#روزهای_بی_آینه❣
💟برای یک زن که شوهرش در ۲۰ سالگی برود و در ۴۰ سالگی برگردد.
تصورش هم خیلی سخت است.
خانم میگوید :
الان که حسین رفته و خیلی از آدمهای دور و برم را مقایسه میکنم میبینم آن #آرمانگرایی، حسین را بزرگ کرد. ❣
🔻این موضوع خیلی برای منیژه قابل پرستش است و حسین را در چشمش بزرگ میکند.🌱
#کتاب_روزهای_بی_آینه
#شهید_حسین_لشگری
#سیدالاسرای_ایران
#اولین_اسیر_و_آخرین_آزاده
#ادامه_دارد....
@bicimchi1
#روزهای_بی_آینه❣
💟 #حسین از خلبانان زبده نیروی هوایی ارتش چند روز پیش از شروع رسمی جنگ به اسارت دشمن درمیآید...
و این اسارت ۱۸ سال به طول میانجامد.🌱
#کتاب_روزهای_بی_آینه
#شهید_حسین_لشگری
#سیدالاسرای_ایران
#اولین_اسیر_و_آخرین_آزاده
#ادامه_دارد.....
@bicimchi1
#روزهای_بی_آينه ❣
⭕️حسین از روزهای اسارت می گوید :
ساعت 8.5 ابوفرح دریچه را باز کرد و با لبخندی گفت:
سلام علیکم!
نگهبان کلید را آورد و ابوفرح داخل سلول شد و از من خواست حوله را روی سرم بکشم.
در بین راه مشکلاتم را در ذهنم مرور میکردم که آنها را با نماینده صلیب سرخ در میان بگذارم.
ماشینها جلو ساختمان ایستادند و من به همراه ابوفرح داخل ساختمان رفتیم.
سرهنگ ثابت و مارک منتظر ما بودند...
همه نشستیم و با هم چای خوردیم. سپس سرهنگ ثابت از ابوفرح خواست اتاق را ترک کند.
مارک برایم توضیح داد که نامه را فردای همان روز به ایران فرستاده و حدود 10 روز است جواب آن رسیده ولی این عراقیها هستند که ملاقات ما را به تأخیر میاندازند.‼️
#کتاب_روزهای_بی_آینه
#شهید_حسین_لشگری
#سیدالاسرای_ایران
#اولین_اسیر_و_آخرین_آزاده
#ادامه_دارد.....
@bicimchi1
#روزهای_بی_آینه❣
دلم داشت از جا کنده می شد 💔
💟سپس او دو نامه و دو عکس به دست من داد.
دلم داشت از جای خودش کنده میشد و صبرم به اتمام رسیده بود. اول عکسها را نگاه کردم.
عکس اول همسرم بود❤️
در کنار مرد جوانی که پسرم بود.
نمیتوانستم باور کنم این جوان همان پسر ۴ ماههای است که وقتی از او جدا شدم حتی نمیتوانست درست بنشیند.
خدایا چه لحظه شیرینی و چه لطف خوبی نصیب من کردی!💖
#خدایا_شکرت❣
#کتاب_روزهای_بی_آینه
#شهید_حسین_لشگری
#سیدالاسرای_ایران
#اولین_اسیر_و_آخرین_آزاده
#ادامه_دارد.....
@bicimchi1