eitaa logo
"بیداری مــردم "
2.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
12 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دلت ڪہ بگیـرد ...😓 دوای دردت شهیدگمنام است!☁️🌈 ڪنار سردار بی پلاڪ ...😞🌸 فقط تو باشے و او  😌✨ و یڪ درد و دل حسابے 🎈✨ دردِ دلے از جنس چادرخاڪی مادر...💔😓 "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اثر فوق العاده زیبای مهدی رسولی در سوگ حضرت زهرا (س) ◼️ شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها تسلیت باد🖤🖤🖤 "شهــ گمنام ــیـد"
🍃♥️ روز عشق،عشقمو درآغوش دارم عشق من جوونمه که شد فدای وطنش تا تو رفتے، قوت و صبرم بـرفت💔 تا تو رفتے، من دگر خوش نیستم😭 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
شب جمعه هست و شهادت حضرت فاطمه و همینطور سالروز حادثه دردناک کشتی سانچی یادی میکنیم از بچه محل عزیزمان . . حادثه کشتی سانچی یکی از بهترین بچه های محله مون رو ازمون گرفت چهار سال گذشت ادای احترام میکنیم به روح پاک کاپیتان کشتی سانچی 🖤 شهید مجید نقیان شهادت ۱۶ دی ۹۶ . . از خانواده های قدیمی ، نیک بلوارفردوس غرب قدیمی های محله شقایق و ورزی شهید نقیان از فعالان مردمی، هئیتی در حسینه ای در پروانه جنوبی بودن، از این رو بسیاری از عزیزان هم محله ای از عزاداری های شهید نقیان برای سالار شهیدان یاد کرده اند. وی در زمان شهادت ۳۸ سال داشتند ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 پانزدهم دی‌ماه، سالروز شهادت شهید سرلشگر منصور ستاری، فرمانده فقید نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران گرامی باد. 🔹 آخرین سخنان شهید سرلشگر منصور ستاری، ساعاتی قبل از شهادت، در سفارش تکریم مقام سرباز ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
6.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محل عبادت و نماز خواندن حضرت فاطمه زهرا(س) در مدینه که به مسجد فاطمه الزهراء مشهور است و درب آن جهت جلوگیری از زیارت شیعیان ، با بلوکهای سیمانی مسدود شده است. ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
CQACAgUAAx0CXOXJfgACBLFh1x1oMoKEEh_fvTuE6btjxJzXGQACrQgAAltgqFd9U9e7yJnE3SME.mp3
5.45M
🌼🌱 🌱 .∷ 📿 من بی قرار😔• مادر من ڪوھ وقار°🍃 اێ مردمـ• این منظرھ• کوچھ💔» جاێِ چند نفرھ° اێ مردمـ• 🏴 🥁 ‌ "شهــ گمنام ــیـد"
🌸🍃 سلام خواهرای گلم یه داستان واقعی زندگی یه عزیزیه براتون چند قسمت میگذارم اگه دوست داشتید ادامه میدم 😍❤️ باصدای زنگ تلفن بیدار شدم خابالو تلفن برداشتم عاطفه بود سلام کردم عاطفه با صدایی پرانرژی گفت خوابی؟گفتم سرصبح زنگ میزنی می خوای خواب نباشم ؟گفت دیشب باز تا صبح بیدار بودی؟ گفتم آره چیشده مگه؟ گفت ساعت نگاه کن گوشی از گوشم فاصله دادم ساعت ۱۲ ظهر بود یا علی !!!از جام پریدم نشستم وگفتم خاک به سرم ۱۲ظهر.... عاطفه گفت پس چی!!! فکر کردی ساعت چند؟ گفتم ۹صبح گفت به همین خیال باش با عجله گفتم عاطفه من کار دارم بعدا بهت زنگ میزنم صداش از اونور میومد اما من قطع کردم گوشی پرت کردم روی تخت و بدو بدو رفتم دست وصورتمو شستم خدایا چقدر دیرشده چیکار کنم من ساعت ۱ با مهلا قرار دارم تو کافی شاپ . اومدم جلو آینه دراورم وبعد کرم برداشتم زدم به صورتم وبعدش ریمل وخط چشم وبعد یک ماتیک جیگری برداشتم زدم به لبام وبعد رفتم در کمد باز کردم دودل بودم مانتو صورتیمو بپوشم یا مانتو آبی کاربونیمو با هزار بدبختی انتخاب کردم مانتو صورتیمو برداشتم وپوشیدم با یک شلوار قد ۹۰ مشکی وبعد موهامو شونه کردمو موهامو بافتم از پشت شالم انداختم بیرون موهای جلومو حالت خامه ای دادم بیرون وعطر خاصمو برداشتمو زدم وبعد کیفمو برداشتم ویک اسنپ گرفتم رفتم . 🌸🍃
🌸🍃 رسیدم به کافی شاپ وهزینه اسنپو اینترنتی پرداخت کردم رفتم در کافی شاپ باز کردم یک هو صدای سوت وجیغ ودست اومد وبعدش شرشره های رنگی وبرف شادی ریخت روسرم وااای باز یادم رفت تولدمه مهلا اومد جلو وروبوسی کردیم وبعد بغلم کرد ودر گوشم گفت تولدت مبارک عشقم بچه های دانشگاه همه بودن وهمه باهم رفتیم سمت کیک . یک کیک دوطبقه بود که با گل های طبیعی تزئین شده بوداز شدت خوشحالی اشک تو چشمام جمع شده بودنمیدونستم باید چی بگم باهمه بچه ها دونه دونه عکس گرفتم ویک دونه هم دست جمعی همه گرفتیم وکلی لایو واستوری گزاشتیم خلاصه کیف کردیم ....بعد همه متفرق شدن منم رفتم روی یک صندلی نشستم خیلی خسته شده بودم . یک لحظه سرمو گزاشتم روی میز . یک هو صدایی شنیدم ببخشید چیزی شده؟ سرمو آوردم بالا گفتم نه چیزی نشده چطور؟ گفت فکر کردم ناراحتیت که سرتونو گزاشتین روی میز گفتم نه چیزی نشده یکم خسته ام فقط.... آره با این همه عکسی که گرفتید با یچه ها معلومه آدم خسته میشه....اگه خیلی خسته نیستید میشه این افتخار عکس گرفتن با من هم بدید ؟ یکم اول شوکه شدم .... می خواستم بگم شرمنده که یک هو مهلا اومد گفت میشناسین همو؟ تو گفته بودی مونا رو نمیشناسی که .... یک هو دیدم چشم وابرو بالا میندازه . گفت اها یادم رفت معرفی کنم ایشون آقا ساسان هستن بیشتر تشکیلات تولد با ایشون بود چشمام از تعجب گرد شد ناخواسته باصدای بلند گفتم چی ؟؟؟؟؟؟؟ 🌸🍃
🌸🍃 مهلا لبخندی زد وگفت نگو نفهمیدی که ایشون ....دیدم ساسان یک سوقورمه زد به مهلا و مهلا حرفشو ادامه نداد رفت. ساسان گفت خوب نگفتی افتخار میدین ؟ با هم یک عکس بگیریم ؟ منم نتونستم نه بگم چون تولد با مهلا باهم تدارک داده بودن بلند شدم کنار کیک وایستادم اونم اومد کنارم باهم عکس گرفتیم یک هو یکی از بچه ها داد زد بزن کف قشنگ رو به افتخار این دوتا زوج جوان منم اخمام رفت تو هم وبعد مهلا اومد و گفت حالا وقت کیک بریدن این که دیگه اخم کردن نداره منم گفتم تورو میکشم فعلا هیچی نگو مهلا . مهلا گفت اوه اوه چه بداخلاق چته؟!! بعد کیک بریدم یکی از بچه ها رفت ظبط روشن کرد وهمه رفتن وسط ومیرقصیدن منم ازشون فیلم میگرفتم بچه ها هی میومدن اصرار میکردن که بلند شم برم وسط منم به هربدبختی میشد ردشون میکردم مهلا اومد گفت بچه ها دست بزنید مونا میخواد بیاد وسط منم یک بیشگون از دستش گرفتم وگفتم ببند دهنتو وبعد رفتم سرویس بهداشتی صورتمو آب زدم حسابی گیج شده بودم خدایا اینجا چه خبره !!!ساسان کیه اصلا منو از کجا میشناسه ؟؟؟ مهلا چرا مشکوک میزنه !! یک هو دیدم صدای در اومد .... 🌸🍃
🌸🍃 از آیینه دیدم ساسانه زود خودمو جمع وجور کردم گفتم چرا اومدین اینجا دم در زده سرویس بهداشتی زنانه گفت اینجا رو اجاره کردیم بعدم وقتی تو پارتی هستی اینجور چیزا معنی نداره ! منم صورتمو حالت متعجب گرفتم گفتم اها !! میخواستم برم بیرون گفت حسابی گیج شدی نه؟؟ که من کیم که چرا مهلا اینجوری مشکوک میزنه نه؟ بااینکه جواب سوالش آره بود گفتم نه اصلا . گفت من تورو خوب میشناسم الکی نگو !!! گفتم شما؟ منو؟ از کجا اونوقت؟گفت از موقعی که تو دانشگاه دیدمت گلوم پیشت گیرکرد موقعیت بهتری گیر نیاوردم که بهت بگم چقدر عاشقتم....رفتم به مهلا گفتم اونم قبول کرد کمکم کنه میگفت خیلی تابلو هست رفتارام حتما تا حالا فهمیدی ولی مثل اینکه متاسفانه نفهمیدین...تو حتی منو یک نیم نگاهم نکردی ! چه برسه به ... منم اصلا تو حال وهوای خودم نبودم حسابی شوکه بودم فقط به این فکر میکردم چجوری مهلا رو بزنم .... یک هو دیدم ساسان نزدیکمه خیلی نزدیک خودمو از اون مهلکه نجات دادم وبا عصبانیت از سرویس بهداشتی اومدم بیرون کیفمو برداشتم رفتم بیرون ساسان هم اومد دنبالم گفت کجا میری ؟ مگه چی گفتم؟ مگه چیکار کردم؟ چرا عصبانی میشی؟ مگه دوست داشتن آدما جرمه؟ برگشتم با عصبانیت گفتم نه جرم نیست !! فقط الان یکم شوکه ام بزار برم یکم این ماجراهارو هضم کنم همین. گفت چیز خاصی نیست ها!! با عصبانیت گفتم بیین ظاهر منو نبین من فقط ظاهرم یکم بده من تاحالا به هیچ پسری حتی نگاهم نکردم بهم حق بده!!! گفت خوب بزار برسونمت گفتم نمیخواد برین تو پارتی خوش باشین !! 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا