eitaa logo
بغض قلم
644 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
297 ویدیو
33 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! هر روز اینجا دورهم چند صفحه کتاب می‌خونیم، اصلا هم درد نداره💉 📘 محدثه قاسم‌پور/کتاب‌‌ها: _پشت‌پرچم‌قرمز _شب‌آبستن _نمیری‌دختر ❌ارسال مطالب کانال بدون لینک، حلال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
03.Ale.imran.140.mp3
2.58M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۱۴۰ | سوره آل‌عمران | إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ ۚ وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ ۗ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: ۸min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part03_علی از زبان علی(1).mp3
9.18M
📒کتاب علی از زبان علی (عليه‌السلام) 🌸بخش ماجرای ازدواج امیرالمومنین و حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) 🌸خواستگاری امیرالمومنین (عليه‌السلام) از حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) 🌸خرید جهیزیه و وسایل خانه 🌸برگزاری مراسم عروسی 🆔 @bibliophil
. ❤️ سالروز ازدواج حضرت امیرالمومنین علی (علیه‌السلام) و حضرت فاطمة الزهرا (سلام‌الله‌علیها) مبارک باد 🥰🌹😍 💞 در امر ازدواج سخت‌گیری نکنید. به پدرها و مادرها تذکّر می‌دهم؛ من خواهش می‌کنم و تقاضا می‌کنم از شماها که یک خرده امکانات ازدواج را آسان کنید. پدر و مادرها سخت‌گیری می‌کنند؛ هیچ سخت‌گیری لازم نیست. بله، یک مشکلات طبیعی وجود دارد -مسئله‌ی مسکن، مسئله‌ی شغل و از این مسائل- لکن «اِن یَکونوا فُقَرآءَ یُغنِهِمُ اللهُ مِن فَضلِه»؛ خب، این قرآن است. ممکن است جوان، الان هم امکانات مالی مناسبی نداشته باشد، امّا ان‌شاءالله بعد از ازدواج خدای متعال گشایش می‌دهد. ازدواج جوان‌ها را متوقّف نکنند؛ من خواهش می‌کنم که پدرها و مادرها به این مسئله توجّه کنند. ۱۳۹۴/۰۴/۲۰ کلام دلنشین نائب امام زمان عج امام خامنه ای ❤️ 🆔@bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1095977593.mp3
1.44M
. خدا شاهده عقدِ😍 علی ع شده دوماد پیغمبر☺️❤️ . 🆔@bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. اولین شیعه بی تاب علی ، زهرا بود🥹❤️ یک جهان هم اگر از بیعت خود بر می گشت باز هم |فاطمه| دور سر |حیدر| می گشت 🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹 🆔@bibliophil
[بروید باهم بسازید] 📝 من یک وقت خدمت امام رفتم. ایشان می‌خواستند خطبه‌ی عقدی را بخوانند، تا من را دیدند گفتند: شما بیا طرف عقد بشو! ایشان برخلاف ما که طول و تفصیل می‌دهیم و حرف می‌زنیم، عقد را اوّل می‌خواندند، بعد دو سه جمله‌ای کوتاه صحبت می‌کردند. من دیدم ایشان پس از اینکه عقد را خواندند، رویشان را به دختر و پسر کردند و گفتند: «بروید با هم بسازید.» من فکر کردم دیدم که ما این همه حرف می‌زنیم، امّا کلام امام(ره) در همین یک جمله «بروید و با هم بسازید» خلاصه می‌شود! 📌 برشی از کتاب گزیده‌ای از رهنمودهای رهبر معظّم انقلاب اسلامی به زوج‌های جوان ♦️ اول ذی‌الحجه، سالروز وصلت آسمانی حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) گرامی باد. 📌 تهیّه‌ی نسخه‌ی فیزیکی: https://shop.khameneibook.ir/مطلع-عشق 📌 دریافت رایگان نسخه‌ی صوتی: https://khameneibook.ir/book/کتاب-صوتی-مطلع-عشق 📌 دریافت نسخه‌ی الکترونیکی: https://www.faraketab.ir/book/21603-مطلع-عشق @KhameneiBook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا حالا سوگواره به این جذابی ندیدم. حتی اگه نمی‌خواید در این سوگواره شرکت کنید، پیشنهاد میدم صوت‌های سوگواره رو با حال خوب گوش کنید.
نخستین سوگواره بین‌المللی سفینه‌النجاه با موضوع پیراهن معظم سیدالشهدا 😭 🆔 @bibliophil
ejlas-nokhbegan-k_01.m4a
25.79M
🎧 اولین کنگره نخبگان منابر شیعه با موضوع پیراهن امام‌حسین 👇سایت منابع سوگواره https://atigh.org/fa/ 🆔 @bibliophil
Export24-02-06-16-57.m4a
23.74M
🎧 اولین کنگره نخبگان منابر شیعه با موضوع پیراهن امام‌حسین 👇سایت منابع سوگواره https://atigh.org/fa/ 🆔 @bibliophil
منابع معرفتی و روایی پیراهن سیدالشهدا.pdf
757K
📒منابع معرفتی اولین کنگره نخبگان منابر شیعه با موضوع پیراهن امام‌حسین 👇سایت منابع سوگواره https://atigh.org/fa/ http://www.atigh.org 🆔 @bibliophil
فیلم جلسه سوم کنگره هم که در کربلا برگزار شد، داخل سایت موجود این سوگواره هدفش نماد‌سازی جهانی از عاشورا به وسیله پیراهن سیدالشهدا است و نکات جذابی درباره عظمت این پیراهن داخل صوت‌ها بیان شده است. اگه محرم مداح و سخنران هستید این صوت‌ها گوش بدید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
03.Ale.imran.141.mp3
2.41M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۱۴۱ | سوره آل‌عمران | وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: ۷min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
🪜شرط بالا رفتن از «نردبان قدرت» «تا وقتی که خودخواهی‌های انسان بر او حاکم است، هرچه قدرت اجرایی‌اش بالاتر باشد، خطرناکتر است... هنر اسلام همین است که به کسانی اجازه می‌دهد از نردبان قدرت بالا روند که توانسته باشند لااقل در بعضی از این مراحل، امتحان داده و قبول شده باشند. شرطی که اسلام برای مسئولیت‌ها می‌گذارد، خارج شدن از بسیاری از این هواها و هوس‌هاست.» ۸۱/۰۱/۰۹ 📔 منبع: کتاب تشکیلات توحیدی، ص ۴۷۴ 🆔 @bibliophil
سر کلاس بودم ولی حواسم پرت بود.دل تو دلم نبود که مادر، از مدیر اجازه بگیرد برای این سفر دسته جمعی. عکس برادرم حسین را یواشکی از جیب کیف درآوردم نگاه کردم. توی دلم به او گفتم:《 خودت دعا کن جور شه. 》 فکرها توی سرم چرخ می‌خوردند:《 کاش نَگه نزدیک امتحاناس. اگه راضی نشه چکار کنم؟》 ساعت آخر کتاب و دفتر را توی کیف گذاشتم، زنگ را که زدند پریدم بیرون و تا خانه دویدم. دست گذاشتم روی زنگ، حالا نزن و کی بزن. صدای مادر آمد: 《 کیه...چه خبره؟ سر آوردی؟》 در را باز کرد.نفس زنان خود را انداختم تو:《 چی شد، اجازه داد؟ 》 کفگیر به دست ایستاد روبروم:《 سلامِت کو؟ نگا کن رنگ به روش نیس...》 کفش‌ها را با فاصله توی راهرو شوت کردم. کیف و چادرم را پرت کردم توی اتاق. از گردنش آویزان شدم:《 تو رو خدا راستشو بگو..خانم مدیر چی گف؟》 دست‌هایم را جدا کرد:《 خودتو لوس نکن. کلی بهش اصرار کردم تا راضی شد. می‌ترسید از درس عقب بیفتی. راستی خواهر و داداشتم میان.》 جیغ کوتاهی کشیدم، لپّش را بوسیدم:《 آخ جون قربون مامان مهربونم بشم. با اونا بیشتر خوش می‌گذره. 》 رفت سمت آشپزخانه، زیر غذا را خاموش کرد:《 دساتو بشور سفره رو بنداز. بعد ناهار لوازمتو جم کن فردا میریم. 》 لباس‌های مدرسه را عوض کردم:《 مامانی ظرفا با من.》 تکالیفم را انجام دادم. آخر شب مسواک زدم و رفتم توی رختخواب. فکر دیدار با امام ذهنم را پر کرده بود. هر چه سوره بلد بودم، خواندم. خوابم نمی‌برد. هی از این دنده به آن دنده می‌شدم و می‌غلتیدم. بالاخره نفهمیدم کی از خستگی خوابم برد. فردا شب من و مادر، با خواهر و برادرم رفتیم پای اتوبوس. چشم‌ها برق می‌زد. همه می‌گفتند و می‌خندیدند. سوار شدیم‌. صدای به صلوات و شعار به آسمان می‌رسید. هر چه می‌رفتیم نمی‌رسیدیم. انگار زمان کش آمده بود. نماز صبح را توی راه خواندیم . هوا که روشن شد رسیدیم. زمین سفید پوش شده بود. قسمتی از مسیر را پیاده رفتیم. برف‌ها زیر قدم‌ها قرچ‌قرچ صدا می‌داد و جای پا رویش می‌ماند. بچه‌های خواهر و برادرم که نمی‌توانستند همپای ما بیایند، رفتند بغل باباها. رسیدیم پشت در حسینیه. عده‌ای داخل بودند، باید منتظر می‌ماندیم تا بیایند بیرون که جا باز شود. پاهایم یخ کرده و جوراب‌هایم خیس بود. ها کردم و دست‌هایم را به هم مالیدم. با فرازی از دعای ندبه، بغض به گلویم چنگ انداخت: این الحسن و این الحسین ... این ابناءالحسین... صالح بعد صالح و صادق بعد صادق ...》 با مادر وخواهرم پا تند کردم سمت صدا. یکی دو کوچه بالاتر در خانه‌ای باز بود، رفتیم تو. راهرو پر از کفش بود. چند تا از همسفریها داخل اتاق، پای دعا بودند. اتاق‌ها پر بود، دم در ایستادیم. قبل از تمام شدن دعا رفتیم بیرون. کوچه‌ی برفی وشیب دار جماران را تا حسینیه دویدیم. چیزی نگذشت، در باز شد. با سیل جمعیت رفتیم داخل. پس از چند دقیقه، امام تشریف آوردند توی جایگاه. قلبم در سینه می‌کوبید. غرق در ابهّتشان شدم. انگار تمام صفات اخلاقی و بهشتی یکجا در چهره‌ی ایشان جمع شده بود. به یاد ائمه‌ی معصومین(ع) افتادم. چشم‌هایم تار و صورتم خیس شد. مادر و خواهرم دست کمی از من نداشتند و اشک روی گونه‌شان راه گرفته بود. مادران و خواهران شهدا هم منقلب شده و با پر چادر، نم از چشم می‌گرفتند. فریادهایمان در فضا طنین انداز شد: روح منی خمینی.... بت شکنی خمینی... ما همه سرباز توایم خمینی....گوش به فرمان توایم خمینی.... امام سخنرانی نکردند، یک گروه دیگر پشت در ایستاده بودند. با قلبی مملوّ از حسرت این دیدار کوتاه و با چشم‌هایی خیس برگشتیم. در راه برگشت، چهره‌ی آرام و ملکوتی امام خمینی از جلوی چشمم کنار نمی‌رفت. فکرم پر بود از حسّ قشنگ دیدار با بهترین انسان، یعنی رهبرم. کسی که نهال علاقه به او از مدتها قبل در قلبم جوانه زده بود. عکس برادرم را از توی کیف در آوردم. گذاشتم روی قلبم:《 داداشی ازت ممنونم... بهترین سفر عمرمو مدیونتم.》 ✍خانم صدیقه هویدا 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.32M
📒مروری بر کتاب آینه‌داران آفتاب 🔹قسمت پنجاه و سوم/ منزل بیست و دوم/ منزل بیضه هیچ گناهی سنگین‌تر از پیمان‌شکنی نیست. 🖌استاد محمدرضا سنگری 👇شناختی نو از یاران امام‌حسین 🆔 @bibliophil
تکنیک هندوانه سفید👌 بیشتر مردم وقتی که یک هندوانه را به خانه می‌آورند، با کارد زدن و دیدن سفیدی آن، اولین کاری که میکنند، دور انداختن هندوانه سفید است🍉 میخام یک راهکار جالب به شما آموزش بدم که تا حالا نمیدونستید👌 اگر هندوانه را با کارد تکه کردید و دیدید سفید است، آنرا دور نیندازید.. تکه‌ی جدا شده از هندوانه را به همان طریق که جدا کرده اید، سر جای خود قرار دهید. سپس یک عدد پلاستیک بزرگ(بهتر است سفره یکبار مصرف باشد) را به میزانی که بتوان کل هندوانه را در آن پیچید، تهیه فرمایید. هندوانه را بصورت کامل در پلاستیک یا سفره یکبار مصرف بپیچید. برای مدت ۲۴ ساعت در جای گرم، مثل حیاط نگهدارید. بعد از ۲۴ ساعت هندوانه را بیاورید و در سینی بزرگی باز کنید و دوباره با کارد تکه کنید. خواهید دید که هندوانه شما در کمال ناباوری، همچنان سفید است. حالا در این مرحله آنرا دور بیندازید.✋ واقعا فکر کردی هندوانه دوباره قرمز میشه؟😑😂😐 🔴 رای دادن به رویه‌های آزموده شده و برخی جریانهای و و و در گذشته نتایج مدیریت ایشان و سواستفاده‌ها و دزدی‌ها و نزدیکانشون و اینکه امید به اصلاح مملکت با حضور ایشان در مسندهای مدیریتی داشته باشید ، همینقدر بی نتیجه است که امید به قرمز شدن هندوانه سفید دارید! ضمناً هندوانه سربسته هم بدون اعتماد و اطمینان نخرید و نیز گول رنگ‌های قرمز مصنوعی را هم نخورید!
نیازمندی‌ها: "به یک شهید زنده برای ادامه راه شهید جمهور نیازمندیم" 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از من و کتاب
«ام علاء» را خوانده‌اید؟ پیشنهاد می‌کنم هرگز این کتاب را نخوانید. خصوصاً اگر تفکرات فمنیستی دارید و فکر می‌کنید مشکلات بچه‌داری، شوهرداری و خانه‌داری دست و پایتان را سخت بسته است. اگر مشکلاتتان در حد اختلاف با خواهرشوهر، جاری و شب‌بیداری‌های کودکتان و لجبازی‌های نوجوانتان یا درآمد کم همسرتان است، اصلاً به این کتاب فکر هم نکنید؛ چون آن‌وقت مجبور می‌شوید آنچه که تاکنون از خودتان ساخته‌اید را از پشت بام یک ساختمان چند طبقه پایین بیاندازید تا خمیرمایه‌ی وجودی‌تان بشکند و دوباره از اول خودتان را بسازید. هرگز فکر نمی‌کردم می‌شود با هجده تا بچه در یک خانه شصت‌متری زندگی کرد و شاکر بود. فکر می‌کردم آسمان خانه هرچقدر بیشتر باشد، آرامش اهالی خانه بیشتر است، فارغ از اینکه آسمان قلب بانوی خانه هرچقدر بزرگتر باشد به همان اندازه اهالی خانه صبورتر و مسئولیت‌پذیرتر و با‌ایمان‌تر و آرام‌تر می‌شوند. حتی اگر بچه‌ی آن خانه نباشند. حرفم را جدی بگیرید و این کتاب را نخوانید. اگر خواندید و مثل قبل ماندید سال‌ها عذاب وجدان آزارتان می‌دهد. لااقل موقع خواندن کتاب یک قلم و کاغذ دست بگیرید و تمام سختی‌های «ام علاء» را در آن بنویسید، بعد تمام سختی‌های خودتان را کنارش بنویسید. آنگاه اگر سختی‌های شما بیشتر بود به خودتان حق بدهید که کم‌طاقت و ناشکیبا باشید و اگر نبود از او بخواهید خودش و شهدایش دستتان را بگیرند، همان‌طور که دست نویسنده‌ی کتاب را گرفتند. امروز می‌خواهم به زیارتش بروم پای زنانگی‌ام لنگ می‌زند. نیاز به درمان دارم.
می‌خواستم درباره این کتاب همین حرفا رو بنویسم دیدم دوست‌مون بهتر نوشته... واقعا این کتاب نخونید