eitaa logo
بیسیم‌چی
6.4هزار دنبال‌کننده
36.2هزار عکس
23.3هزار ویدیو
156 فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. دریافت محتوا @Sanjari @a_a_hemati @koye_shahid
مشاهده در ایتا
دانلود
#عارفی را پرسیدند ؛ از اینجا تا به نزد خدای #منان چه مقدار راه است؟ فرمود ؛ یک #قدم گفتند؛ این یک قدم کدام است؟ فرمود ؛ پای بگذار روی خودت... پ ن ؛ یاد همه #تخریب_چی ها بخیر که اول روی #نفس خود پای میگزاشتند و سپس وارد میدان #مین می شدند... @bicimchi1
بیسیم‌چی
میریم صفا کوچه وفا پلاک هزارش اهلشی‌ بیا بالا.....👆👇 @bicimchi1
هوا خنک بود. خب پاییز بود. پاییز سال ۶۵. همه نیروهای لشکر ۲۷ محمدرسول الله(ص) در «اردوگاه کرخه» مستقر بودند. محل استقرار از بچه های گردان تخریب با اردوگاه لشکر مقداری فاصله داشت. آن روز می‌خواستم به آن‌جا بروم تا به چند تا از بچه محله‌مان سر بزنم. کنار جاده خاکی ایستاده بودم که دیدم یک اتوبوس از طرف تدارکات و خدمات که حمام و... هم آنجا بود، می آید. نزدیک که شد، دست بلند کردم که ایستاد. بلافاصله در باز شد و مرد جوانی که ظاهراً صورتش را با ماشین تراشیده بود، نمایان شد. تا گفتم برادر کجا میرید؟ همون صورت تراشیده گفت: می ریم صفا... کوچه وفا... پلاک هزارش... اَهلشی بیا بالا . جا خوردم. آخه این لات‌بازی‌ها توی جبهه رسم نبود. مجبوری سوار شدم. غیر از اون و راننده، کس دیگری توی ماشین نبود. به چشم‌هایِ صورت تراشیده که زل زدم، احساس کردم خیلی آشناست. هرچه فکر کردم نتوانستم او را به یاد بیاورم. اتوبوس تویِ دست اندازهای جاده شنی، بالا و پایین می‌شد و او همچنان می‌خندید و با همان لفظ حرف می‌زد. انگار که می‌خواست شخصیتش را زیر آن چهره پنهان کند. وقتی دید بدجوری نگاهش می‌کنم، با خنده‌ای گفت: مشتی... مارو نشناختی؟ جواب من همچنان منفی بود، که گفت: بابا این منم حاج محسن!!!! حاج محسن؟! کدام حاج محسن؟! من که حاج محسنی با این قیافه نمی‌شناسم. فهمید که هنوز نشناختمش، ادامه داد: - مـنم حاج محســــن دیـن شعـــاری. جل الخالق! به حق چیزهایِ ندیده! «حاج محسن دین شعاری» معاون گردان تخریب؟!! آن هم با این قیافه؟! پس آن همه ریشِ انبوهِ حنایی رنگ چی شد؟ ؛؛؛؛ (شادی ارواح طیبه شهدا صلوات) ۲۹ @bicimchi1
پا به پای تلی از ها خط به خط رفتی آن وقت که ات بوی می داد دعای جدیدی در کودکت پرسه می زد ات طواف شده ی مادرت بود تسبیح کربلا،بلاگردان همسرت تو که چشمانت رستنگاه هاست روی کدام سیم خاردار پلاک بندی شدی ؟ تیر خلاص را بزن گوری دسته جمعی برای هایم بکن ... 📞بیسیم چی👣 @bicimchi1