاملعملمیڪنن✂️
هفتادقلمآرایشمیڪنن💄
یہساعتجلوآیینہموهاشونو
مدلمیزنن💇🏻♀
دڪمہمانتوهاشونوبازمیزارن😧
توخیابونباهزارنازواداراهمیرن…😏
قھقھہسرمیدن🤣ڪہماپسرافقط
نیگاشونڪنیم😍
آخرسرهمڪلےخندید!!!😂
دختـرجونگرفتےمطلبو؟؟🙎🏻♀📝
فھمیدۍمنظورشو!!؟🙁
چرانمیفھمے؟😒شایدممیفھمےهاااا😐
ولےخودتوبہخوابزدۍ😴
اینجورۍنبودیااااا😞اینجورۍشدۍ😒
تویہدختـرپاڪونجیبایرانےبودۍ☺️🇮🇷
خانمبودۍ🧕🏻
نمیدونمچےشدۍتو😑
دختـرجونبہخودتبیا😔
هنوزدیرنشده😉
یہڪمواسہدختـربودنتارزش
قائلبشےبدنیستاااا 😠
بېسېم چې
#تلنگرانه 👀🚶🏻♀️ راستےدخترخانم😕 دیروزتوۍیہجمعےنشستہبودیمیڪے ازپسراۍفامیلگفت:👦🏻 خیل
😔🤦♂
خواهران برای خودتان ارزش قائل شوید
•بسم الله الرحمن الرحیم•
📚|#نای_سوخته
🎀|#قسمت_هفتم
-مگه واجب نیست؟😭
-چی ؟چی واجبه؟🤔
-امربه معروف، نهی از منکر😞
-چرا پسرم واجبه!😊
-پس چرا چرا اینجوری زدنش؟😭
ذهن سرهنگ برای لحظه ای جمع جور می شود ، چهارراه سهید الشهدا، امر به معروف نهی از منکر 🤔😔
«جوان طلبه ای که به ضرب چاقوی اوباش...»🔪
-علی ! علی خلیلی!
برای سوالات مبهم جوانی ۱۹ساله - هم سن و سال علی - که پس از چند ساله از علی می پرسد!😞
برای لبخند ناتمام علی!😊
برای رگ بریده ی گردنش!😔💔
برای بدن نیمه لمس او!😓
برای نگاه نگران مادرش که دوسال و نیم نگران بود و یک عمر نگران خواهد ماند!😰
برای نه گفتن ونپذیرفتن آمبولانس ها و بیمارستان هایی که امتیاز نامشان از امتیاز بودن جوانی با همه ی جوانی اش بیستر بود!🚑🏥
برای آن همه بی تفاوتی به فریادهای علی!🗣
و بالاخره برای سنگی که روی آن نوشته شده است...
🌹مربی مجاهد شهید علی خلیلی🌹
ادامه دارد.....
#شهیدعلےخلیلی
°بسم الله الرحمان الرحیم°
📚|#نای_سوخته
🌱|#قسمت_هشتم
~فصل اول:شهادت
حتی اشک مادر😭😭
چنان مهبوت بود که جیغ های مبینا هم نمی توانست او را متوجه کند😭😓
آنقدر در میان هق هق هایش قطع و وصل می شد که واقعا نامفهوم بود.
_دا...دا...دادا... داشم!😭😭😭
جوان گوشی راقطع کرد و به سرعت خودش را به منزل علی رساند👨🏃
این مدت آنجا برای همه رفقا پاتوق بود و یک جور دلگرمی، مادر علی شده بود مادر همه بچه ها، اصلا هیچکس جز به بودن علی فکر نمیکرد؛ مادر همچنان مبهوت بود و پسرک بر روی دستانش آرام خوابیده بود.😔
_یواش!یواشتر!بچم بیدار می شه، تازه خوابیده!😔😭
جوان نمی دانست چه کار کند، قلبش داشت از جا کنده می شد بغض راه گلویش را بسته بود 😓
هیچوقت مادر را اینطور ندیده بود. کم کم باورش شده بود علی خوابیده ، رفت و صدایش کرد.
_علی !علی آقا!😥😰
اما مامان به نشانه اخم ابروهایش را کمی جمع کرد😡
و انگشت سبابه اش را روی بینی گذاشت و آرام گفت:
_هیس!ساکت!گفتم که خوابیده😔.
ادامه دارد....
#شهیدعلےخلیلی
"بسم الله الرحمان الرحیم"
📚|#نای_سوخته
❤️|#قسمت_نهم
-چشم مادر!چشم😭
جوان حق داشت سرش را توی دیوار بکوبد😓🤕
اخر بدجوری شوکه شده بود😰😭
اگر بغضش می ترکید یکی باید پیدا میشد وسط آن وانفسا او را دلداری می داد😔😓
تنها کاری که از او بر می آمد این بود که مادر را راضی کند تا علی را به بیمارستان ببرند🚑🏥
علی را بر خلاف سایر بیماران به جای چهل و پنج دقیقه، یک ساعت نیم در اتاق احیاء نگه داشتند😔😞
با صدای بسته شدن زیپ کاور قلب مادر لرزید😣😖
کم کم گوش هایش صدای رفتن را می شنید، پسر انقدر نحیف شده بود که گویی تنها رو کشی بر روی برانکارد کشیده بودند😣😔
مادر بدنبال آن ها به طرف ماشین سردخانه می دوید😭😭
-آروم ،آرومتر !بچم خوابیده😭یواش تکونش بدین، بیدار می شه !الهی خیر ببینی مادر، یه پتو بیارین بچم ضعیف شده زود سردش میشه😭😭💔
گردنشم اگه بالش زیر سرش نباشه خیلی اذیتش میکنه بجنب مادر الان همینجوری میذارنش اون تو💔😭😭😓
ادامه دارد....
#شهیدعلےخلیلی
#تلنگرانه‼️🔔
پسرهعکسازخودشگذاشته...👨⚖📲
دخترهزیرشکامنتمیذاره:
+وایبرادرشماچقدرشبیهشهدایید😍🤗
-ممنونخواهرم،
ایشالاشماهمشهیدبشید☺️
+بااینهمهگناه؟!😭
-درستمیشهخواهر...😊
+چجوریآخه...؟!😔
-بیاپیوی...!!
{فردایهمونروز...^^
+حالِآقاییمنچطوره..؟!
-خوبمتاوقتیخانومیمخوبباشه
#بهکجاچنینشتابان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️🎥 از فرانسه تا قم از مسیحیت تا اسلام
🔹حکایت جوان فرانسوی که طلبه و عاشق شهادت شد
#دفاع_مقدس
⭕️مسببان وضع موجود
🔻رئیسی اگه به جای مملکتداری سیبزمینی کشت میکرد، باز شش ماه طول میکشید تا به ثمر برسه؛
‼️اونوقت برخی از اصلاحاتیا بعد یه ماه از شروع دولت جدید تیکه میندازن که اوضاع مملکت درست نشده؛
✅انسان پیشکش؛ کاش لااقل به اندازه سیب زمینی میفهمیدن!
✍ ایشیخاکی
#رئیسی
#دولت_انقلابی
#اصلاحات_آمریکایی