⚜ کار خوب /خشکشویی پیراهن مشکی عزاداران اباعبدالله (ع) به صورت رایگان در یک خشکشویی در خیابان خرمشهر تهران
طوووووفان توئیتری 👈 #الحسین_یجمعنا #Hussain #ما_ملت_امام_حسينيم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شرط بخشش گناهان....
عباس جان، سه ساله ي ما را پیاده کن
علی اکبر لطیفیان
ورود کاروان به کربلا
با احتیاط لاله ي ما را پیاده کن
عباس جان، سه ساله ي ما را پیاده کن
با احتیاط بار حرم را زمین گذار
زانو بزن وقار حرم را زمین گذار
با احتیاط تا که نیفتد ستاره ای
می ترسم آنکه گیر کند گوشواره ای
چشم مخدرات به سمت نگاه تو
دوشیزگان محترمه در پناه تو
باحوریان رفته به زیر نقابها
یک لحظه روبرو نشدند آفتابها
این حوریان عزیز خدایند و بس، همین
این دختران کنیز خدایند و بس، همین
این دختر علی ست که بالش شکستنی است
ناموس اعظم است و وقارش شکستنی است
از این به بعد ماهِ حرم آفتاب باش
عباس جان مراقب این با حجاب باش
این دختران من که بیابان ندیده اند
در عمر خویش خار مغیلان ندیده اند
یک لحظه هم ز خیمه ي طفلان جدا نشو
جان رباب از دم گهواره پا نشو
توهستی و اهالی این خیمه راحتند
در زیر سایه ات همه در استراحتند
توهستی و به روز حرم شب نمی رسد
چشم کسی به قامت زینب نمی رسد
یک عده یوسف اند و یک عده مریم اند
احساس می کنم همه دلواپس هم اند
احساس می کنم که جوابم نمی دهند
با آب آب گفتنم آبم نمی دهند
اول مرا به نیزه ای از حال می برند
بعدا کشان کشان لب گودال میبرند
اینجا مکان نیزه به پهلو کشیدن است
از خیمه ها دویدن و گیسو کشیدن است
راضی ام و رضایت یزدانم آرزوست
از سنگها شکستن دندانم آرزوست
من راضیم به پای خدا دست و پا زنم
با صورتم به خاک بیفتم صدا زنم
باید به روي نی سر ِمن نیز رو شود
تا که مقام خواهر من نیز رو شود
جام بلا به دست گرفتیم ما دو تا
این جام را الست گرفتیم ما دو تا
می خواستیم عبد شدن را نشان دهیم
پیغمبر و علی و حسن را نشان دهیم
از آن همه به خواهر من ماتمش رسید
وارد شدن به مجلس نامحرمش رسید
با احتیاط لاله ي ما را سوار کن
زینب بیا سه ساله ي ما را سوار کن
با احتیاط خسته شدند این ستاره ها
این گوش پاره ها سر گوشواره ها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به عشق قیمه ......گریه هاش عالی بود
عاشقان اهل بیت ع
990530-Panahian-MaktabeSardarSoleymani-01-18k.mp3
9.8M
🔉 #مکتب_سردار سلیمانی(۱)
📅 جلسه اول | ۹۹/۰۵/۳۰
🕌 هیئت ام ابیها
تمام داستان ، از یک نگاه شروع شد!
درست همان نگاه اول...
در انتهای خیابانی که ابتدا و انتهایش بهشت است✨،
رسیدم به تو...
مردمک چشمانم، ازپس پرده های اشک گنبد طلایت را که نه
چشمانت را دید، نفهمیدم که چگونه
عاشقت شدم...به قلبم نشستی❣
راهنمایم شدی..
حضرت عشق، جاذبه ی نگاهت ، هیچ کجای دیگری نیست و تو تمام وجودم را از خودت پر میکنی،
درست همان وقتی که ازخودم فرار کرده و به اغوشت پناه اورده ام💔
صادق بود انکه گفت👇
..ان الحسین "مصباح الهدی و سفینه النجاه🥀
@ghasedak40
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تاج که ۱۷۰ میلیارد تومن به بیتالمال ضرر زده معتقده بیکفایت نیست و میثاقی بیکفایته که از ایشون سئوال کرده!
چهقدر راحت هم میگه اشتباه شد دیگه پیش میاد 😐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت رقیه جاااااان
▪️➖➖➖➖▪️➖➖➖➖▪️
▪️تا ابد سیاہ پوش حسینم ...
براے چادرم فلسفہ اے زیباتراز این ؟؟
ڪہ ماتم حسین و خاندانش
سالهاست مرا سیاہ پوش ڪردہ است ...
#لباس_عزا
#چادرمشڪے ...
#التماس_دعا
#ما_ملت_امام_حسینیم
#حضرت_رقیه
#مصائب_شام
ای سفر کـرده که صد قافلـه دل پیش تو بود
از چه بر موی سرَت لخته یِ خون مانده و دود
چـه کسـی با تو چنیـن کـرد و مـرا کـرد یتیم
که بُریـده سر تـو؟!... بریـده ای از مـن زود
دیـده ای از سـرِ نیـزه چـه سَـرم آوردنــد
چـه بگـویم که خـبر داری از این روی کـبود
خـوب شد کـرب و بلا جان نـَسـِپـُردم بابا....
پای روضـه کـه بمیـرم به خـدا کـردم سـود
قـدِّ من فاطـمی و مـویِ سـرم زینـبی است
شِبـه این دو شـده ام تا که تو باشی خشنود
حـرف بازار و کـنیـزی رقـیـّه شـده اسـت
دخـترت را بـِبَـر از شامْ دو چشمـم شـد رود
پای سـرْ سه ساله یِ تو الـعـجـل می گـوید
مـی رود شـام غـم و مـی رسد آخـر مـوعود
حسین ایمانی
#حضرت_رقیه
#مصائب_شام
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
دنبالِ او شبِ تار صیاد رفته باشد
فهمیدهام در این شهر معنایِ سیری ام را
از ضربِ دست خوردم دندانِ شیری ام را
نامحرمی که با خود دیشب سرِ تو را داشت
وقتی به گوشِ من زد انگشتر تو را داشت
طفلی که خنده میزد بر این لباسِ پاره
او گوشوارِ من داشت من زخم گوشواره
من خار میکشیدم با ناخُنی شکسته
او با گُلِسر من گیسوی خویش بسته
وقتی که شعله اُفتاد از بام رویِ معجر
نگذاشت ساربان تا بردارم آتش از سر
من باز ماندم از درد از فرطِ ناتوانی
او رفت و پیشِ پایم انداخت تکه نانی
من سخت باز کردم انگشتِ کوچکم را
او رفت و بینِ دستش دیدم عروسکم را
دیشب که خواب رفتم یکبار بی عمویم
زنجیرِ دست و پایم پیچید بر گلویم
از کوفه آمدی و سنگِ صبور داری
رنگِ محاسنت زرد بویِ تنور داری
ای سر بیا که مُردم از دخترانِ شامی
از خنده های کوفی از خیزرانِ شامی
ای کاش پای حلقت میمُرد دخترِ تو
آری هنوز گرم است رگهای حنجر تو
حسن لطفی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آن چیزی که امام حسین (ع) و دیگر شهدا برای آن شهید شدند؛
از زبان شهید حاج قاسم سلیمانی🌷
📎ما ملت امام حسینیم
2592178.mp3
23.31M
🔳 #روضه احساسی #حضرت_رقیه_س
🍃برید کنار میخوام سر و ببینم
🍃میخوام زخمای روز آخر و ببینم
#سیدمجید_بنی_فاطمه
👌فوق زیبا
#التماس_دعا
#شب_سوم_محرم
شب_نازدانه_ارباب
#روایت_روضه_ی_حضرت_رقیه_از_زبان_یک_پدر
امشب قراره از #سه_ساله_ارباب بگم از خانومی که با دستایه کوچکشون خیلی گره ها رو باز کردن
حاجت خیلیارو دادن
بی مقدمه بریم سر روضه
چند سال پیش با یه رفیق هیاتی و امام حسینی داشتیم گپ می زدیم همیشه حرفامون بالاخره می رسید به #کربلا اما اون شب تا بهم رسیدیم و بعد سلام و یه احوالپرسی ساده ، بهم گفت : یادته وقتی تو هیات کار به روضه ی حضرت رقیه می رسید با اینکه در و دیوار گریه می کرد من فقط نگاه می کردم و برام درک بعضی چیزا سخت بود؟
گفتم : آره همیشه می گفتی فلانی این روضه منو داره می کشه ولی نمی دونم چرا بغضم نمی ترکه؟
گفت: ولی دیگه نمی گم حالا می فهمم چرا وقتی اسم نازدانه ی ارباب میاد و روضه اش این همه دلا آتیش می گیره
گفتم :چی شد که فهمیدی ؟
گفت : می دونی که خدا حدود یه ساله بهم دختر داده ؟
گفتم :آره
اجازه نداد حرفمو ادامه بدم و پرسید:
می دونی دخترم و همسرم رو از معجزه ی آقامون دارم؟ یادته دکترا وقتی همسرم باردار بود جوابش کردن؟ همه گفتن یا هردو از بین میرن یا فقط یکی شون برات می مونه
یهویی ساکت شد دیدم سرش رو پایین انداخته شونه هاش می لرزه و آروم آروم اشک می ریزه
گفتم : رفیق جان می دونم اینا رو می دونمم که نذر کرده بودی و آخرین دکتر بعد آزمایش دوم خبر از #یک_معجزه داد .آره فدای اون اشکات بشم که همیشه برا ارباب جاریه
گفت رفیق قدیمی صبر کن بذار امشب خوب برا دختر کوچولوی آقا بارونی بشه چشام.
ادامه داد محرم امسال یه شب خانومم رفته بود مسجد ولی زود برگشت و پرسید فلانی اگه امشب یه ساعت دیرتر بری هیات خیلی خوب میشه آخه دخترمون داره خوابش میبره منم زود بر میگردم.
گفتم باشه چشم.
چند دقیقه بعد رفتن همسرم دخترم تو بغلم داشت خوابش می برد که دیدم تلویزیون روضه می خواد پخش کنه فکر کنم حاج محمود بود بعد چن دقیقه حاجی شروع کرد روضه ی دختر ارباب رو خوندن😭
از عصر عاشورا می گفت از غارت خیمه ها از #گوش_و_گوشواره😭😭
من دیگه آروم نمی تونستم بشینم زار میزدم نگام افتاد به دخترم که دستمو گرفته بیدار شده بود
حاج محمود می گفت آهای دختر دارا شماها خوب می فهمین من چی بگم
😭😭😭
چی می کشید دختر خانوم کوچولوتون #سیلی بخوره؟😭😭😭
چه حالی دارید بشنوید یه مشت نامرد شروع کردن به ...😭😭😭😭
ولی آهای پدری که دختر خانومت تو بغلته الان ،اون نامردا می دونیم تو خرابه ی شام چجوری دختر آقامون حسین ع رو آروم کردن؟
بذارید براتون بگم : برا رقیه جان آقا #سر_بریده_ی_پدرش_رو_آوردن
😭😭😭😭
اینجا که رسید دیدم رفیقم داره داد می زنه والله که اون شب می خواستم بمیرم از این همه غصه و درد که نازدانه ی اربابمون کشید
حالا هیات دو نفره رفقا
فقط #ذکر_حسین بود و زار زار گریه
😭😭😭😭
#آره_عزیز_جان_ما_چه_میدونیم_اربابمون_چی_کشید_و_چه_ها_که_ندید
الهی به بی قراری رقیه جان آقا امام حسین تو خرابه ی شام فرج مهدی فاطمه رو برسون