#مستقیم_کرمان
نصفه شبی تو این سرما، زن و شوهر دوقلوها رو بغل زده بودن برگشته بودن تو مسیر گلزار.
گفتم چرا دوباره برگشتید این وقت شب؟
خانم گفت: بمب منفجر کردن که این مسیر خالیشه، برگشتیم این اتفاق نیفته. بگیم به خاطر شهدا هنوز این مسیر شلوغه!
گفتم برا بچهها نترسیدید؟
آقا گفت: شهادت خونوادگی میچسبه
🖌 #زینب_عطایی
🆔 @bibliophil
شهید کن... که شهادت حیات مردان است
ولی برای شما مرگ، خط پایان است
شهید کن... که شهیدان بریده از جسماند
شهید کن... که شهید از ازل، همه جان است
ببار تیر بلا لحظه لحظه بر سر ما
که سرو، مستِ همین قطرههای باران است
به مورها برسانید از سپاه علی
که نام یک یک سربازها سلیمان است
شهید قاسم ما زندهتر شد و امشب
خوشا که بر سر خوان حسین مهمان است
به خون تپیده و بر خاک قطعه قطعه شده
شبیه یار شدن آرزوی یاران است
ز کوچ مالک اگر خون نشسته در دل ما
ولی ببین که سپاه علی رجزخوان است
به دیدۀ تر ما رنگ یأس و رخوت نیست
سپاه عشق کماکان میان میدان است
حرام میشود از این به بعد خواب شما
که خشم حیدریِ شیعه سخت و سوزان است
در انتظار ظهوریم و خوب میدانیم
سپاه مهدی ما لشکر شهیدان است
سعید تاجمحمدی
02.Baqara.276.mp3
1.1M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم
🌺 قسمت ۲۷۶ | سوره بقره | يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ ۗ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ
🎤 آیتالله قرائتی
👇هر روز تفسیر قرآن: ۶min
#قرآن
#تفسیر_قرآن_صوتی
#کتاب
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
🆔 @bibliophil
فائزه از بچههای حوزههنری تهران بود دختری بیست ساله اما مصمم، قلم گرفته بود که نویسندگی کند. روی داستانی کار میکرد که دربارهی شهادت بود، او دوست داشت شهادت را با بهترین قلم تصویر کند.
فائزه شهادت را با خون خودش به تصویر کشید. امروز در تهران تشییع میشود
رفیق خوشبخت شهید ما جماعت قلم به دست، زیباترین داستان را برای شهادتنوشت.
🆔 @bibliophil
خودش در یکی از متنهای کلاسیاش نوشته بود:
(شهادت هنری بود برای مردان خدا، و در فهم محدود من نمیگنجد که بخواهم آن را به تصویر بکشم.قلم را کنار گذاشتم...
نور مطلق شهادت را چگونه در صفحات تاریک این دنیا میتوانم ترسیم کنم؟)
فائزه یکبار نوشته بود:( من واقعا متعلق به این زمان نیستم. ربطی به این دوره و زمانه ندارم. وقتی در کلاف هزارتوی این شهر گم میشوم و بین آدمهای رنگارنگ بر میخورم، سرگردانی، تنها احساسی ست که دارم.)
#شهید
#شهیده_فائزه_رحیمی
#کرمان
🆔 @bibliophil
نمیتونم به تصاویر شهدا بیتفاوت باشم
دائم فکر میکنم دختر دوساله کاپشن صورتی و گوشواره قلبی، خواهرزاده خودم است یا این پسر بچه بلوز سبز همان خواهرزاده خودم است که خندههایش
خانهمان را پر میکند.
من دارم دیوانه میشوم، مگر میشود
به عکس بچهای افتاده روی زمین
و غرق خون شده خندید.
بعد یاد روضه علیاصغر که هر سال
تکرارش میکنیم میافتم و با خودم
دم میگیرم، میشود خوب هم میشود.
دلم میخواهد بمیرم
از این همه غم