eitaa logo
بیسیم‌چی
5.3هزار دنبال‌کننده
28.4هزار عکس
15.4هزار ویدیو
136 فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. دریافت محتوا @Sanjari @a_a_hemati @koye_shahid
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کدوم اتفاق مثل اعجاز تو می‌تونه همیشه گره وا کنه؟ زمانی که گم می‌کنم راهمو مسیر منو سمت دریا کنه؟!.... ای جان!!!!! @bicimchi1
فرقی ندارد نغمه‌ی پرندگانِ محل باشد یا کُرنشِ آسمانِ بی‌قرار! فرقی ندارد ذکر لبِ پدربزرگ باشد یا زمزمه‌ی اشک‌هایم به روی سجاده! یک‌صدا تو را می‌خوانیم: " یا مَن کُلُّ شَیء یُسَبِّحُ بِحَمدِهِ.." @bicimchi1
4_5872898852750624794.mp3
2.51M
مناجاتی ڪه قبل از اذان صبح در پادگان دوڪوهه پخش می‌شد و شهدا و رزمندگان با آن زمزمه عاشقانه مےڪردند... حدود سال ۱۳۶۰ @bicimchi1
8.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اجعلني فداء لهذا الحب، فداء لأحزانك مرا فداے همين عشق ڪن فداے غمت... ما کجاے عشق بازی با اوییم؟! پ.ن: کاظم حجازی کارگر مزارع نیشکر هفت تپه است...در هوای گرم خوزستان دعای سحر را با زبان روزه زمزمه می کند و چقدر دلنشین.... لطفا شما هم بازنشر کنید تا صفای باطن این کارگران زحمت کش به دست اهلش برسد.... ماهم همنوا با عاشقان درگهش با هم زمزمه کنیم دعای سحر را .....👇 @bicimchi1
4_5872898852750624817.mp3
11.62M
دعای دلنشین سحر با نوای استاد عباس صالحی @bicimchi1
به حاج قاسم گفتم: تو ماشاالله رشیدی، کنار قبر یوسف‌الهی یک ذره است، خب جایت نمی‌شود! گفت: از من گفتن بود. وقتی شهید شد و دستی ازش ماند، فهمیدم چه می‌گوید. راوی: یوسف افضلی @bicimchi1
عکس دیده نشده از حاج قاسم سلیمانی در ماه رمضان سال گذشته دلنوشته «مرتضی قربانی» از افطاری سال گذشته: افطاری پارسال در کنار شهید قاسم سلیمانی و دیگر بچه‌های جنگ که همه با لباس شخصی و همراه فرزندان و خانواده شان در منزل آقا محسن حضور داشتند و نه روی صندلی که روی فرش و موکت کنار همدیگر نشسته بودند چقدر صفا کردیم. چقدر بغض کردیم و خندیدیم از دیدار دوستان و اشک حسرت ریختیم به یاد یاران سفرکرده...
آن بٰاد که آغشته به بویِ نفسِ توست؛ از کوچه‌ی مٰا کاش گذر داشتِه باشد ... پ.ن: وقتی در عملیات بیت المقدس مفقود می‌شود، هیچ اثری جز یک کلاه نیم‌سوخته از او باقی نمی‌ماند.... این کلاه ۳۲ سال نزد یکی از همرزمانش "مصطفی آهوزاده" می‌ماند تا در آستانه سالگرد شهادتش به خانواده‌اش تقدیم می‌گردد.... @bicimchi1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عبدالحسین در وصیت نامه اش می نویسد: « خانواده ی عزیزم! اگر در جبهه شهید شدم، جسم مرا بدون غسل و کفن و با همان لباس هایم به خاک بسپارید » و با بقیه ی رفقایش در «ستاد ذخیره سپاه» دزفول، راهی می شود برای عملیات بیت المقدس...  اردیبهشت ۶۱_ هوای خوزستان گرم بود قبل از عملیات، تعدادی از بچه های ذخیره سپاه می روند و کلاه های پارچه ای  تهیه می کنند و مشخصاتشان را زیر لبه های کلاه می نویسند یکی شان با خنده می گوید: «اگر طوری شهید شدیم که چیزی از بدنمان باقی نماند، از روی مشخصات زیر کلاه، شناسایی‌مان می کنند» و بقیه هم می زنند زیر خنده! عملیات شروع شد. بچه ها سنگر و جان پناهی ندارند و آنقدر گلوله های تانک در گوشه و کنار شان منفجر می شود که  منطقه از شدت دود و خاک و غبار تیره و تار می شود. کار به جایی می رسد که دشمن برای هر نفر یک گلوله ی تانک شلیک می کند؛  بعضی از بچه ها به وسیله اصابت گلوله مستقیم تانک به شهادت می رسند و چیزی از پیکرشان یا باقی نمی ماند و یا باقی مانده ی پیکر قابل شناسایی نیست. در آن شرایط بچه ها مجبور می شوند که یک خاکریز برگردند عقب. غروب می شود، اما خبری از «عبدالحسین» نیست. شب بچه­ ها دوباره برای بازپس‌گیری مواضع قبلی و شناسایی و انتقال پیکر شهدا می روند، اما تنها نشانه ای که از عبدالحسین  پیدا می شود، فقط یک کلاه نیم سوخته است که نامش در آن نوشته شده بود. اهل دزفول بود و تا به امروز پیکرش هیچ وقت پیدا نشد. مادر شهید بعد از سی و اندی سال انتظار به فرزند شهیدش پیوست.. @bicimchi1
می گفت: ستاره خفت، بر می گردم وقتی که سحر شکفت بر می گردم  سر تا سر خاک جبهه را باید گشت دنبال کسی که گفت: بر می گردم  تو سرخ و سپید می شوی می دانم سیبی که رسیده می شوی می دانم  انگار که بو برده ای از باغ بهشت آخر تو شهید می شوی می دانم   ناگاه نویدی آمد و او را برد پرواز سپیدی آمد و او را برد  هر بار که رفت با شهیدی برگشت این بار شهیدی آمد و او را برد! @bicimchi1
خوشا ... تنهایی شب‌های سنگر که دل بود و تمنا بود و دلبر @bicimchi1
قبل از عملیات کربلای چهار و پنج، آمده بودیم مرخصی که یه روز رحمت ازم درخواست کرد بریم پیش کسی که کارخانه دار بود، به قولی دستش به دهنش می‌رسید، خودش می‌گفت آب باریکه ای هست، ولی به قول رحمت رودخانه ی دجله بود برای خودش، خلاصه رفتیم کارخانه و رحمت براش از مشکلات معیشتی خانواده ای گفت و درخواست مساعدت کرد.... در عین ناباوری، برگشت در جواب رحمت گفت: من مثل خر کار نمی‌کنم که شکم عده ای گدا گشنه رو سیر کنم، شما بهتره برین به مستمندان ... رحمت سرخ شده بود؛ فقط یه جمله گفت و از اتاقش خارج شدیم؛ فرمود: "به والله دین ندارید ." گذشت از آن ماجرا و رحمت در کربلای چهار شد و رسیدیم به سال ٨۱، و حضرت آقا در سخنرانی خویش فرمودند: " یکی از نشانه‌های تکذیبِ دین این است که انسان در مقابل فقر فقیران و محرومان بی‌تفاوت باشد و احساس مسؤولیت نکند." تازه فهمیدم که رحمت چی گفته است . ✍بازمانده فرمانده محور عملیاتی لشکر مکانیزه ۳۱ عاشورا @bicimchi1