شبیه معلمی که به حواس‌پرتا و شلوغ‌کارای کلاس می‌گه «تخته این وره ها!»، گاهی نیاز داریم یکی بزنه رو شونه‌مون، بگه بیرون از تو خبری نیستا! در خود بطلب هر آن‌چه خواهی، که تویی! #بند_او ♾ @binahayat_ir

‌ چقدر حسا و تجربه‌های مشترک بین بی‌نهایتیا هست! عجیب می‌چسبه این "هم‌خاطره" بودن... نه؟ #از_تو ♾ @binahayat_ir

می‌شه که کسی، هم یه فرمانده فوق‌العاده باشه، هم یه ورزشکار حرفه‌ای، هم مربی چند تیم ورزشی و دلیل قهرمانی‌هاشون، هم یه پدر دوست‌داشتنی، هم یه متخصص برجسته و یه مهندس دانشمند؟ برای کسی که وسیع شده باشه، می‌شه. کسی که قلبش به خدا وصل باشه، مث برکه‌ای که به دریا وصل شده. مثلاً کسی که ناامید شدن تو کارش نبود چون پناهش حضرت رئوف بود؛ مثلاً کسی که وقتی شب‌بیداری‌ها و دوندگی‌ها و تلاش‌هاش جواب می‌داد و موفق می‌شد یه شاهکار پیشرفته بسازه، روش می‌نوشت made in shia. مثلاً کسی که برای خودش آرزویی نداشت، اما برای کشورش بلندترین قله‌ها رو می‌خواست و یکی یکی فتح می‌کرد و می‌رفت سراغ قله‌ی بعدی. مثلاً سردار شهید حسن طهرانی‌مقدم، پدر صنعت موشکی ایران؛ بزرگ‌مردی که می‌خواست وقتی نیست، با آرزوش بشناسنش: «کسی که می‌خواست اسرائیل را نابود کند.» #ردپای_عاشق‌ها ♾ @binahayat_ir

⚠️ ستاد مبارزه با بیماری‌های خطرناک قلبی اعلام کرد: با توجه به شیوع مداوم یک ویروس قدیمی اما جهش یافته، هموطنان عزیز دستورالعمل ذکر شده را جداً پیگیری کنند. #برگ ♾ @binahayat_ir

یکی... دوتا... سه تا... چهارتا... شمردن نماینده هایی که بوی امام رضا رو آوردن تو خونه‌تون! 😍 #مهروموم ♾ @binahayat_ir

جُمعه، جمع‌مون جَمعه! 🤝گفتگوی صمیمانه حامد عسگری (نویسنده و شاعر) با بینهایتی‌ها در #استودیو_بی‌نهایت 🕖ساعتتو کوک کن؛ جمعه ۲۶ آبان‌ماه، ساعت ۱۹ 🌐 http://p.javanan.org/live ♾ @binahayat_ir

صدا... بعضیا فکر میکنن خاطره فقط میشه یه اتفاق، یه تصویر از اون؛ اما ما بی نهایتیا یه جمله داریم، که تا آخر عمر صداش تو گوشمونه: #از_تو ♾ @binahayat_ir

پر توقعم؟ خواسته ی زیادیه؟ میدونم... اما تو که اهل این حرفا نیستی! #سکرت‌چت ♾ @binahayat_ir

می‌دانی، تا می‌آیم به این فکر کنم که اصلا در ۲۵سال کِی فرصت کردی این شکلی بشوی، از ورق‌خوردنِ کتاب‌های خاطرات خودت و دوست و رفیق‌هایت در ذهنم، لبخند روی صورتم پهن می‌شود. سوال بیخودی بود. نسل شماها، اصلش، معمولی بودن بلد نبود. تنظیمات کارخانه‌اش روی غیرعادی بودن و تعجب‌آور بودن تنظیم شده‌بود. وگرنه یک فرمانده لشکر که به طور طبیعی نباید ظرف‌های نیروهایش را بشوید و زیر آتش دشمن، آذوقه جابه‌جا کند و لباس تازه‌اش را به نیروی تازه‌دامادش ببخشد و مهمات خالی کند و به خاطر پنج دقیقه خوابیدن بعد از دو سه روز بیداری، خودش را سرزنش کند، مگر نه؟ یا قبل‌تر... از یک جوان معمولی که رتبه ۴ کنکور شده که انتظار نمی‌رود پزشکی را بیخیال شود، جواب مثبتِ چند دانشگاه در فرانسه برای پذیرشش را رها کند، بگوید وظیفه‌ام الان این است که حرف امام روی زمین نماند، مگر نه؟ یا بعدتر... یک پدر عادی که عکس دختر نورسیده‌اش را، ندیده، توی جیبش نمی‌گذارد برای بعد از عملیات، تا مهر پدر دختری پابند زمینش نکند، مگر نه؟ اصلش، آدم عاشق، عجیب و غریب می‌شود... مثل تو، مهدی زین‌الدین! سالروز تولد دوباره‌ات مبارک فرمانده! #ردپای_عاشق‌ها ♾@binahayat_ir

حسین سرت را به سینه‌اش می‌فشارد و در گوشت زمزمه می‌کند «صبور باش عزیزدلم!» چه آرامشی دارد سینه برادر. چه اطمینانی جاری می‌کند. انگار در آیینه سینه‌اش می‌بینی که از ازل، خدا برای تو تنهایی را رقم زده است تا تماماً به او تعلق پیدا کنی، تا دست از همه بشویی، تا یکه‌شناسِ او بشوی. همه تکیه‌گاه‌های تو باید فرو بریزد، همه پیوندهای تو باید بریده شود، همه تعلقات تو باید گشوده شود؛ تا فقط به او تکیه کنی، فقط به ریسمان حضور او چنگ بزنی و این دل بی نظیرت را فقط جایگاه او کنی. تا عهدی را که با همه کودکی‌ات بسته‌ای، با همه بزرگی‌ات پایش بایستی: پدر گفت «بگو یک!» و تو تازه زبان باز کرده بودی و پدر به تو اعداد را می آموخت. کودکانه و شیرین گفتی «یک!» و پدر گفت: «بگو دو!» نگفتی. پدر تکرار کرد: «بگو دو دخترم.» نگفتی. و در پی سومین بار، چشم‌های معصومت را به پدر دوختی و گفتی «بابا، زبانی که به یک گشوده شد، چگونه می‌تواند با دو دمسازی کند؟!» بناست تو بمانی و همان یک؛ همان یک جاودانه و ماندگار... 📚 آفتاب در حجاب ✍🏻 ‌ سیّدمهدی شجاعی ‌ ‌ ‌عیدتون مبارک! #برگ @binahayat_ir

🤝به میزبانی نوجوانان بینهایتی استان البرز 🔹مراسم بزرگداشت مقام علمی و عرفانی عارف حکیم علامه سید محمدحسین طباطبائی 🪄همراه با رونمایی از کتاب علامه 📍با حضور حجت‌الاسلام گرجیان 📍عباس موزون 📍سید حمیدرضا برقعی 📍مجری: نجم‌الدین شریعتی 📅 ۲ آذرماه، ساعت ۱۷:۳۰ #بینهایت_البرز ♾@binahayat_ir