۱۳ دی، اول ماه رجبِ.
اونایی که پارسال بودن، میدونند
یه جدول مراقبه داشتیم که
پرینت گرفته بودیم و هر روز
براساس مقداری که روزیمون
میشد، انجام میدادیم.
روزمرگیها اجازه نمیده از شیرینی
ماه خدا لذت ببریم، این جدول برای زنده کردن وقتهای مرده عالیه.
با این جدول، حال ماه رجب رو ببرید❤️
👌زود گذاشتم پرینت کنیم،
یه روز هم نباید از دست بدیم.
#ماه_رحب
MoraghebeRajab1446-Manahej.ir_.pdf
331.6K
عازم یک سفرم
سفری دور به جایی نزدیک
سفری از خود من تا به خودم
شاید این بار سفر، چارهی کارم بشود
شاید این وعدهی بیهوده
به جایی برسد، نیمه شبی...
🌙 جدول مراقبه ماه رجب
چقدر این جدول باحاله😍
#ماه_رجب
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils
05.Maeda_.003_0.mp3
15.55M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم
🌺 قسمت ۳| حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ .......
.....الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ ۚ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا ۚ فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ ۙ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌبر
شما، خوردن مردار، خون، گوشت خوك و حيوانى كه به نام غير خدا ذبح شود و حيوانى (حلال گوشت) كه بر اثر خفه شدن يا كتك خوردن، يا پرت شدن يا شاخ خوردن بميرد و نيم خورده درندگان حرام شده است مگر آنكه به طور شرعى ذبح كرده باشيد. همچنين حرام است حيوانى كه براى بتها ذبح شده يا به وسيلهى چوبههاى قمار تقسيم مىكنيد. همهى اينها نافرمانى خداست. امروز، (روز هجده ذىالحجّه سال دهم هجرى كه حضرت على عليه السلام به فرمان خدا به جانشينى پيامبر اكرم منصوب شد) كافران از (زوال) دين شما مأيوس شدند، پس، از آنان نترسيد و از من بترسيد. امروز دينتان را براى شما كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان «دين» برايتان برگزيدم. پس هركه در گرسنگى گرفتار شود، بىآنكه ميل به گناه داشته باشد، همانا خداوند، بخشندهى مهربان است.
🎤 آیتالله قرائتی
👇تفسیر قرآن: ۲۵min
#مائده_۳
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils
🖤روایت بزرگترین دروغ
غروب شده بود و مردم باز هم دستهدسته برای زیارت آمدند. چند خانم به سمت ما قدم برمیداشتند. وقتی آنها را شناختم نفسی کشیدم. از اینکه تنشان سلامت بود خداراشکر کردم. حتماً کار خیری که کرده بودند بلای امروز را از آنها دور کرده بود.
«سلام. خوشآمدید!» اولین و تنها جملهای بود که به هر نفر هنگام توزیع غذا میگفتم و بعد یک پرس میدادم دستش. او هر که بود میرفت و من میماندم تا میزبان نفر بعدی باشم. چه فرقی میکرد نامش چیست و چه شکلی دارد. مهم این بود که مسافر است و گرسنه. عزیز است برای ما. چون خاطر سردار شهر ما برایش عزیز بوده. آمده تا سالگردش اینجا باشد.
اما امسال فرق میکرد. هر چند دقیقه یکبار مسافر مستأصلی میآمد، عکسی نشان میداد و سراغ گمشدهاش را میگرفت. منتظر میماند تا بگویم او را بین مهمانهای معراج در وقت ناهار، درست چند ساعت قبل از انفجار دیدهام یا نه. کاش الان هم معراج مثل ناهار، مثل تمام وعدههای قبل در سالگرد سردار، مهمانسرا میماند و بوی غذا همه جا را پر میکرد.
خانمها به من رسیدند. یکیشان پرسید: «از بچهها خبر دارید؟» یاد بچهها بغض شد و گلویم را پر کرد. آنچه در آن چند ساعت گذشته بود مثل برق از ذهنم گذشت.
از ظهر گذشته بود که تعدادی کودک شاد و خرامان رسیدند پای میز. بازیگوش بودند و سر به هوا. لبخند زدم: «سلام. خوشآمدید!» آمده بودند غذا بگیرند اما دیگر تمام شده بود. آشپزخانه خالی از حتی یک پرس بود. نمیدانستم چه کنم. فکرم به جایی قد نمیداد. دنبال راهی بودم که از بین جمعیت صدایی آمد: «بفرمایید.» گروهی از خانمها که هنوز به غذایشان دست نزده بودند مقداری از هر کدام را یکی کرده بودند و آن را که به اندازهی چند پرس غذا شده بود، حتی پُر و پیمانتر از مال ما دادند دست بزرگتر بچهها. همگی دور هم نشستند و با همان شلوغی در سر و کلهی یکدیگر زدند و غذا را سیر خوردند. تنها بزرگتر گروهشان را «عمه» صدا میزدند. مسافرها دسته دسته رفتند. اینها هم شاد و باهیجان مثل دستهای گنجشک که سر صبح سروصدا راه میاندازند دنبال عمهشان معراج را ترک کردند.
بعد از چند دقیقه آن صدای مهیب! تا به خودمان جنبیدیم دومین انفجار و آن محشر کبری...
صدای خانم من را به خود آورد: «پرسیدم از بچهها خبر دارین؟» با مِن مِن لبهایم به تعریف باز شد: «بعد از انفجار خانمی آمد. موبایلش را گرفت روبروی صورتم. میخواست بداند پسرش را دیدهام یا نه. گفتم ندیدم. بزرگترین دروغ زندگیام! پناه بر خدا. امان از دل زینب!» زانوهایم سست شد. دیگر طاقت نیاوردم. روی زمین نشستم و بیهوا باریدم. با دست به داخل معراج اشاره کردم و گفتم: «چه خوب که اینبار عمه هم نماند...»
🖌خانم زهرا قمی
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils
17.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کی گفته مرده،
علم زمین خورده،
مگه شهید میمیره؟!
#حاج_قاسم
🆔 https://eitaa.com/bibliophil
🆔 https://ble.ir/bibliophils
این روزها یک حس دوگانه دارم. حسی که اردیبهشت ماه امسال هم تجربهاش کردم. یک درد عجیب و غریب شبیه لحظهای که مادرها تولد فرزندشان را تجربه میکنند.
نمیدانم بقیهی دوستان نویسنده هم حال مرا دارند یا نه، ولی روزهای پر استرسی را دارم که از یک طرف خوشحالم و از یک طرف دلنگران.
#ادامه_دارد
#بهدعایشمامحتاجم
#خبری_در_راه_است