eitaa logo
بی‌نشانه‌ها
2.3هزار دنبال‌کننده
331 عکس
74 ویدیو
13 فایل
کانال اشعار معارف اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
“برو آب بیار” پرتویی غرقِ نورِ با نگاهِ امام شد همراه در دلِ قطره‌ای ز آن قطرات جریان یافت همرهِ کلمات تحتِ تأثیِر سیلِ جاریِ آب باز شد راهی از درونِ حجاب قابِ قوسَیْن گشت و می‌بارید تا که ذومِرَّة، فَسْتَوی گردید در مَشیَّت، همیشه بی‌کم و کاست او بود و هر چه او می‌خواست در خلالِ نزولِ این باران شد ز عالمِ آمد و از درونِ تحکیمات جریان یافت سوی تفصیلات دید در نورِ غیب، بی‌پرده همه جا را ، پُر کرده می‌شود إسم، این نزولِ کتاب او که بر پا شود بدونِ حجاب باید این ماجرا إقامه شود وصلِ بر رودخانه شود همه جاری شدیم و با تدبیر در شهود آمدیم از دو مسیر از دلِ عرش و آسمان به زمین وز مسیِر همین کتابِ مبین نهری از نورِ چشمه جاری گشت تا بسازد از آن دشت ما کلامی ز رَبِّ رحمانیم جریانی به سمتِ خوبانیم باز آن پرتو رفت و همرهِ ماه شد نگاهی به سوی نورُ الله گر چه جسمی بِسانِ انسان بود نوری از سرزمیِن قرآن بود وصلِ بر نورِ فاطرِ ملکوت عبدِ او بود در دلِ برهوت در بیابان به جستجوی حیات داشت می‌تاخت رو به سوی فرات غرقِ مولا به نور می‌پرداخت بهرِ جلبِ رضای او می‌تاخت پاک بود از تمامِ أبعادش تیِر دشمن أمان نمی‌دادش روی أسبش نَفسْ نَفسْ می‌زد وز عوالم، حجابْ پَسْ می‌زد گر چه در این سپاه، یک تن بود بیِن او تا فرات دشمن بود آب، با این حجاب، رو در روست کاین همان جنگِ تن به تن با اوست او که رنگی ز بی‌نشانها داشت چشمِ یاری به آسمانها داشت حیِن پیکار، با صلابت بود دستِ پر نوری از ولایت بود نور، او را به کار می‌گیرد شیعه از غیِر او! نمی‌گیرد نورِ ما أُنْزِلَ إِلَیْک اینجاست جسمِ ، چو ظرفِ نورِ داشت زین نور، خانه‌ای می‌ساخت که نگاهی به انداخت در درونِ می‌دید ماجرایی به عمق می‌تابید به می‌رفت بهرِ دیدارِ با خدا می‌رفت حرکتِ کاروانیِ یاران بود بر محورِ نهضتی رو به سوی مادر بود إمسال، حجِّ أکبر بود وز عَدو بوی جنگ می‌آمد تیر و شمشیر و سنگ می‌آمد حمله ور گشت و دربِ خانه شکست روی این خیمه آب را هم بست غرقِ نورأفشانی زآن فضای لطیفِ نورانی کاروانی فرا زمان و مکان یاورانی به وسعتِ باران کلماتی شدند با این نور جریانی شدن به سوی قلبِ این کاروان، بود حرکتش نوری از بود غرقِ ، ز جنسِ آب شدند کاروانی مِنَ الْکِتابْ شدند نور، جاری شده درونِ همه با بروز و ظهورِ این کلمه دید این نورِ در حریمِ وجود اَلْکِتاب از نظامِ اَلْحَقْ بود لایه لایه فضای تو در توست وین کلامِ ضمیرِ نا با اوست صحنه پردازِ کربلا این بار حکم کرده، برو وَ آب بیار طبقِ این حکمِ بر اساسِ نظام باید آب آورم به سوی بارإلها! ببین در اوجِ نیاز دل به مادر سپرده این نورِ او وَ نهرِ کوثر ز نورِ مادرِ ماست مادر! این بار هم نگاهی کن شیعه را با فرات راهی کن جریانی بده به ما با هم در همین رودخانه‌ی عالم در نیازیم و از تو می‌خواهیم وز تو جز مادری نمی‌خواهیم سالها لطف و تو یاد داده به ما نشانیِ تو شیعه تویی وآنکه با ماست تا همیشه تویی ما در این ، در جوارِ تواییم بر سرِ سفره، ریزه‌خوارِ تواییم نورِ ما نورِ توست ارزشِ ما به توست هرچه داریم از شما داریم تا همیشه به تو بدهکاریم کردیم بر سرِ راهت پا بِنِه بر درگاهت ِ_بیتِ رسول، در در کنارِ ، تشنه لبند را چون همیشه کن از آن ، جاری کن ! بِما أَنْزَلْت کن شیعه را بِنَفْسی أَنْت ما نباشیم تا شما باشید کاین چنین نورِ پاکِ یک از پیِ روزهای بارانی می‌شود غرقِ نورأفشانی شاید اینگونه روسفید شویم پیشِ پای شما شویم ناگهان نورِ أبرها را دید رعد و برقی ز تابید ، بالاسرِ بیابان بود وین صدای نسیمِ باران بود ✍🏻شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha
“مسیر یسیر افلاکی” چشم‌های ما را باز تا ابد باز کرد و بارانی آن کویرِ سکوت، پایان یافت زنده شد اربعین آیه آورده است در مسیری عظیم، انسان را سوره‌هایی که باز گردانید حسِّ خوبِ نزولِ را شب به پایانِ خود رسید آخر بوی در فضا پیچید جاده‌ها را عجیب روشن کرد شعله‌های طلیعه‌ی اربعین تابید نورها ذرّه ذرّه جوشیدند زیر آن چادری که بی‌پهناست ذرّه‌ها ذرّه ذرّه کوچیدند اربعین تَراویدند جوی‌ها، و دریاها جوی شد رود و رود شد این بیابانِ خشکِ بی‌پهنا پا برهنه عجیب می‌آیند در مسیرِ شکوهی از ایثار این همان بندگانِ بی‌نامند در تماشای هر قدم موکبی به پا گشته است جای خالی نمی‌کنی پیدا سایه‌ی موکبی عظیم افتاد بر فرازِ تمامِ چای می‌ریزد آن پسر امّا استکانی ز نور می‌ریزد کسی از عطرِ خوش بوی شور می‌ریزد به رهروان گوید پشت چادری خاکی خوش به حال کسی که می‌آید در مسیرِ یسیرِ افلاکی ✍🏻 شاعر: دکتر محمدجواد عسکری https://eitaa.com/bineshaneha
چیزی نمانده اربعین در قدس باشیم” شیعه! ببین! در غوغاست غوغا در قلّه‌هایش جلوه‌ی زهراست برخیز دیگر جای ماندن نیست! برخیز! گامی بزن وقتِ فسردن نیست برخیز ای کاروان! برخیز هنگامِ خروش است فریادِ هَلْ مِنْ نٰاصِر از به گوش است! اَلسّابِقون رفتند با مولا، کجایید؟ هان! سٰارِعُوا ای کاروان! از او نمانید اَلسّابِقونَ السّابِقون در قُربِ اویند چون کودکانی زیرِ موکب‌های اویند آن رفته است، کی جای درنگ است؟ بردار گام ای شیعه! فرصت‌ها چه تنگ است چیزی نمانده نزدیک است نزدیک آن سجده بر سجّاده نزدیک است نزدیک چیزی نمانده در قدس باشیم در شهرِ قدس باشیم چیزی نمانده شورِ باز پیداست در زیرِ این سیلِ دمادم شهرِ حیفاست چیزی نمانده کوهِ طور و دستِ بَيْضَاء چیزی نمانده نغمه‌ی إِنَّا فَتَحْنَا… چیزی نمانده تا عصایش مار گردد! فرعون با هامان و سحرش خوار گردد چیزی نمانده سامری بر تخت باشد در پیشِ رویش روزهای سخت باشد چیزی نمانده، یک نفس، یک قوس مانده تنها اذان از روی بامِ مانده باید بساطِ دشمنان را زیر و رو کرد باید به قلبِ اهرمن خنجر فرو کرد ای اربعینی‌ها! زمانِ شور و شر شد آری لیالی رفت و هنگامِ سحر شد آمد سلام از سمتِ حَتَّىٰ مَطْلَعِ الْفَجْر! پیدا شد دمی از پشتِ آن ابر! آمد خروشانْ موج‌های نوحْ آسا قَالَ ارْكَبُوا فِيهَا به إِسْمِ اللَّهِ مَجْرَا! از سمتِ مشرق سوی مغرب‌ها روان شد کشتی به سمتِ ساحلِ آخر زمان شد لَبَّیْک! باید گفت بانگِ اِرْجِعی را از آسمانی‌ها ندای فَادْخُلِي را ✍🏻 شاعر: دکتر محمدجواد عسکری https://eitaa.com/bineshaneha