مادر دعای ندبه می خواند و گریه می کرد. خبر سنگین بود. عمق سینه را می سوزاند . ما که نمره شناسنامه مان ۷۰ به بالاست ، صدای " انالله و انا الیه راجعون" ی که جان بسوزاند و پای تلویزیون خشک مان کند نشیده بودیم.
چشم به راه بودیم بیایی . دل توی دل مان نبود. دل مان خون بود. بغض راه گلوی مان را چنگ می زد. غرورمان لگد مال شده بود، اشک هایمان شب و نصف شب جاری بود. یک عکس در شبکه های اجتماعی، بیچاره مان کرد. از زندگی افتادیم ، روضه ی حاج محمود روی زنگ گوشی هایمان جا خوش کرد. "با این که غم داشتیم ، صاحب اعلم داشتیم ، عمو مون کشتن، همین و کم داشتیم " تو از کربلا آمدی ، در هر شهر که رایحه دلپذیر تو رفت، بوی یاس پیچید.
سوار مترو شدم ، دلم قرار نداشت. دل هیچ کس آرام و قرار نداشت . پیرزن ، پیرمرد ، جوان ، مرد، زن ، چادری ، مانتویی ، با ریش ، بی ریش و حتی بچه ها .
همه می دانستیم، شاید نرسیم ، شاید به صف آخر نمازی که با سیل اشک مقتدا خوانده شد، هم راهی پیدا نکنیم. آخر این نماز انتها نداشت ، اما آمدیم. ما که نمره شناسنامه مان ۷۰ به بالاست تشییع میلیونی ندیده بودیم.
ما اشک امام در علقمه پای دست های علمدار ندیده بودیم . ما درکی از روضه "الان انکسر ظهری " نداشتیم.
خیابان های تهران ، آزادی، انقلاب و امام حسین و....همه دوره نگین سرخ تو حلقه شده بود، همان قدر که زائر بالای خیابان ها دلشوره دیدن تو را داشت ، همان قدر هم در زیر زمین متروها و زیرگذرها ایستاده بود. حیف که دوربین ها خبری از زیر پوست شهر نداشت.
باران ، سرما و ایستادن های طولانی از صبح تا غروب هم مانع کم شدن جمعیت نشد ، بیشتر شد که کمتر نشد.
ما ایستاده بودیم پای مردی که سال ها ایستاده بود.
خون دست نگین نشان تو ، بدجور ما را سوزاند، حرمله ها و شمرها خیلی به اشک های ما خندیدند، از آن روز تا امروز دنیا عجیب بهم ریخته. #مرد_میدان بعد از یکسال از آن شب جمعه ای که پرواز کردی تا آغوش امام عشق ، هنوز این قلب ها آرام نگرفته انگار خون تو مثل چشمه ای می جوشد تا ظهور ....انگار نه ، هنوز می جوشد که می ترسند، #هشتک نامت را پست کنیم.
@bibliophil
۱۰ دی ۱۳۹۹
مادر دعای ندبه می خواند و گریه می کرد. خبر سنگین بود. عمق سینه را می سوزاند . ما که نمره شناسنامه مان ۷۰ به بالاست ، صدای " انالله و انا الیه راجعون" ی که جان بسوزاند و پای تلویزیون خشک مان کند نشیده بودیم.
چشم به راه بودیم بیایی . دل توی دل مان نبود. دل مان خون بود. بغض راه گلوی مان را چنگ می زد. غرورمان لگد مال شده بود، اشک هایمان شب و نصف شب جاری بود. یک عکس در شبکه های اجتماعی، بیچاره مان کرد. از زندگی افتادیم ، روضه ی حاج محمود روی زنگ گوشی هایمان جا خوش کرد. "با این که غم داشتیم ، صاحب اعلم داشتیم ، عمو مون کشتن، همین و کم داشتیم " تو از کربلا آمدی ، در هر شهر که رایحه دلپذیر تو رفت، بوی یاس پیچید.
سوار مترو شدم ، دلم قرار نداشت. دل هیچ کس آرام و قرار نداشت . پیرزن ، پیرمرد ، جوان ، مرد، زن ، چادری ، مانتویی ، با ریش ، بی ریش و حتی بچه ها .
همه می دانستیم، شاید نرسیم ، شاید به صف آخر نمازی که با سیل اشک مقتدا خوانده شد، هم راهی پیدا نکنیم. آخر این نماز انتها نداشت ، اما آمدیم. ما که نمره شناسنامه مان ۷۰ به بالاست تشییع میلیونی ندیده بودیم.
ما اشک امام در علقمه پای دست های علمدار ندیده بودیم . ما درکی از روضه "الان انکسر ظهری " نداشتیم.
خیابان های تهران ، آزادی، انقلاب و امام حسین و....همه دور نگین سرخ تو حلقه شده بود، همان قدر که زائر بالای خیابان ها دلشوره دیدن تو را داشت ، همان قدر هم چشم به راه در زیر زمین متروها و زیرگذرها ایستاده بود. حیف که دوربین ها خبری از زیر پوست شهر نداشت.
باران ، سرما و ایستادن های طولانی از صبح تا غروب هم مانع کم شدن جمعیت نشد ، بیشتر شد که کمتر نشد.
ما ایستاده بودیم پای مردی که سال ها ایستاده بود.
خون دست نگین نشان تو ، بدجور ما را سوزاند، حرمله ها و شمرها خیلی به اشک های ما خندیدند، از آن روز تا امروز دنیا عجیب بهم ریخته. #مرد_میدان بعد از یکسال از آن شب جمعه ای که پرواز کردی تا آغوش امام عشق ، هنوز این قلب ها آرام نگرفته انگار خون تو مثل چشمه ای می جوشد تا ظهور ....انگار نه ، هنوز می جوشد که می ترسند، #هشتک نامت را پست کنیم.
۱۳ دی ۱۴۰۰