eitaa logo
بغض قلم
643 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
312 ویدیو
35 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! هر روز اینجا دورهم چند صفحه کتاب می‌خونیم، اصلا هم درد نداره💉 📘 محدثه قاسم‌پور/کتاب‌‌ها: _پشت‌پرچم‌قرمز _شب‌آبستن _نمیری‌دختر ❌ارسال مطالب کانال بدون لینک، حلال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
بغض قلم
📒 یادداشتی درباره کتاب 🌸خانم فردا کوچ است. ✍ به قلم خانم مریم محمدی
«خانم! فردا کوچ است» اگر دستِ سرنوشت، زندگی‌ام را جور دیگری می‌نوشت. اگر صد و اندی سال قبل، پا به این دنیا می‌گذاشتم، اگر در عهد سلطان صاحب قران، دختری جوان و دم بخت بودم، شاید من نیز مانند «سکینه سلطان خانم اصفهانی»، آرزویم رسیدن به حرمسرای دربار بود و منصب حرم اعلیحضرت شاهنشاه قدر قدرت ملک ایران. شاید آن‌وقت با تمام وجود درک می‌کردم که چرا سکینه سلطان خانم، در تمام طول سفر به عتبات عالیات و مکهٔ مکرمه، یعنی بعد از ترور ناصرالدین شاه به دست رضای کرمانی و ازدواج مجددش با شخص صاحب منصب و بانفوذی به نام جناب معتصم الملک، باز هم منزل به منزل از جنت مکان خلد آشیان، شاهنشاه شهید یاد می‌کند و به قول خودش، به طوری گریه می‌کند که نزدیک است روح از تنش پرواز کند و مدام برای شاه فقید، نور و رحمت می‌فرستد و دعا می‌کند که به واسطه‌ٔ این زیارت، از او راضی باشد و در مقابل، هر بار هزار مرتبه رضای کرمانی را لعنت می‌فرستد که روزگارشان را سیاه کرده و شادی را در زندگی آن‌ها به باد داده است. شاید ‌آن وقت می‌فهمیدم که سکینه سلطان که زنی جوان و شوخ طبع و دارای قوه‌‌ٔ تخیل بوده، چرا بعد از شاه شهید، به قول خودش، «از عنایت و مرحمت شاهنشاه عالم پناه، اعلیحضرت قدر قدرت شهریاری ظل اللهی مظفرالدین شاه، ملقب به لقب وقار الدوله گردیده و به این عنایت شاهانه سرافراز شده.» و از چه توان مالی و جایگاهی برخوردار بوده که در سنهٔ هزار و سیصد و هفده هجری، به مکهٔ معظمه مشرف گردیده و‌ دارای چه سواد و ذوق سرشاری بوده که باز هم به قول خودش، در این سفر، مختصر روزنامه‌ای را قلمی نموده و می‌نویسد: «اگر خدا قبول کند، ان‌شاءالله زحمت نوشتن این مطلب را کشیدم و زحمت خواندن به خواننده‌ٔ این کتابچه دادم. برای این‌که هرکس بخواهد برود، تکلیف خودش را بداند و به سلامتی بروند.» سفرنامه‌ای که توصیفاتش گاه تکراری و خسته کننده است و همین امر، قرائتش را کمی دشوار می‌کند و گاه چنان دلنشین و شیرین است که آدم دلش یک چنین سفری هوس می‌کند که بنشیند توی کجاوه و از قبله‌ٔ تهران و حرم حضرت عبدالعظیم، راهی قم شود و شهر به شهر از منزلگاه‌های مختلف عبور کند تا به کاظمین و نجف و کربلا و سامره برسد و از آنجا رهسپار مکه گردد. حال که این کتابچه را خواندم، بسیار میل دارم که مریم سلطان خانم محمدی تهرانی ملقب به مَرمَرالدوله باشم. کسی بیاید و بلیطی به دست مبارکم بدهد و بگوید: «خانم! فردا کوچ است.» و من اسباب و اثاث جمع کنم و از حضرت پدر (حفظ الله) اذن مرخصی به عتبات عالیاتِ عرش درجات بگیرم. سپس عزم زیارت کرده و به محض گفتن گنبدنما،‌ فی الفور، صفحه‌ی اینستاگرامم را بگشایم و یک استوری قلمی بنمایم که: «چه عرض کنم که چه دیدم‌. دو ماه بگویم، بلکه دروغ گفته‌ام. دو قندیل نور بگویم، نمی‌دانم چه گفته‌ام. خدا قسمت همه بکند خودشان بیایند، مشرف شوند، ببینند چه می‌بینند.» و‌ به محض رسیدن به کعبهٔ مقصود و مشرف شدن به زیارت آستانه‌ٔ مبارک مظلوم کربلا، باز یک استوری دیگر قلمی نمایم که: «دیگر این مدت به آستان بوسی مشغولم، استوری نمی‌نویسم. می‌خواهم همه‌ی خیالم جمع زیارت باشد.» و چندی بعد که به سلامتی، به خانهٔ خودمان رسیدیم، سلسله جبال استوری‌هایم را ختم نمایم و بگویم: «خدا به حق خون به ناحق ریختهٔ امام حسین (علیه السلام)، این آرزو را به دل من نگذارد. یک دفعه‌ٔ دیگر مرا به کربلا برساند و از گناه پاکم کند و در همان زمین پاک، خاکم کند.» به تاریخ یوم الاحد فی دویم شهر ذی الحجه سنهء ۱۴۰۳. ✍🏻مریم سلطان خانم محمدی (مَرمَرالدوله)* @ahdeheshgh 🆔 @bibliophil