eitaa logo
بیسیم‌چی
6.4هزار دنبال‌کننده
36.6هزار عکس
23.6هزار ویدیو
156 فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. دریافت محتوا @Sanjari @a_a_hemati @koye_shahid
مشاهده در ایتا
دانلود
حاجی ! نور بالا میزنی 😃😅 پ‌ن‌: برخی از شهدا قبل از اینکه به شهادت برسند، آنقدر به چشم می‌آمدند که کل نیروهای گردان از اینکه او در این عملیات "شهید" خواهد شد، به یقین می‌رسیدند و اصطلاح «نور بالا زدن» را برای این افراد به‌کار می‌بردند. @bicimchi1
الله اکبــر!! سرِ نماز هم بعضی دست بردار نبودند! به محض اینکه قامت می‌بستی، دستت از دنیا کوتاه می شد و نه راه پس داشتی و نه راه پیش پج پج کردن ها شروع می‌شد ... . مثلا می‌خواستند طوری حرف بزنند که معصیت هم نکرده باشند و اگر بعد از نماز اعتراض کردی بگویند ما که با تو نبودیم !! اما مگر می‌شد با آن تکه‌ها که می‌آمدند آدم حواسش جمعِ نماز باشد !؟ . مثلا یکی می گفت: - واقعا که می‌گویند نماز معراجِ مومن است این نمازها را می‌گویند نه نماز من و تو را ... . - دیگری پیِ حرفش را می‌گرفت که : من حاضرم هرچی عملیات رفتم بدهم دو رکعت نماز او را بگیــرم ... و سومی میگفت : مگر می‌دهد پسر؟ و از این قماش حرف ها ... اگر تبسمی گوشه لبمان می نشست بنا می کردند به تفسیر کردن: . ببین! ببین! ملائکه دارند قلقلکش می دهند و این جا بود که دیگر نمی‌توانستیم جلوی خودمان را بگیریم و لبخند به خنده تبدیل می شد... خصوصا آنجا که می‌گفتند« . مگر ملائکه نامحرم نیستند؟ و خودشان جواب می دادند: خوب با دستکش قلقلک می‌دهند ...ツ @bicimchi1
شهردار بیا منو بردار ... وقتی نیروها از برنامه‌های خسته‌کننده مثلِ رزم شبانه و مراسم صبحگاهی برمی‌گشتند همه داخل سنگر و یا چادر دنبال «شهردار» و یا «خادم‌الحسین» می‌گشتند و برایِ اینکه نشان دهند تا چه اندازه خسته و بی حس و حال هستند، می‌گفتند: «شهردار بیا منو بردار» کنایه از اینکه از دست رفتم بیا به‌ دادم برسツ @bicimchi1
من كاظم پول لازم! تلگراف صلواتی بود، توصیه می‌كردند مختصر و مفید نوشته شود، البته به ندرت كسی پیام ضروری تلگرافی داشت. اغلب دوتا سه تا برگه می‌گرفتند و همین‌طوری پُر می كردند!! مهم نبود چه بنویسند ..! مفت باشه خمپاره جفت‌جفت باشه! بعد می‌آمدند برای هم تعریف میكردند كه به عنوان چند كلمه فوری، فوتی و ضروری چه نوشته‌اند. دوستی داشتم وقتی از او پرسیدم كاظم چی نوشتی؟ گفت:"نوشتم بابا سلام من كاظم پول لازم" گفتم:همین؟ گفت: آره دیگه مفهوم نیست؟ @bicimchi1
چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن؛ داد می‌زد: آهــای... سفره، حوله، لحاف، زیرانداز، روانداز، دستمال، ماسک، کلاه، کمربند، جانماز، سایه‌بون، کفن، باندِ زخم تور ماهی‌گیریم ... هــمـه رو بُردن !!😂 شادی روحشون که دار و ندارشون همون یک بود صلوات https://eitaa.com/bisimchi10
📷 بیا از ما عکس بگیر!!! یکی از روزهایی که در مقر لشکر۴۱ ثارالله در نزدیکی اهواز مستقر بودیم، من و «محمدجواد زادخوش» و یکی از دوستان که دوربین عکاسی داشت، برای عکس گرفتن از سنگر بیرون زدیم که با "سردار سلیمانی" فرمانده لشکر، مواجه شدیم. به محض دیدن حاج‌قاسم تصمیم گرفتیم با ایشان هم یک عکس یادگاری بگیریم. حاج‌قاسم چون محمدجواد را به واسطه‌ٔ آشنائی با برادر بزرگترش می‌شناخت و از شوخ‌طبعی او خبر داشت، همان‌طور که از روبرو سمت ما می‌آمد، از همان دور به جواد گفت: «من با شما عکس نمی‌گیرم.» جواد هم بی‌معطلی و باخونسردی گفت: «ما که نمی‌خواهیم با شما عکس بگیریم. می‌خواهیم دوربین‌مان را به شما بدهیم تا از ما عکس بگیرید!» حاج قاسم که جاخورده بود، لبش به خنده باز شد و آمد کنارمان ایستاد و عکس یادگاری گرفتیم که این همان عکس است. 📸 از راست : مصطفی عرب‌نژاد ؛ سردار حاج‌قاسم سلیمانی و محمدجواد زادخوش راوی و عکاس: حسن منصوری ▪️ بسیجی شوخ‌طبعِ خانوکی محمد‌جواد زادخوش که به سال ۱۳۴۲ در «خانوک» در کرمان به دنیا آمده بود، به تاریخ ۲۱ اسفند ۱۳۶۳، در «عملیات بدر» خرقه‌ی شهادت پوشید. https://eitaa.com/bisimchi10