#أَیْنَ_الْحُسینْ؟
…کجایی ای حسین؟ آرامِ جانم
کجایی ای تمامِ نورِ قلبِ بیکرانم!؟
کجایی #مظهرِ_حُـبِّ الهی!؟
یقین دارم #به_سوی_فاطمه تو شاهراهی…!
کجایی ای سراسر نورِ مادر ؟
ز حبَّت پیکرم گردید پَرپَر…!
ز وصفِ حُـبِّ تو میسوزم ای نور…!
چرا زین #قاصدکها گشتهای دور…!؟
حیاتم! حرکتم! #عشقم تویی تو…!
سرآغاز و سرانجامم…! تویی تو…!
تو رفتی پس چرا من بر زمینم!؟
کجایی آفتابِ سرزمینم!؟
عزیزِ #فاطمه سویم نظر کن…
ز حُبَّت آتشم را بیشتر کن…
من از #مادر به سویت میشتابم…!
نگاهم کن شعاعی زآفتابم …!
#شب_جمعه_کربلا
#امام_حسین_ص
#پرندهی_مهاجر
https://eitaa.com/bineshaneha
پرنده مهاجر.pdf
حجم:
455K
قطعهای از شعرِ “پرندهی مهاجر”:
تو هم بالا بیا! ای #نورِ_مادر!
بیا بالا که زینجا نیست بهتر…!
#بیا بالا و زین مَنظر نظر کن
به دیروز و…! به امروز و…! به فردا…!
تو زین مَنظر ببینی آشکارا
که ما از نورِ مادر خلق گشتیم!
همه #زهرا سرشتیم…!
همان زهرای أَطْهَر
همان زیباترین مفهومِ مادر!
#پرنده داشت میدید…!
که #مادر…
از آن آغاز در دامانِ مِهرش
تمامِ نورِ ما را پرورش داد…
نگو کاین نیست… در یاد!
نگو ای نورِ مادر…!
تو پایینی برادر…!
ز خود بیرون بیا تا خود ببینی
که نورت از #وجودِ نورِ زهراست…!
از آن آغازمان در نور…!؟ بودیم…!
وگر بینی! درونِ نور…!؟ هستیم…!
و #رَجعَت هم به سوی نورِ #مولاست…!
چرا مِنْکُمْ…؟
چرا فِیکُمْ إِلَیْکُمْ…؟
گمانم آن!؟ کلیدِ این معمّاست…
من و تو با وجودش! اُنس… داریم
وَ زین رو از فراقش بیقراریم
فراقش در #صفاتِ ماست…! ای دوست…!
وگرنه #قطره در #دریاست…! ای دوست…!
#دعای_ندبه
#پرندهی_مهاجر
#امام_مهدی_عج
#صاحب_الزمان_عج
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
پرنده مهاجر.pdf
حجم:
455K
قطعهای از شعرِ “پرندهی مهاجر”:
چرا أشبه به #مولامان نباشیم…؟
چرا چون قاصدکهای خدایی…!
درونِ نور ِبیپایانِ مادر!
سراسر نورِ بیپایان نباشیم؟
پرنده دور…! پرواز بود و داشت… میرفت…!
پرنده نورِ چشمش باز! بود و داشت… میرفت…!
نگاهش بر! نگاهِ مادرش بود!
نگاهِ مادرش بس رازآلود…!؟
عجیب است…!
تو گویی مادرش خیلی غریب! است…
دو چشمش محو #نورِ نقطهای دور…!
خدایا! او چه میبیند! در آن نور…!؟
نمیدانم برادر
ولی روزی شنیدم از رفیقم در شبی تار…!
به او میگفت: مادر
که در این آسمان #لَیلِ_دنیا
ستارهی عزیزش نیست… پیدا…!؟
عجب…!
گرفتم…!
پیامِ چشمِ #مادر را گرفتم…!
نگاهش غرق… در فریادِ مهدی است…!
وَ در قلبش سراسر یادِ #مهدی است…!
#دعای_ندبه
#پرندهی_مهاجر
#امام_مهدی
#صاحب_الزمان
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
پرنده مهاجر.pdf
حجم:
455K
قطعهای از شعرِ “پرندهی مهاجر”:
چرا أشبه به مولامان نباشیم؟
چرا در جستجوی #نورِ زهرا
چو خوبان تا ابد سربازِ این میدان نباشیم؟
من از امروز وقفِ اهل بیتم!
وَ میخواهم شما انوارِ بحرِ عالّین را!
بسی نصرت نمایم
برای نصرتی بس خالصانه
چه باید کرد #مادر!؟
پرنده بود! امّا…
ز سوزِ شدّتِ فقر
سراسر داشت میگردید پرپر!
چه باید کرد… مادر!؟
ز فقرش داشت میسوخت…
وجودش! داشت میسوخت!
پرندهای درونِ نورِ مادر بود و نورش داشت میافروخت!
خدایا! رحم فرما!
وَ محَوم کن درونِ نورِ #زهرا
که چون او! من نباشم تا تو باشی…!
#امام_مهدی
#صاحب_الزمان
#امام_زمان
#دعای_ندبه
#پرندهی_مهاجر
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
پرنده مهاجر.pdf
حجم:
455K
قطعهای از شعرِ “پرندهی مهاجر”:
سلام! ای بهترین بانوی عالم!
من اینجا آمدم اقرار بنمایم به ایمان بر شما انوار! مادر!
شما ایمانِ من را میپذیرید؟
شما مُهری ز تأیید…
بر این اقرار و ایمان میکِشانید؟
من از امروز میخواهم شما انوار را نصرت نمایم
مرا بر این غلامی میپذیرید؟
مرا در خادمی برمیگزینید؟
چگونه خدمتی را…
شما از بنده میخواهید؟
من از امروز… وقفی بر شمایم!
وَ میخواهم تو را نصرت نمایم!
برای نصرتی بس خالصانه
چه باید کرد…؟ #مادر!
شما از عالّیناید!
ولی زآن عالّین نیست…! این تن!
وَ همچون خاکِ زیرِ پایتان هم نیستم من!
شما ای بهترین بانوی عالم!
برای من به درگاه خداوند
شفاعت مینمائید؟
شما پیشِ خدای مالکِ مُلْک…!
بسی مَجرا و خیلی آبرو دارید…! مادر!
پرنده محَو مادر بود… دیگر!
#امام_مهدی عج
#صاحب_الزمان عج
#امام_زمان عج
#دعای_ندبه
#پرندهی_مهاجر
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
پرنده مهاجر.pdf
حجم:
455K
قطعهای از شعرِ “پرندهی مهاجر”:
پرنده محَوِ #مادر بود… دیگر…!
وَ میگفتا که مادر!
برای من شفاعت مینمائید؟
شما از عالّیناید…!
وَ حتّی خاکِ زیرِ پایتان هم نیستم من…
ولی از شوقتان مادر! دعای ندبهام گردیده مَسْکن!
خدایا! سوختم من…!
خدایا! سوختم من…!
خدایا! سوختم من…!
خدایا…!
اگر چه خاکِ زیرِ پای مادر نیستم من…
ز شوقِ #نورِ مادر سوخت این تن…!
دگر چیزی در این ظرفِ بدن نیست…!
به جز اصلِ وجودم…!
به جز نورِ عظیمِ تار و پودم…!
مرا کوبید و کوبید…!
سپس لِه کرد و شد خاک…!
وَ زآن مشتی گرفت و گِل نمود و کوزهای ساخت!
پرنده داشت… میتاخت…!
بتازید و بتازید…
به سوی نورِ #زهرا
بتازید و بتازید و شب و روز
برای مُلکِ مهدی یک زمینهساز… باشید!
اباالفضلی بتازید! و برای فاطمه سرباز! باشید!
بتازید و بتازید…!
وَ چون اَلسّابقون ممتاز باشید!
#امام_مهدی عج
#صاحب_الزمان عج
#امام_زمان عج
#دعای_ندبه
#پرندهی_مهاجر
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
پرنده مهاجر.pdf
حجم:
455K
قطعهای از شعرِ “پرندهی مهاجر”:
پرنده دور! پرواز بود و داشت… میتاخت!
نگاهش در! نگاهِ مادرش بود…
نگاه مادرش بس رازآلود…!؟
گمانم #نورِ چشمش بازتر گشت
وَ زآن منظر! بسانِ روز میدید
بسی افراد! بر کوهی در آن دشت…!؟
پرنده هم یکی زآن ذرّهها بود!
به رویِ شانهی پُر مهرِ مادر!
تو هم بودی برادر…!
پرنده داشت… میدید…
که یک یک ذرّهها میآمدند و مینمودند این تقاضا…
که مادرجان! زمانِ آن رسیده…!؟
که من سبقت بگریم سوی دنیا!؟
اگر امضا بفرمایی برایم!
تعهّد میکنم من میشتابم!
عجیب است…!
پرنده داشت… میدید!
تماشا مینمود از دور… این را…!
که هرکس آمد و از #فاطمه خواست
وَ با او عهد بست و رفت دنیا
فراموشش شد! و مشغول خود گشت…!
مگر یک عدّهی محدود زآنها…؟
#امام_مهدی عج
#صاحب_الزمان عج
#امام_زمان عج
#دعای_ندبه
#پرندهی_مهاجر
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
https://eitaa.com/bineshaneha
پرنده مهاجر.pdf
حجم:
455K
قطعهای از شعرِ “پرندهی مهاجر”:
پرنده داشت… میدید!
که روزی آمد و از مادرش خواست…!
که مادرجان گمانم نوبتِ ماست…!
گمانم وقتِ سبقت سوی دنیاست…!
محبّت میکنید امروز بر من…!؟
به من إذنی دهید و من بتازم تا شوم کابوسِ دشمن!
وَ…
عجیب است…!
من از آغاز با او عهد بستم!
که در دنیا بتازم…
برای نصرتِ او…!
بتازم سوی مهدی!
بتازم سوی بر پا کردنِ مُلکِ إلهی…
زمینهساز و مَجرای ظهورِ نور…! باشم!
وَ چون مادر به هنگامِ نتیجه
کناری رفته و از دور…! باشم!
عجیب است…!
من و تو از همان آغاز…! با او عهد بستیم!
بتازیم و بتازیم
وَ چون مادر بسوزیم و بسازیم…!
بسوزیم و بتازیم…!
به سوی مُلکِ مهدی
خداوندا لَکَ الحَمد…!
که عهدم را برایم باز کردی…!
خداوندا لَکَ الحَمد…!
که با مادر! مرا آغاز کردی…!
پرنده دور! پرواز بود و داشت… میرفت!
پرنده یک زمینهساز! بود و داشت… میرفت!
#امام_مهدی (عج)
#صاحب_الزمان (عج)
#امام_زمان (عج)
#دعای_ندبه
#پرندهی_مهاجر
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
🆔 @bineshaneha
پرنده مهاجر.pdf
حجم:
455K
قطعهای از شعرِ “پرندهی مهاجر”:
دو چشمش باز و دیدش تیزبین بود
نگاهش موشکاف و ریزبین بود
به سوی بهترینْ خوبان! نظر کرد
خداوندا لَکَ الحَمد…!
برای ماجرای اولیائت…!
که تو خوبانِ عالم را برای خود پُر از اخلاص کردی!
در این دنیای دونِ تا أبد پست!
عجب زهدی نشان دادند و رفتند!
خداوندا لَکَ الحَمد…!
که تو! آن را بر آنها شرط کردی!
نگاهش سمتِ خوبی رفت و میدید!
که او ساکن شده در #نورِ مولا!
بهشتی با قوای نورِ أسماء!
ولیکن خارجش کردند…! زآنجا…!
عجیب است…!
چرا او زین بهشتش بینصیب است؟!
پرنده سوی نورِ بَسْ عظیمِ سرزمینِ پاکِ قرآن!
نظر کرد…!
وَ مثل روز میدید آشکارا…
که در او لمَ نَجِدْ عَزْما…!
چه عزمی…!؟
همان عزمی که در خوبانِ بعدی موج…! میزد
همان عزمِ أولوا الْعَزْمانِ عالم!
همان خوبانِ بالاتر ز آدم…!
#امام_مهدی (عج)
#صاحب_الزمان (عج)
#امام_زمان (عج)
#دعای_ندبه
#پرندهی_مهاجر
✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی
🆔 @bineshaneha
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
کجایی ای امیدِ آفرینش؟
کجایی آفتابِ عقل و بینش؟
#استوری 📲
🚨اختصاصی👌
#امام_زمان (عج)
#امام_مهدی (عج)
#دعای_ندبه
#پرندهی_مهاجر
🆔 @bineshaneha