eitaa logo
بی‌نشانه‌ها
2هزار دنبال‌کننده
333 عکس
75 ویدیو
14 فایل
کانال اشعار معارف اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
بی‌نشانه‌ها
“منهاجِ این مسیر” در #اربعین به سوی شما آمدیم ما! یک لشگر آمده! به پابوسیِ شما! این حرکتی که رو به
نهری ز ! را جریان داده‌ای به عمق! بهرِ نظام‌داریِ ایجادِ! این فضا! این نور! می‌رود به فضاسازیِ بهشت! با این زمینه‌سازیِ! مولایمان رضا! س ع ع https://eitaa.com/bineshaneha
“تا هست علی باشد! و تا بود! علی بود!” تا صورتِ پیوندِ جهان بود! علی بود تا نقش زمین بود و زمان بود بود شاهی که ولی بود و وصی بود علی بود سلطانِ سخا و کرم و جود علی بود هم آدم و هم شِیْث و هم اَیّوب و هم اِدریس هم یوسف و هم یونس و هم هود علی بود هم موسی و هم عیسی و هم خضر و هم الیاس هم صالحِ پیغمبر و داود! علی بود! مسجودِ ملائک که شد آدم، ز علی شد در قبله محمّد بُد و مقصود علی بود موسی و عصا و یدِ بیضاءِ نبوّت در مصر به فرعون که بنمود! علی بود هارونِ ولایت ز پسِ موسیِ عمران بالله! که علی بود و علی بود و علی بود داود که می‌ساخت زره با سرِ انگشت استادِ زره‌ساز به داود! علی بود خاتم! که در انگشتِ سلیمانِ نبی بود آن خدائی که در او بود! علی بود صد بار نظر کردم و دیدم به حقیقت! آن عارف و آن عابد و معبود علی بود عیسی به وجود آمد و فی الحال سخن گفت آن نطق و فصاحت که در او بود! علی بود چندانکه در آفاق نظر کردم و دیدم از روی یقین در همه موجود! علی بود هم اوّل و هم آخر و هم ظاهر و باطن! هم عابد و هم معبد و معبود علی بود آن شاهِ سرافراز که اندر شبِ معراج! با احمدِ مختار یکی بود! علی بود سرِّ دو جهان، پرتوی انوار الهی از به فرش آمد و بنمود! علی بود جبریل که آمد ز برِ خالقِ بی چون در پیش، محمّد بُد و مقصود! علی بود محمود نبودند مَر آنها که ندیدند کاندر رهِ دین احمد و محمود علی بود آن کاشفِ که خدا در همه قرآن کردش صفتِ عصمت و بستود علی بود این کفر نباشد سخن کفر نه این است تا هست علی باشد! و تا بود! علی بود! ✍🏻 شاعر: جلال الدین رومی- مولوی https://eitaa.com/bineshaneha
بی‌نشانه‌ها
“مَجرای نور باشیم” برخیز! به سوی نور! باشیم زین بودنِ خود! به دور باشیم چون ماه شویم غرقِ خورشید!
برخیز! به سوی نور! باشیم زین بودنِ خود! به دور باشیم چون ماه شویم غرقِ خورشید! تا بابِ عبورِ باشیم! عج https://eitaa.com/bineshaneha
مرده هم باشد نگاهِ یار! احیا می‌کند! کمترین کاری که با ما، مولا می‌کند! کعبه او را جار زد، تکلیف ما هم روشن است سنگ بر مدح علی وقتی دهان وا می‌کند! معرفت را آن کسی دارد که او را خواسته! عقل حیران بود از آنچه عشق با ما می‌کند https://eitaa.com/bineshaneha
“مادر مهربونه” عمر و جان و مالم باشد فدای مادر اصلاً هر چه داریم باشد برای مادر مادر مهربونه مادر مهربونه دیگر به مادر از غیر، دل بریدیم! دادیم عاشقانه، دل در هوای مادر مادر مهربونه مادر مهربونه مادر قبولمان کرد! تا در حریمِ خانه! باشیم خادمانِ صحن و سرای مادر! مادر مهربونه مادر مهربونه دستِ محبّتِ او ما را تربیت کرد! تا جمله خاک باشیم! در زیرِ پای ! مادر مهربونه مادر مهربونه هر لحظه می‌تَراود یک آسمان معارف! بر سفره‌ی کریمِ بی‌منتهای مادر! مادر مهربونه مادر مهربونه چون با این نور، جان گرفتیم! عمری است در شگفتیم از این عطای مادر مادر مهربونه مادر مهربونه در بَر گرفته ما را این نور! مادرانه! ماییم و زندگی در نورِ لقای مادر! مادر مهربونه مادر مهربونه از فاطمه بگیریم! با فاطمه بمانیم! وآن را بکار گیریم بهرِ رضای مادر! مادر مهربونه مادر مهربونه در مهدی زمینه‌ساز باشیم! چون عبدِ تابعِ بی چون و چرای مادر مادر مهربونه مادر مهربونه او اذن داده! تا ما با او! برای مهدی! سلام باشیم! در ماجرای مادر! مادر مهربونه مادر مهربونه جاری شدیم با هم در نورِ ! شاید قبولمان کرد این آشنای مادر مادر مهربونه مادر مهربونه با کاروانی از نور! در حرکتیم ! مجموعه‌ای هماهنگ از پرتوهای مادر! مادر مهربونه مادر مهربونه زهراست مهربانتر از هر پدر و مادر! دل بسته‌ایم به این نورِ دلربای مادر مادر مهربونه مادر مهربونه ما طالبِ ظهوریم… أَینَ بَقِیّةُ ألله…!؟ تا مستجاب گردد دیگر دعای مادر مادر مهربونه مادر مهربونه خواهد آمد! با دستِ انتقامش شادی خواهد آمد با او برای مادر! مادر مهربونه مادر مهربونه س س ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha
هر کس بر آستانِ تو! سر بر زمین شود در چشمِ آسمان و زمین برترین شود وقتی ابوتراب تویی! خاکِ پای تو! برتر ز‌ غیب و کُرسی و عرشِ برین شود! در جستجوی نورِ تواَم! ای امیرِ نور! اذنی بده که ، روزیِ اهلِ یقین شود! ع ع https://eitaa.com/bineshaneha
“تاثیرِ نورِ یاورانِ کربلا” شور و حماسه از ازل بسیار داریم ما ملّتی با غیرت و بیدار داریم حرفِ ولیّ آویز‌ه‌ای در گوشمان بود تابوتِ مردان خدا بر دوشمان بود بیگانگان دیدند این جولانِ ما را جمهوریِ اسلامیِ ما را بر سینه‌ی دنیای غربی دستِ رد خورد یک مشتِ محکم بر دهانِ عَبدوَد خورد با اتّحاد و ایمان زنده هستیم از خونِ پاکِ این شهیدان زنده هستیم شور و رجزخوانیِّ این به پا خاست یک بارِ دیگر مالکِ اشتر به پا خاست از سمتِ ما موجِ خروشانی به راه است طوفانی از به راه است می‌رویَد از خاکِ وطن صدها سلامی از مادرانی چون سحرهای امامی ما نوجوان‌هایی به خون غلطیده داریم دشتی سراسر لاله چون فهمیده داریم این‌ها بهای پاکی زن‌های ما بود تاثیرِ نورِ یاورانِ بود ع ✍🏻 شاعر: مجید قاسمی https://eitaa.com/bineshaneha
پرنده مهاجر.pdf
حجم: 455K
قطعه‌ای از شعرِ “پرنده‌ی مهاجر”: پرنده محَوِ بود… دیگر…! وَ می‌گفتا که مادر! برای من شفاعت می‌نمائید؟ شما از عالّین‌اید…! وَ حتّی خاکِ زیرِ پایتان هم نیستم من… ولی از شوقتان مادر! دعای ندبه‌ام گردیده مَسْکن! خدایا! سوختم من…! خدایا! سوختم من…! خدایا! سوختم من…! خدایا…! اگر چه خاکِ زیرِ پای مادر نیستم من… ز شوقِ مادر سوخت این تن…! دگر چیزی در این ظرفِ بدن نیست…! به جز اصلِ وجودم…! به جز نورِ عظیمِ تار و پودم…! مرا کوبید و کوبید…! سپس لِه کرد و شد خاک…! وَ زآن مشتی گرفت و گِل نمود و کوزه‌ای ساخت! پرنده داشت… می‌تاخت…! بتازید و بتازید… به سوی نورِ بتازید و بتازید و شب و روز برای مُلکِ مهدی یک زمینه‌ساز… باشید! اباالفضلی بتازید! و برای فاطمه سرباز! باشید! بتازید و بتازید…! وَ چون اَلسّابقون ممتاز باشید! عج عج عج ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha
شاپرک.pdf
حجم: 321K
قطعه‌ای از شعر در همین حال و هوا… ناگهان شاپرکی را دیدم پَرزنان در وسطِ دهکده‌ی تاریکی…! پیِ نوری می‌گشت… تاختم تا بِرسم نزدیکش وَ ببینم او کیست؟ کاین چنین در پیِ مهدی است…! بر لبش زمزمه‌ای بود! فقط نور… فقط نور…!؟ داشت چون ماه و ستاره زآن دور…! داستانهای عجیبی می‌گفت! از غم و درد فراق… از امید و اشتیاق… عشقِ نورِ مهدی… در وجودِ پاکش… فوران می‌زد و می‌تاخت… به سوی فردا…! تا شود غرق وجودِ …! پیش‌تر رفتم و زو پرسیدم تو که هستی؟ ای دوست! کاین چنین چهره و نورت همگی چشمه‌ی اوست!؟ با سلام و صلواتی! می‌گفت… روزگاری منِ پروانه چو کِرمی بودم با خزیدن به رخِ پیکرِ خاک… راه… می‌پیمودم… با تنی بی پر و دست… بر زمین بودم و یک لانه‌ی پست…! فطرتم! بود… به دنبال کسی… شوقِ پرواز به سوی نورش… در وجودم! فوران داشت بسی… لیک… گویی بدنِ کرمْ صفتْ! چون قفسی داشت می‌کُشت مرا… من ز دارِ دنیا… داشتم یک قفسِ بی پَر و پا…! می‌خزیدم پیِ نور…! تا شَوم پنجره‌ای بهرِ …! س س عج عج ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی https://eitaa.com/bineshaneha
تا که پرسیدم ز قلبم چیست؟ در جوابم این چنین گفت و گریست: لیلی و مجنون فقط افسانه‌اند… عشق در حسین ابن علیست… https://eitaa.com/bineshaneha
“خاکِ پایش را خدا برداشت” خاکِ پایش را خدا برداشت! انسان آفرید! از نَفَس‌های مناجاتِ علی جان آفرید! جمع شد، جمعِ فضیلت‌های او در نقطه‌ای رفت زیرِ باءِ بسمِ الله…! آفرید! پادشاهی! زندگی می‌کرد همچون یک فقیر! واژه‌ای زیبا به نامِ "شاهِ مردان" آفرید خواند خطبه! هم بدونِ نقطه و هم بی اَلِف فِی البداهه روی منبر چند دیوان آفرید شاملِ یک ذرّه شد! یک پرتو از علی! با همان یک ذرّه او خورشیدِ تابان آفرید! جذبه‌ی نیمه نگاهش بود تا با یک نظر از مسیحی، یک مسلمان! مثلِ سلمان آفرید کرد خالق، خَلقْ او را! مثلِ خود یکتا! ولی عاشقانش را در این عالم فراوان آفرید (ع) (ع) (ع) ✍🏻 شاعر: محمد داوری https://eitaa.com/bineshaneha