🌕💐
💐
🔹️مسجد داشت خلوت می شد. نماز جماعت تمام شده بود. عده زیادی بلند شده و رفته بودند. تنها چند نفری نشسته بودند یا نماز می خواندند.
🌟 امام موسی کاظم (علیه السلام) مشغول نماز خواندن بود.
زکریا تکیه داده بود به دیوار صحن و عجلهای برای رفتن نداشت. منتظر بود امام نمازش را تمام کند تا ایشان را همراهی کند.
پیرمردی هم نزدیک امام نشسته بود.
او هم انگار عجلهای برای رفتن نداشت.
شاید هم خم و راست شدن و سجده و رکوع خستهاش کرده بود. آخر پای پیرمرد درد میکرد. به زحمت میتوانست روی پا بند بشود و بدون عصا اصلا نمیتوانست راه برود.
🔹️مدتی بعد، پیرمرد تصمیم گرفت بلند شود و راه بیفتد.
به سختی روی پاهای لرزانش بلند شد، اما انگار بعد یادش آمد که فراموش کرده عصایش را بردارد. خم شدن و برداشتن عصا برایش سخت بود. یکی دو بار تلاش کرد، اما نتیجهای نگرفت.
🔹️ زکریا فاصلهاش با پیرمرد زیاد بود و نمیتوانست به کمکش برود.
شاید تنبلیاش میآمد از سر جای خود برخیزد، اما در همین موقع اتفاق عجیبی روی داد.
✴️ #امام_کاظم علیه السلام در همان حال نماز، عصای پیرمرد را برداشت و به او داد و بعد نمازش را ادامه داد.
📚حکایت هایی از زندگی امام موسی کاظم (علیه السلام)
#امام_کاظم
🆔 @bibliophil
❤️کار کار کار !
امام کاظم (علیهالسلام) در زمینی که متعلق به شخص خودش بود، مشغول کار و اصلاح زمین بود. فعالیت زیاد، عرق امام (علیهالسلام) را از تمام بدنش جاری ساخته بود.
علی بن ابی حمزه بطائنی در این وقت رسید و عرض کرد:
- «قربانت گردم، چرا این کار را به عهده دیگران نمیگذاری؟»
امام فرمود: چرا به عهده دیگران بگذارم؟ افرادِ از من بهتر همواره از این کارها میکردهاند.
- مثلا چه کسانی؟
- رسول خدا و امیرالمؤمنین و همه پدران و اجدادم. اساسا کار و فعالیت در زمین از سنن پیغمبران و اوصیای پیغمبران و بندگان شایسته خداوند است.
📒 استاد مطهری، کتاب داستان راستان، ج۱، ص۱۸۶
#امام_کاظم
#میلاد_امام_کاظم
#بغض_قلم
🆔 @behesht_media
🌕💐
💐
🔹️مسجد داشت خلوت می شد. نماز جماعت تمام شده بود. عده زیادی بلند شده و رفته بودند. تنها چند نفری نشسته بودند یا نماز می خواندند.
🌟 امام موسی کاظم (علیه السلام) مشغول نماز خواندن بود.
زکریا تکیه داده بود به دیوار صحن و عجلهای برای رفتن نداشت. منتظر بود امام نمازش را تمام کند تا ایشان را همراهی کند.
پیرمردی هم نزدیک امام نشسته بود.
او هم انگار عجلهای برای رفتن نداشت.
شاید هم خم و راست شدن و سجده و رکوع خستهاش کرده بود. آخر پای پیرمرد درد میکرد. به زحمت میتوانست روی پا بند بشود و بدون عصا اصلا نمیتوانست راه برود.
🔹️مدتی بعد، پیرمرد تصمیم گرفت بلند شود و راه بیفتد.
به سختی روی پاهای لرزانش بلند شد، اما انگار بعد یادش آمد که فراموش کرده عصایش را بردارد. خم شدن و برداشتن عصا برایش سخت بود. یکی دو بار تلاش کرد، اما نتیجهای نگرفت.
🔹️ زکریا فاصلهاش با پیرمرد زیاد بود و نمیتوانست به کمکش برود.
شاید تنبلیاش میآمد از سر جای خود برخیزد، اما در همین موقع اتفاق عجیبی روی داد.
✴️ #امام_کاظم علیه السلام در همان حال نماز، عصای پیرمرد را برداشت و به او داد و بعد نمازش را ادامه داد.
📚حکایت هایی از زندگی امام موسی کاظم (علیه السلام)
#امام_کاظم
🆔 @bibliophil
❤️کار کار کار !
امام کاظم (علیهالسلام) در زمینی که متعلق به شخص خودش بود، مشغول کار و اصلاح زمین بود. فعالیت زیاد، عرق امام (علیهالسلام) را از تمام بدنش جاری ساخته بود.
علی بن ابی حمزه بطائنی در این وقت رسید و عرض کرد:
- «قربانت گردم، چرا این کار را به عهده دیگران نمیگذاری؟»
امام فرمود: چرا به عهده دیگران بگذارم؟ افرادِ از من بهتر همواره از این کارها میکردهاند.
- مثلا چه کسانی؟
- رسول خدا و امیرالمؤمنین و همه پدران و اجدادم. اساسا کار و فعالیت در زمین از سنن پیغمبران و اوصیای پیغمبران و بندگان شایسته خداوند است.
📒 استاد مطهری، کتاب داستان راستان، ج۱، ص۱۸۶
#امام_کاظم
#شهادت_امام_کاظم
#بغض_قلم
🆔 @behesht_media
🌕💐
💐
🔹️مسجد داشت خلوت می شد. نماز جماعت تمام شده بود. عده زیادی بلند شده و رفته بودند. تنها چند نفری نشسته بودند یا نماز می خواندند.
🌟 امام موسی کاظم (علیه السلام) مشغول نماز خواندن بود.
زکریا تکیه داده بود به دیوار صحن و عجلهای برای رفتن نداشت. منتظر بود امام نمازش را تمام کند تا ایشان را همراهی کند.
پیرمردی هم نزدیک امام نشسته بود.
او هم انگار عجلهای برای رفتن نداشت.
شاید هم خم و راست شدن و سجده و رکوع خستهاش کرده بود. آخر پای پیرمرد درد میکرد. به زحمت میتوانست روی پا بند بشود و بدون عصا اصلا نمیتوانست راه برود.
🔹️مدتی بعد، پیرمرد تصمیم گرفت بلند شود و راه بیفتد.
به سختی روی پاهای لرزانش بلند شد، اما انگار بعد یادش آمد که فراموش کرده عصایش را بردارد. خم شدن و برداشتن عصا برایش سخت بود. یکی دو بار تلاش کرد، اما نتیجهای نگرفت.
🔹️ زکریا فاصلهاش با پیرمرد زیاد بود و نمیتوانست به کمکش برود.
شاید تنبلیاش میآمد از سر جای خود برخیزد، اما در همین موقع اتفاق عجیبی روی داد.
✴️ #امام_کاظم علیه السلام در همان حال نماز، عصای پیرمرد را برداشت و به او داد و بعد نمازش را ادامه داد.
📚حکایت هایی از زندگی امام موسی کاظم (علیه السلام)
#امام_کاظم
🆔 @bibliophil