eitaa logo
بغض قلم
645 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
320 ویدیو
35 فایل
هیچ چیز جای کتاب را پر نمی‌کند! هر روز اینجا دورهم چند صفحه کتاب می‌خونیم، اصلا هم درد نداره💉 📘 محدثه قاسم‌پور/کتاب‌‌ها: _پشت‌پرچم‌قرمز _شب‌آبستن _نمیری‌دختر ❌ارسال مطالب کانال بدون لینک، حلال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
Panahian-Clip-MajarayZibaKhademManzelEmamSadegh.mp3
2.58M
🎙یه داستان قشنگ تا آخرش گوش بده... 🆔 @bibliophil
با بچه‌ها که قم بودیم توی حرم حضرت معصومه دوتا شهید آورده بودند روزی‌مون نبود مراسم تشییع‌شون شرکت کنیم. تاحالا توی صحن مسجد جمکران شهیدی دفن نشده بود. اسم مراسم هم خیلی خاص بود؛ درآغوش‌امام. ❤️ کاش مرگ ما هم در آغوش امام باشه 😭 🆔 @bibliophil
از یک ماه قبل برای تعطیلی شهادت امام‌صادق برنامه ریخته بودیم که بچه‌های جنوب‌شهر تهران را ببریم؛ قم. جلسه‌های ما توی خانه‌ی همدیگر است، چون مجموعه ما خودجوش است و ساختمان و بودجه ندارد. برنامه که می‌بستیم لحظه اذان افطار ماه‌مبارک بود، سفره افطاری پهن‌ شده بود؛ مفصل، خوش رنگ و لعاب و دلفریب. ولی بچه‌ها سخت روی تک تک گزینه‌های اردو برنامه‌ریزی کردند. نیم ساعت از اذان گذشت. حتی عطر خوش حلوا و شامی و حلیم افطاری از فکر برنامه قم بیرون‌شان نکشید. برنامه بسته شد و در سختی‌ها به روی اردو باز شد. اولین اتفاق شکستن پای مسئول واحد تدارکات بود که نبودن‌ش ضربه بزرگی به اردو می‌زد که متاسفانه جبران هم نشد. دومین اتفاق پیش آمدن مسئله‌ای برای مسئولین واحدهای آبدارخانه و نظافت بود که آن‌ها هم نمی‌توانستند اردو را بیایند. اردوی ما حالا با کمبود شدید کادر برگزار کننده، هرلحظه به کنسل شدن نزدیک‌تر می‌شد. کادر اردوی ما فقط کارها را انجام نمی‌دهند، کار بهانه رسیدن به هدف‌های اردو است برای همین خارج از نیروهای آموزش دیده، بردن کسی آن جنبه معنوی کار را جبران نمی‌کند. انقدر کمبود نیرو داشتیم که مسئول تدارکات دنبال آمدن با ویلچر بود. روزها تند تند گذشت و یک هفته مانده بود. گوشی مسئول اردو هم در دسترس نبود و مشکل عجیبی برای او پیش آمده بود. هزینه اسکان، حمل و نقل، غذا و میان‌وعده شبیه برنامه‌ریزی ما نبود. بلیط‌های قطار باز نشده، پر شده بود و رفتن با اتوبوس ۶ میلیون پول بیشتر به ما تحمیل کرده بود. حسینیه‌ها و محل‌های اسکان پر شده بود و زائران زیادی قرار بود این ایام قم باشند. ما پول و کادر نداشتیم ولی اردو باید برگزار می‌شد چون بچه‌ها برای جان گرفتن کانون فرهنگی‌شان نیاز داشتند، شبی در یک جای معنوی دور هم باشند. شبی توی مسجد جمکران عهد ببندند که تا پای جان برای امام‌زمان‌شان خرج شوند و لای سرود بخوانند: مگر من مرده‌ام تو گوشه‌ی صحرانشینی😔 هر روز توی گروه صدتا چت که همه خبر از استرس کادر و نگرانی‌شان داشت رد و بدل می‌شد. زنگ پشت زنگ که اردو شدنی نیست. یا اردو را همین تهران برگزار کنیم. ولی ثبت‌نام‌ها شده بود و این انصاف نبود که برنامه‌ریزی دختران نوجوان‌ را بهم بزنیم. پوستر اقلام خوراکی را طراحی کردیم که خیرین هزینه غذای اردو را بدهند ولی کسی خیلی پوستر را تحویل نمی‌گرفت و شبیه همه‌ی کمک جمع‌ کردن‌های معمولی نگاهش می‌کرد. یکبار به بچه‌ها توی گروه کادر گفتم: تسبیح دست بگیرید و از طرف امام‌رضا صلوات برای حضرت معصومه هدیه کنید. اردو راستی راستی داشت کنسل می‌شد. حتی با چندجا که می‌توانستند غذای حضرتی دعوت‌مان کنند، تماس گرفتیم که هزینه کمتر شود و تبرک سر سفره خانم نشستن روزی‌ ما شود ولی نشد. حضرت معصومه نخواسته بود یک وعده مهمان‌ش باشیم. او تمام وعده‌های اردو ما را مهمان‌‌ کرده بود. خیرین یکی یکی پیدا شدند. از کجا نمی‌دانم. توی گروه کادر هی خبر می‌رسید که رفقا یکی پنج کیلو برنج ایرانی نذری کرده. یکی ظرف یکبار مصرف. یکی از خیرین حاجت مهمی دارد و این‌ها را او بانی شده. یکی همه‌ی لیست پت و پهن اقلام خوراکی جمع شد. بلیط قطار با زحمت یکی از عزیزان جور شد. یک نیروی کار بلد هم خبر داد که برای تدارکات همراه ما می‌آید. پول‌هایی هم توی کارت مسئول اردو واریز شده بود، از یک مسئول دلسوز و چند خیر دیگر. بچه‌ها با هر زحمتی بود به قم رسیدند و اصلا متوجه سختی‌هایی که کادر کشیده بود نشدند و نباید هم می‌شدند. چون کادر اردو قرار بود طبق یک حدیث از امام‌صادق اردو را برگزار کنند. همین یک حدیث تمام مناسبات اردو را عوض کرده بود. هرجا خالصانه کار کردیم، اهل‌بیت هم کم نگذاشتند و دستگیرمان شدند و هر جا کمبودی بود از ناخالصی خود ما بود. کاش برای خدا خالص می‌شدیم، خالص خالص خالص شبیه شهدای گمنامی که نمی‌دانم چه‌کاری کرده بودند که وسط صحن مسجد جمکران، شب شهادت امام صادق مدفون شدند. وسط مسجد جمکران، در آغوش امام ❤️ شاید چون خواسته بودند، خیلی خیلی گمنام باشند. و آن حدیث زیبا این بود؛ امام صادق(عليه‌السلام) می‌فرماید: خداوند بندگانی دارد که روز قیامت پروندۀ اعمالشان کاملاً خالی و سفید است. ملائکه از پروردگار می‌پرسند: چرا هیچ چیزی در پروندۀ اعمال اینها ثبت نشده است؟ خداوند می‌فرماید: اینها برخی از بندگان مخلص من هستند که آن‌قدر خلوص‌شان بالا بوده که وقتی کار خوبی انجام می‌دادند حتی دوست نداشتند ملائکه‌ای که اعمال را ثبت می‌کنند هم ببینند، فقط دوست داشتند خدا ببیند! لذا هر وقت اینها می‌خواستند کار خوب انجام دهند، خدا اجازه نمی‌داد ملائکه ببینند و ثبت کنند. اینها حساب‌شان با خود خداوند است. اینها از شدت اخلاص، حتی نمی‌توانند تحمل کنند که فرشتگان الهی نیز شاهد اعمال خوب آنها باشند! 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
03.Ale.imran.098-99.mp3
2.16M
🎧 تفسیر صوتی قرآن کریم 🌺 قسمت ۹۸ و ۹۹ | سوره آل‌عمران | قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ شَهِيدٌ عَلَىٰ مَا تَعْمَلُونَ ۹۸ قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَهَا عِوَجًا وَأَنْتُمْ شُهَدَاءُ ۗ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ۹۹ 🎤 آیت‌الله قرائتی 👇هر روز تفسیر قرآن: ۷min ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ       ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ  ↻ 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز به مناسبت نزدیک شدن به نمایشگاه کتاب لیستی از کتاب‌های آموزش داستان‌نویسی قرار میدم.
📒لیست کتب آموزش داستان‌نویسی و روایت ۱)‌ عرق‌ریزان روح/ جمال میرصادقی/ نشر نیلوفر ۲) حرکت در مه/ محمد حسن شهسواری/ نشر چشمه ۳)‌ داستان، ساختار و سبک و اصول فیلمنامه‌نویسی/ رابرت مک‌کی/ نشر هرمس ۴)‌ سواد روایت/ اچ‌ پورتر‌ ابوت/ نشر اطراف ۵)‌چگونه یک داستان کوچک بنویسیم/ احسان عباسلو/ نشر صاد ۶) ارواح شهرزاد/ شهریار مدنی‌پور/ نشر ققنوس ۷) بیست کهن الگو پیرنگ/ رونالدو بی‌ توبیاس/ نشر ساقی ۸) چهل و پنج کهن الگو شخصیت/ ویکتوریا لین اشمیت/ نشر ساقی ۹) قصه‌نویسی/ رضا‌براهنی/ نشر نگاه ۱۰) دیالوگ/ رابرت مک‌کی/ نشر ساقی ۱۱)‌ آناتومی داستان/ جان تروپی/ نشر ساقی ۱۲) قصه‌ها از کجا می‌آیند/ اصغر عبداللهی/ نشر اطراف 🆔 @bibliophil
بغض قلم
📒کتاب چگونه يک داستان کوچک بنویسیم؟! / قسمت دهم/ روش انتخاب موضوع برا داستان کوتاه گام اول: انتخاب
📒 کتاب چگونه یک داستان کوچک بنویسیم؟! قسمت یازدهم/ شیوه کاربردی نوشتن داستان کوتاه گام سوم: گشایش خوب گشایش داستان به گونه‌ای نباشد که همه داستان را لو بدهد‌. نباید توقع، انتظار و یا سوالی ایجاد کنید که در ادامه بدان جواب ندهید و آن را فراموش کنید، چیزی نگویید که اصلا ربطی به داستان شما ندارد. گشایش نقطه انحراف و دور شدن شما از داستان نیست. هرچه که داستان کوتاه‌تر می‌شود، نیاز است که گشایش دقیق‌تر و مفیدتر باشد. در داستان کوتاه تعلیق و گره داستان بایست در همان ابتدا شکل بگیرد. گشایش باید جذاب باشه تا خواننده داستان بخواند. گشایش ناگهانی بهترین گشایش در داستان کوتاه است. یعنی ناگهان وارد یک دعوا، یک دیالوگ و ماجرا شدن. گشایش معمولی: علی پسر خوبی بود. شاگرد اول کلاس. گشایش ناگهانی: مشت که به صورتش خورد به خودش آمد یقه مرد را گرفت و پرتش کرد زیر چرخ‌های ماشین. 🆔 @bibliophil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا