eitaa logo
بی‌نشانه‌ها
8.6هزار دنبال‌کننده
446 عکس
252 ویدیو
25 فایل
کانال اشعار معارف اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
کجایی؟ محضرِ خداوند! کجایی؟ پادشاهِ بی‌همانند! 📲 🚨اختصاصی👌 (عج) 🆔 @bineshaneha
پرنده مهاجر.pdf
حجم: 455K
قطعه‌ای از شعرِ “پرنده‌ی مهاجر”: تلاوت کردنِ آیاتِ بَیِّن…! ز مجرای محمّد بود ممکن…! بگو الله أکبر… علی در اوجِ آیات است و برتر که مِنْ آیاتنا الکُبرایِ رَبّ است بگو الله أکبر… یکی زآن آیه‌ها زهرای کُبریٰ است رسول الله بود و کرد ارسال…! یکی زآن جلوه‌های نورِ آن زهرای أَطهَر همان ماءً طَهوری را که نامش بود کوثر! بگو الله أکبر! وَ زهرا، خود جَمیعِ آیه‌ها بود…! امامان، این نورند… این دوست! اگر بالا بیایی! خود ببینی! که نورِ آن امامانِ إلهی سراسر جلوه‌هایی از رخِ اوست…! چرا زهرای أطهر درونِ جسمِ بانو جلوه‌گر شد؟ ای برادر! چرا در عمق گشت مادر…!؟ چرا او حجَّةُ اللهِ الْحُجَج بود…!؟ چرا روزی محمّد گفت: زهرا…! تویی! أمّ أبیها…! کلامِ بی‌نظیرِ نورِ ! خبر می‌داد زین اسرارِ بالا…! ز این وصفِ نورِ زهرا…! بگو الله أکبر…! از این اسرارِ بی‌پایانِ مادر! بگو الله أکبر…! پرنده داشت… می‌دید…! (عج) ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی 🆔 @bineshaneha
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
کجایی؟ ای نشانِ ! کجایی؟ نورِ جاری در مکان‌ها! 📲 🚨اختصاصی👌 (عج) 🆔 @bineshaneha
پرنده مهاجر.pdf
حجم: 455K
قطعه‌ای از شعرِ “”: پرنده داشت… می‌دید! که آن پرودگارش در آن کتابِ اهل بیتش! تمام اجرِ أحمد را، مَودّت در قبالِ اهل‌بیتش ثبت کرده! خداوندا لَکَ الحَمد… که آنها…! همان راهِ به سوی تو! و رضوانِ تو بودند! وَ هستند! پرنده دور پرواز بود و داشت… می‌رفت! پرنده نورِ مادر بود و در او داشت… می‌دید! که خورشید! گرفت آن روز؟ آن دست قمر را برد بالا پس از عمری دویدن! رخِ خورشید! دیگر داشت می‌رفت! ولی اَلحمدلله! ز نورش! در میانِ خلق می‌تابید! یک ماه! پرنده خود درونِ نورِ مولا بود در راه…! دو چشمش باز بود و داشت می‌دید! که از مافوق! تا مادونِ درون نورِ این نورِ عظیم است! وَ مولامان صراطَ المستقیم است! خداوندا لَکَ الحَمد… که مولایم بود! و علی هست! پرنده داشت… می‌دید! که هر چه هست! زآن اوج! تا عمق! همه إحصا شده در نورِ مولاست! وَ عالم قَیّمَ‌اش! این نورِ زیباست! تمام صادره‌های إلهی! به نحوی در طوافی دسته جمعی! به دور نورِ خورشیدِ است! وَ کعبه هم مثالی زین پیام است! بگو الله أکبر…! کزین مولا در عالم نیست… بهتر! پرنده با صدای فاطمی! گفت: خداوندا لَکَ الحَمد… پرنده داشت… لَبّیک! می‌گفت! وَ نورش را درون نورِ مولا داشت می‌شست! پرنده‌ای مهاجر بود و با لحنِ پدر می‌خوانْد آواز! کبوتر با کبوتر باز با باز! کند همجنس با همجنس پرواز! ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی 🆔 @bineshaneha
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
کجایی؟ بابِ اَللّٰه! کجایی؟ جلوه‌ی نورانیِ ماه! 📲 🚨اختصاصی👌 (عج) 🆔 @bineshaneha
پرنده مهاجر.pdf
حجم: 455K
قطعه‌ای از شعرِ “”: پرنده دور! پرواز بود و داشت… می‌دید! که خورشید! گرفت آن روز! آن دستِ قمر را برد بالا… وَ گفت: ای ماسوا…! مَنْ کُنْتُ مَولاه بدانید این بر اوست مولا… خدایا! والِ مَن والاه خدایا! عادِ مَن عاداه پرنده داشت… می‌دید! علی از ابتدای آفرینش أمیرالمؤمنین بود! علی هست! و علی بود! وَ بر عالم وَ آدم او وَلی بود! در آن روزِ غدیرِ خم! برادر! تو گویی رونمایی شد! از آن انوارِ برتر! سپس رحمت حکومت را برای فضل در عرش بپا کرد…! وَ مُلْکِ حق! به نامش گشت… اعلام! وَ کامل گشت اسلام! سپس فرمود: آن ! که هرکس من نَبیَّ‌ام بر وجودش! بدانید! این علی باشد أمیرش! سپس فرمود در پیشِ خلایق! که نورِ و سراسر ریشه‌های یک درختند! وَ هر دو صادره‌ای! از وجودند! اَلا! من با علی هر دو درخت واحدی! هستیم از نور! وَ جز ما! سائرُ النّاس! درختی سخت شَتّاست! پرنده دور…! پرواز بود و داشت… می‌دید! سراسر نورِ خورشید است در ماه! وَ اصلِ هر دو بابُ الله…! همان اوجِ فضای نورِ لا یُوصَفْ…! پرنده دیگر از آنجا فراتر را نمی‌دید! وَ می‌گفت: شهادت می‌دهم او راست می‌گفت: معلّم زآنچه در آنهاست! می‌گفت…! (عج) ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی 🆔 @bineshaneha
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
کجایی؟ نورِ زهرا! کجایی؟ اصلِ دریا! 📲 🚨اختصاصی👌 (عج) 🆔 @bineshaneha
پرنده مهاجر.pdf
حجم: 455K
قطعه‌ای از شعرِ “”: سپس آن دخترِ نورانی‌اش را… برای همسری در زندگیِّ پاکِ به مولامان امیرالمومنین داد… پرنده داشت… می‌دید! کز آن آغاز…! این انوارِ ! به هم بودند! و با هم! علی شد پادشاهِ مُلْکِ ظاهر! وَ پادشاهِ مُلْکِ باطن! عجیب است…! که این انوارِ پُر نور! در این عمقِ جهان هم این چنین رفتار کردند! وَ بعد از عقد و پیوند علی پیوسته در میدان و ظاهر…! علی بیرون منزل بود… ماهر…! وَ زهرا هم چراغ و منزل…! عجیب است…! پرنده داشت… می‌دید! رسول الله بود و نورِ مسجد! فقط بر او! حلالش کرد ایشان! سپس سد کرد! ابوابِ تمام اولین و آخرین را! مگر بابِ علی بن أبیطالب را! وَ با قیدِ ودیعه…! تمامِ علم و حکمت را به او! داد… سپس فرمود با ما: ألا! من! شهرِ علمم…! هم بابِ این شهر…! سپس فرمود مولا: که هر فردی اراده کرد! شهر و حکمتم را…! فقط باید از این در! واردِ این شهر! گردد! خداوندا! لَکَ الحَمد… که ما را با علی همراه کردی! خداوندا! لَکَ الحَمد… که ما را غرقِ اقیانوسِ خورشید! ز بابِ ماه! کردی… (عج) ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی 🆔 @bineshaneha
پرنده مهاجر.pdf
حجم: 455K
قطعه‌ای از شعرِ “”: پرنده داشت… می‌دید! رسول الله می‌فرمود با او تویی با من برادر! تو هستی آن وصیّ و وارث من! تمام گوشت و خونت! جان! ز لحَم و خون من! باشد نمایان! پرنده داشت… می‌دید! وَ می‌گفت: شهادت می‌دهم! او راست می‌گفت! معلّم زآنچه در مولاست! می‌گفت! علی بود و علی بود دگر دوران غوغای ولی بود! فضای عمقِ گشته از نورش بهاری! وَ گشته نعمتِ تام! به سوی سرزمینِ عمق، جاری! بنا بود… که از مَجرای او! اشراقِ ! آغاز می‌گشت! وَ بابِ مُلْکِ حق هم باز می‌گشت! بنا بوداو زمین را چون بهشتی غرق در این نور می‌کرد! سراسر بابِ نعمت بود این مرد! ولی افسوس…! افسوس…! که آنهایی که در روز غدیر خم سراسر عهد بستند پس از رحلت! زدند آن را شکستند! سراسر یا حسادت یا حماقت! درون آن جَماعت موج می‌زد! مگر سلمان و مقداد و ابوذر وَ برخی شیعیان خوب دیگر… علی هم کرد امضا…! لیاقت نیست اینجا…! وَ رفت بالا…!!؟ خدایا! وای… بر ما…! خدایا! وای… بر ما…! خدایا! وای… بر ما…! (عج) ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی 🆔 @bineshaneha
پرنده مهاجر.pdf
حجم: 455K
قطعه‌ای از شعرِ “”: سپس پُر نور! ز مردم گشت بس دور! درِ نَعمات هم مسدود گردید! پرنده داشت… می‌دید! ولی مولایمان بس مشفقانه شب و روز کنار امّت پیمان شکن بود… معلّم بود دلسوز…!؟ سپس طبق مفادِ عهد ایشان زمان رحلتِ آن سیّدمان! درون عمقِ ماند و رَزمید! وَ در راه خدا بسیار… جنگید! چو نا اهلان عالم را به حق خود! رسانید که حق با او و او با حق قرین است! وَ کشتن هم به دست او چنین است ! سپس دوران ایشان هم قضا گشت… (عج) ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی 🆔 @bineshaneha
پرنده مهاجر.pdf
حجم: 455K
قطعه‌ای از شعرِ “”: سپس دوران ایشان هم قضا گشت… وَ أشْقَی الاولین! او را ز کین کشت پرنده هر دو دستش بود یک مشت…! وَ سوی انتقامش داشت… می‌تاخت! چو در دل داشت… می‌گفت! چرا این مردمِ ناپاکِ نامرد به امرِ سیّدمان بس جفا کرد!؟ نه در حقِّ خودِ نه در حقِّ گل‌اش زهرا وَ نه نسبت به هادی بعد هادی…! فقط کشتند و کشتند…! وَ برخی را اسیر و مابقی را بسی آواره کردند… خدایا! وای… بر ما…! برای ماجرای این… أَطایب ز اهلِ بیت مولامان محمّد وَ مولامان علی بن أبیطالب بسی باید بگریند! سراسر… گریه‌مندان ! بسی باید ندای ندبه نالند…! تمام ندبه گویان! بسی باید ز چشمان، اشک ریزند…! تمام اشکریزان! بسی باید ز دل ضَجّه برآرند…! تمام ضجّه کیشان! بسی باید بنالند و بسوزند…! تمام سوزمندان! بسی باید ز جان فریاد سازند…! همه فریادخواهان…! (عج) ✍🏻 شاعر: سید محسن مسعودی 🆔 @bineshaneha
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
کجایی؟ نور زهرا! کجایی؟ جلوهٔ زیبای مولا! 📲 🚨اختصاصی👌 🆔 @bineshaneha