#یاعلی_اکبر
مژده ای دل که مسیحا پسری آمده است
بهر ارباب، چه قرص قَمری آمده است
ان یَکادست به لبهای ملائک، به فَلک
العجب، ماه تر از مَه، بشری آمده است
🆔 @bibliophil
03.Ale.imran.039.mp3
3.25M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم
🌺 قسمت ۳۹ | سوره آلعمران | وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ
🎤 آیتالله قرائتی
👇هر روز تفسیر قرآن: ۸min
#قرآن
#تفسیر_قرآن_صوتی
#کتاب
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
🆔 @bibliophil
یازدهم شعبان است
ماه پیامبر
و پیامبر کوچک حسین چشم گشوده است.
پدر پیشانی روشنش را میبوسد
علی در را مینوازد
در آشوب خیز این سال،
سال ۳۳ هجری،
سال تلخکامی مدینه
سال ازدحام ابرهای سیاه فتنه
شهدی در کام خانواده علی مینشیند.
علی(عليهالسلام )نوزاد را به آغوش میگیرد. میپرسد: نامش چیست؟
و حسین نرم و متواضعانه پاسخ میدهد:
اگر هزار فرزند بیابم نام همه را علی خواهم گذاشت.
📒کتاب آینهداران آفتاب/ استاد محمدرضا سنگری
#علی_اکبر
#یاعلی_اکبر
#شعبان
🆔 @bibliophil
لیلا! اکبر تو شبیه جد شهیدت عروه است.
عروه موذن بود و سفیر پیامبر در طائف.
مردم را به خدا و رستگاری میخواند
و نامردمان تیربارانش کردند.
اذان میگفت و تیرها زخم بر قامت
غیورش مینشاندند.
صدایش را تیر در گلو شکست
و علی کوچک تو موذن حسین است.
خدا را سپاس بگو!
که کودک شیرینت
هم از جد پدری نشان دارد
و هم از جد مادری.
📒کتاب آینهداران آفتاب/ استاد محمدرضا سنگری
#یاعلی_اکبر
🆔 @bibliophil
مردی مسیحی شتابان قدم در مسجدالنبی گذاشت. دیشب خوابی شگفت دیده بود. پیامبر ما و مسیح به مسجد آمده بودند. مسیح به مرد مسیحی نگریسته بود
تا اسلام اختیار کرد.
اینک آمده بود مسجد پیامبر را ببیند.
خوابش را برای حسین بازگو کرد.
حسین علیاکبر را صدا زد.
نقاب بر چهره داشت.
امام نقاب از چهره اکبر گرفت.
مرد سیمای پیامبرگونه علیاکبر را دید و بیهوش شد.
با خنکای آب به هوش آمد.
مقطع میگفت: خود اوست، خود پیامبر. همان است که در خواب دیدم.
خود را بر پای او انداخت.
باز دست مهربان حسین شانههای مرد را گرفت: ای مرد این پیامبر نیست، علیاکبر است، فرزند عزیز من!
مرد پی در پی گفت: به خدا قسم شبیه پیامبر است. شبیه همان که در خواب دیدم.
📒کتاب آینهداران آفتاب/ استاد محمدرضا سنگری
🆔 @bibliophil
مهماننوازی اکبر تو زبانزد همه است.
از دور دستها میآیند تا کرامت و نوازش
و منش او را ببینند.
وصف سفره شبانگاه او کران تا کران
این بیابان را پر کرده است.
مدینه یک مهمانسرا دارد
و آن هم مهمانسرای اکبر توست.
پانزده ساله است اکبر تو
اما به شیوه بزرگان مینوازد
و مهمان میسازد.
مسافرانی که خسته راه
شبانگاه به مدینه میرسند
با دیدن شعله آتش بر تپه میفهمند
که کریمی بزرگوار به میهمانی خوانده است.
پای برهنه میایستد
مهمان را استقبال و بدرقه میکند
شاعری عرب که خود شاهد مهر کریمانه
علیاکبر تو بوده است میگوید:
هیچ چشمی همانند او را در میان فقیران و ثروتمندان ندیده است. پیش از حضور مهمان گوشت نیم پخته را نیک میپزد تا برای مهمان سخت و گلوگیر نباشد و نیز مهمان به انتظار نماند تا بجوشد و پخته شود.
هرگاه آتش برافروزد در مرتفعترین نقطه شعلهورش میسازد تا هرکس از دور ببیند به میهمانسرای او قدم گذارد.
مقصود من از این همه
فرزند کریم و بخشنده لیلاست.
📒کتاب آینهداران آفتاب/استاد محمدرضا سنگری
🆔 @bibliophil
بغض قلم
تو یه مسابقه داستانکنویسی امروز برنده شدم که گفتن اونم خیلی خندهدار مسابقه داستانک درباره یه گیاه
کتابها رسید
ممنون از گروه جمال و جلال
براتون از این کتاب هم قرار میدم
وای شما چقدر خوبید
واقعا انرژی میگیرم
بعضی وقتا میگم
ولش کن یه پیام بده
بگو دیگه نمیتونم کانال ادامه بدم
بعد از این پیامها میفرستید
میگم باشه باشه ادامه میدم
ممنونم خیلی حالم
با پیامهای شما خوب میشه