حاج قاسم
تو چه کردهای
که از زائران تو هم میترسند!
چقدر حسرت برای ما
ماند که امسال دعوت نشدیم.
📒#مردی_به_رنگ_دریا
🖌به قلم خانم صدیقه هویدا
وسعت روحش مثل دریا همه را دربر میگرفت. ساحل امن وجودش، رنج دیدگان را آرام میکرد. ناپاکیها وقتی به او میرسیدند، در وجودش غرق ونابود میشدند.
رشادتهایش، خواب راحت را از دشمن میربود چرا که اشدّاء علی الکفّار بود.
داغ دیدگان، بر شانههایش سر گذاشته و بار سنگین مصیبت را با شورابههای اشک سبک میکردند. قوت قلبشان بود. هر بار به درگاه خدا استغاثه میکردند سالم از جبهه برگردد و به دیدنشان برود . آنگاه باکلام پرمهرش شهد محبت درجانشان بریزد. خُلق محمدیش رحماء بینهم را تفسیر میکرد.
پیک صلح و دوستی بود در وانفسای آتش منطقه.
دیماه سال نود و هشت من هم مثل بقیه در تدارک شب یلدا بودم. خانه را آماده کردم. غذا پختم. خوراکیها را توی ظرفهای پذیرائی چیدم. خانههامان گرم بود از امنیتی که سردار با جانفشانی شبانهروزی و بیدارخوابی، برایمان تامین کرده بود.
چند روز بعد بیهوا به فکر یلدا افتادم. با یادآوری آن شب، لبخندم پهن شد.
تلویزیون روشن بود. ناگهان با خبری که پخش کرد، خنده بر لبم خشک شد.
دشمن شادی مردم را تاب نیاورده بود.
ساعت ۱:۲۰ بامداد جمعه بالگردهای آمریکایی ماشین حامل سردار ولایت حاج قاسم سلیمانی را درفرودگاه بغداد هدف قرار داده بودند. با تصویری که از لحظهی شهادت دیدم، آن را تصور کردم: صدای مهیبی درفضا پیچید. زمین لرزید.
نیل بیکران وجودش شکافت. جسمش تکه تکه شد. عقیق سرخ انگشترش، دست قلم شدهی حضرت عباس را به یادم آورد. هوا سردتر و سیاهتر شد. بغض درگلویم چنبره زد. این خبر برقلبم چنگ انداخت و آن را مجروح کرد.
بچههای شهدا دوباره درد یتیمی را چشیدند.
ولی او...
درطول سالها جهاد و مبارزه منتظر این لحظه بود. این بار میدانست لحظهی وصل معبود نزدیک است. چرا که قبل از رفتن چنین وصیت کرد: خدایا مرا پاکیزه بپذیر و آن شب گاهِ پاکیزه شدن او بود. به قول خودش میوه که رسید، باغبان باید آن را بچیند و او میوهی رسیدهی باغ خدا بود.
روح بلندش موجی درخشنده و آبی شد سواربربال فرشتگان. لشکر شهدا که به پیشواز آمده بودند، بردندش بالا.
آسمانها یکباره روشن شد. خون سرخش او را تکثیر کرد. شعلهای شد و قلب عاشقانش را گرمی بخشید و چون آب حیات جاری شد در رگ خشکیدهی زمستان.
باشد فرزندان ما راه و رسم سربازی را در مکتب او بیاموزند و در آیندهای نزدیک ، به یاری حضرت قائم برخیزند.
روزی که قیام کند و آیه ی و نُریدُ اَن نَّمُنُّ عَلَی الَّذین استُضعِفوا فی الارض ونَجعَلَهُم اَئِمّه ونَجعَلَهُمُ الوارثین را درپهنهی گیتی محقَّق کند.
#صدیقه_هویدا
#پیام_های_شما
#بغض_قلم
🆔 @bibliophil
10.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بلند شو علمدار علم رو بلند کن😭
شهدای امروز را خودت گلچین کرده بودی؟!
مگر نه؟!
ما دلتنگ بودیم
امروز با ولادت مادر
لبخند بر لب بودیم
و بغض فرومیخوردیم
که بیحرمتی به ولادت مادر نکنیم
خبر شهدا که آمد
انگار بغض فرو خردهی
همهی ما سر باز کرد.
حاج قاسم یک روز هم مرا
نشانه بگیر
و ببر....فقط همین.
خوشا به حال شهدای امروز کرمان
کرمان یا کرانهباختری
کرمان یا فلسطین
چه فرقی دارد وقتی
سفارش کار را یک
جنایتکار داده
چرا هیچ وقت نفهمیدید
که ما با هر قطره خون
شهید تکثیر میشویم.
ما ملت شهادتیم...
شبیه کربلا کردند از خون باز کرمان را
منافقها به خون آذین نمودنداهل ایمان را
هراسانند از نام تو و از زائرانت هم
ببین حاجی ز پا افتادن سرو خرامان را
به روز سالگرد آسمانی گشتنت اینجا
به خونابه نشاندند این چنین چشمان یاران را
خبرها حاکی از پرپر شدنها بود یا زهرا
به میلادت ببین هنگامه سرخ شهیدان را
هنوز از انتقام سخت می گوییم و می خواهیم
بگیر از لشکر صهیون تقاص خون ایران را
کجایی حاج قاسم تا بخوانی شعر عاشورا
شبیه کربلا کردند از خون باز کرمان را
شعر : مهدی طهماسبی
🆔 @bibliophil
ساعت حوالی ۱۵
از آسمان دستی عقیقنشان
پایین آمد، میهمانان من بیاید
سر سفره اباعبدالله جشن روز مادر داریم.
کرمان بود یا کربلا
الان وقت گفتن اینکه باید انتقام بگیریم نیست،
ما انقدر اسرائیل را حقیر و کوچک
کردهایم که مثل یک بچهی عقدهای به
خون ما تشنه است.
الان وقت تحقیر نیروهای امنیتی داخلی
نیست، باید بصیرتی داشت عباسگونه
و خشمها را فروخورد، میدانم جگرمان آنقدر دندان رویش گذاشتیم پاره پاره است
اما باور کنید این آخرین دست و پا زدن
شیطانیست که رو به زوال است.
صبح نزدیک است باور کنیم.
چند روز قبل که رفته بودیم نمایشگاه موشکی
بچهها میپرسیدند، مگه نمیگید موشک داریم، زیاد هم داریم، پس چرا نمیزنیم.
سردار راوی خندید و گفت: ما تمیز
میزنیم، طوری که نمیفهمند از کجا
خوردند. خیلی تلاش کردند بگویند
طوفانالاقصی کار ایران، ولی مدرکی
ندارند. این یعنی بزن ولی تمیز بزن.