eitaa logo
بوی ظهور، رسانه ظهور
165 دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
112 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج ارسال نظرات شما @sh_gerami داستانهای مهدوی @booye_zohooremahdi گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 سن تکلیف و بیداری اسلامی (احکام) @senne_taklif_va_bidari_islami
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 700) قسمت ۳ 🌸 محبّت و مهربانی امام زمان علیه‌السلام با مرد کوفی🌸 🌿 ... فرمود: من نیز به مسجد سهله می‌آیم. چون سر را بلند کردم و به ایشان نگریستم، غایب شدند. به پدرم و آن شخص همراه گفتم: این دو شخصی که با من صحبت می‌کردند، چه شدند؟ گفتند: ما هیچ کس را ندیدیم. فهمیدم که آن‌ها ایشان را ندیده اند. سپس بارها را روی شتر گذاردیم و حرکت کردیم. شتر من در همه جا جلوی قاطرها حرکت می‌کرد و از همه سریع تر می‌رفت، با این که قبلاً از همه کندتر بود و پشت سر همه راه می‌رفت. مرد همراه از ما پرسید که جریان این شتر چیست؟ گفتم: این مسأله از برکت حضرت صاحب الزمان علیه السلام است. چون هنگام غروب به منزل گروهی از اعراب رسیدیم، نزد بزرگ ایشان رفتیم. گفت: از کدام راه آمده اید؟ گفتم: از راه سماوه و نهر عامور. گفت: سبحان اللَّه! این راه معمول سماوه به نجف نیست و نهر عامور در این مسیر چنان عمیق است که اگر کشتی در آن غرق شود، دکل آن نیز نمایان نخواهد بود. و دیگر از برکات آن جناب، آن که چون به خانه خود رسیدیم، شتر من روزها اوّل صبح از خانه خارج می‌شد و شبانگاهان خود به منزل باز می‌گشت، بدون این که کسی مراقب او باشد. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان بیست و سوم - محبّت و مهربانی امام زمان علیه‌السلام با مرد کوفی - ص ۸۰ و ۸۱. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 701) قسمت ۱ 🌷 عرض حاجت زائر دل شکسته در خدمت امام زمان علیه‌السلام🌷 🍀 سید بزرگواری از مردم اصفهان نقل می‌کند که مدّتی به ضریح مقدّس حضرت امام حسین علیه السلام متوسّل شدم و عرض حاجت نمودم، از ایشان می‌طلبیدم که زیارت خود حضرت ولی عصر علیه السلام یا خود حضرت اباعبداللَّه علیه السلام را نصیب من فرمایند. بالاخره شب جمعه طاقتم تاب شد. مقابل ضریح مبارک نشستم و عرض کردم که امشب باید حاجت من را بدهید. سپس یک سر شالم را به ضریح و سر دیگر آن را به گردن بستم و تا نزدیک صبح به تضرّع مشغول شدم. نزدیک صبح شد و من ناامید شده، عمّامه خود را از سر برداشتم و بالای ضریح مقدّس انداختم و گفتم: حال که من را ناامید کردید، این سیادت را هم نمی خواهم، مال خودتان باشد. سپس پشت به ضریح از حرم خارج شدم. وسط ایوان، سید بزرگواری به من رسید و فرمود: بیا به زیارت حضرت عبّاس برویم. پس از شنیدن این سخن، همه ناراحتی‌ها را به کلّی فراموش کردم و دعوت ایشان را پذیرفتم. ایشان مقابل درب قاضی الحاجات کفش پوشیدند و به راه افتادیم. ایشان فرمودند: چه حاجتی داشتی؟ عرض کردم: می‌خواستم خدمت حضرت سیدالشهدا علیه السلام برسم. فرمودند: ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان بیست و چهارم - عرض حاجت زائر دل شکسته در خدمت امام زمان علیه‌السلام - ص ۸۲ و ۸۳. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 701) قسمت ۲ 🌷 عرض حاجت زائر دل شکسته در خدمت امام زمان علیه‌السلام🌷 🍀 ... ایشان مقابل درب قاضی الحاجات کفش پوشیدند و به راه افتادیم. ایشان فرمودند: چه حاجتی داشتی؟ عرض کردم: می‌خواستم خدمت حضرت سیدالشهدا علیه السلام برسم. فرمودند: در این زمان امکان ندارد. عرض کردم: پس به حضور حضرت ولی عصر علیه السلام برسم. فرمودند: این امکان وجود دارد. سپس بعضی مسایل را بیان کردم و ایشان جواب فرمودند. چون به نزدیک بازار رسیدیم، فرمودند: سرت برهنه است. عرض کردم: عمّامه‌ام را روی ضریح انداختم. ایشان به صاحب یک دکان فرمودند: چند ذرع عمّامه سبز به این سید بده! او نیز پارچه سبز قنطاری آورد و عمّامه ای به من داد. من نیز بر سرم بستم. سپس به زیارت حضرت ابوالفضل رفته و از درب بالاسر به زیارت مشرّف شدیم و پس از زیارت نماز آن را به جا آوردیم. ایشان دوباره فرمود: به حرم امام حسین علیه السلام مشرّف شویم. این بار نیز از همان کفشداری وارد شدیم. مشغول زیارت بودیم که صدای اذان آمد. در سمت بالاسر بودیم که فرمود: آقا سید ابوالحسن نماز می‌خواند، برو و با او نماز بگزار. من از گوشه بالاسر به صف اوّل رفتم. ولی ایشان در جلوی صف، کنار گوشه ایستاده، گویا ایشان امامت آقا سید ابوالحسن اصفهانی را می‌کرد. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان بیست و چهارم - عرض حاجت زائر دل شکسته در خدمت امام زمان علیه‌السلام - ص ۸۱ و ۸۲. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 701) قسمت ۳ 🌷 عرض حاجت زائر دل شکسته در خدمت امام زمان علیه‌السلام🌷 🍀 ... من از گوشه بالاسر به صف اوّل رفتم. ولی ایشان در جلوی صف، کنار گوشه ایستاده، گویا ایشان امامت آقا سید ابوالحسن اصفهانی را می‌کرد. هنگامی که به نماز ایستادم، ایشان را در حال نماز گزاردن می‌دیدم. با خودم فکر کردم، چرا ایشان به من فرمود با آقا سید ابوالحسن نماز بخوان، ولی خود جلوتر از آقا سید ابوالحسن فُرادا به نماز ایستاد. در این فکر بودم که نمازم تمام شد. قصد داشتم تحقیق کنم که ایشان کیست. نگاه کردم، ولی ایشان را ندیدم. سراسیمه همه جا را جستجو کردم. به اطراف ضریح مقدّس دویدم، ولی کسی را ندیدم. از کفشداری پرسیدم. گفت: همین الان بیرون رفت. گفتم: او را شناختی؟ گفت: نه! سید غریبی بود. به بازار رفتم تا از مغازه بزّازی سؤال کنم، ولی همه مغازه‌ها بسته و هوا تاریک بود. دوباره به صحن حضرت عبّاس علیه‌السلام بازگشتم، گفتم: شاید باز بوده و من ندیدم، از آن جا به صحن سید الشهداء علیه‌السلام مشرّف شدم و دیگر ایشان را ندیدم. دو روز بعد، خدّام عمّامه من را از بالای ضریح پایین آوردند. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان بیست و چهارم - عرض حاجت زائر دل شکسته در خدمت امام زمان علیه‌السلام - ص ۸۲ و ۸۳. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌠(داستان 702) قسمت ۱ 🌺میهمان نوازی امام زمان علیه‌السلام🌺 🌱 سید خلیل طهرانی نقل می‌کند، در چهارمین سفری که به مکّه معظّمه مشرّف شدم، همراه با ملّا محمّد علی رستم آبادی که از زهّاد علمای عصر خود در تهران بود، از راه شام سفر کردیم. آن سال در هلال ماه ذی حجّه بین سنّی و شیعه اختلاف به وجود آمده بود و آن روز، روز هفتم بود و اهل سنّت آن را هشتم به حساب می‌آوردند. اکثر حجّاج در این روز احرام بسته و به منا رفتند و ما با گروهی دیگر احرام بستیم و شب را در مکّه ماندیم و صبح روز هشتم که برای اهل سنّت روز نهم محسوب می‌شد، به منا رفتیم و بدون توقّف در آن جا به عرفات مشرّف شدیم. پس از نصب خیمه، برای ملاقات یکی از دوستانم به نام حاج سید حسین به جستجو پرداختم، متحمّل سختی بسیار شدم، ولی او را نیافتم. تا نزدیک ظهر بین حجّاج جستجو می‌کردم تا این که به ابتدای محل توقّف حجّاج رسیدم که پشت نهری در سمت راست کوه بود. آخرین خیمه، خیمه ای بود که از پشم سیاه بافته شده بود و میان آن خطهای سفیدی بود. من برای استراحت قدری در سایه آن خیمه نشستم تا کمی استراحت کنم. شخصی از داخل خیمه مرا به نام صدا زد. چون نگاه کردم، دیدم شخصی که مرا صدا می‌زد، جلوی خیمه ایستاده است. فرمود: بفرمایید. من را به داخل خیمه دعوت کرد. داخل خیمه با پشم شتر و دو پوست فرش شده بود. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان بیست و پنجم - میهمان نوازی امام زمان علیه‌السلام - ص ۸۴ و ۸۵. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌠(داستان 702) قسمت ۲ 🌺میهمان نوازی امام زمان علیه‌السلام🌺 🌱 ... چون نگاه کردم، دیدم شخصی که مرا صدا می‌زد، جلوی خیمه ایستاده است. فرمود: بفرمایید. من را به داخل خیمه دعوت کرد. داخل خیمه با پشم شتر و دو پوست فرش شده بود. در گوشه خیمه، پشت سر او دو نفر روی پوست نشسته و ساکت بودند. فرمود: دنبال که می‌گردی؟ دنبال حاج سید حسین، داماد حاج ملّا هادی؟ عرض کردم: بله! فرمود: حال او و همسرش خوب است و با دستش به خیمه او اشاره کرد و فرمود: نزدیک فلان حمله دار است. سپس فرمود: از کدام راه آمده ای، و خود باز پاسخ داد که از راه شام و تهران؟ عرض کردم: بله و همین گونه سؤال می‌فرمود و خود پاسخ می‌گفت و از جمله اتّفاقاتی که به آن اشاره فرمود، بحثی بود که میان من و یک اعرابی پیش آمد و او با تازیانه اش بر سر من زد و من چون مُحرِم بودم، سکوت کردم. ایشان این واقعه را نیز خبر داد و گفت: هر چه برای بندگان خدا پیش می‌آید، خوب است. نزدیک ظهر بود و می‌خواستم نیت وقوف نمایم، فرمود: احتیاطاً امروز، روز هشتم و فردا نهم است، امروز نیت وقوف منما! من نیز قبول کردم. سپس برخاستم و التماس دعا گفتم و به خیمه خود رفتم. روز بعد، همراه عدّه ای از دوستان به دیدن حاج سید حسین رفتیم. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان بیست و پنجم - میهمان نوازی امام زمان علیه‌السلام - ص ۸۵ و ۸۶. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌠(داستان 702) قسمت ۳ 🌺میهمان نوازی امام زمان علیه‌السلام🌺 🌱 ... روز بعد، همراه عدّه ای از دوستان به دیدن حاج سید حسین رفتیم. هنگام بازگشت، آن خیمه را دیدیم، بعضی از دوستان گفتند که این خیمه هیزم فروش‌ها است و بعضی دیگر گفتند که خیمه حجّاج است. من نیز گفتم که این خیمه حجّاج است. نزدیک به غروب آفتاب شد، در نهر غسل نموده و به منزل رفتیم. بعد از غروب آفتاب به سمت مشعرالحرام حرکت کردیم. هنگام صبح از مشعر به منا رفته و هنگام ذبح قربانی ها، من و چند نفر دیگر، قربانی هایمان را همراه آوردیم تا به محلّ قربانی کردن ببریم. در این اثنا همان شخص را دیدیم، فرمود: قربانی را به آن جا نبر و جای دیگری را نشان داد و فرمود که به آن جا ببرم. من قبول کردم، عدّه ای از دوستان نیز پذیرفته و دیگران نپذیرفتند. هنگامی که قربانی تمام شد، به مکّه مشرّف شده و مشغول طواف شدیم. ایشان را دیدم که با فاصله کمی در مقابل حجرالاسود ایستاده و دست‌ها را در برابر صورت نگاه داشته و مشغول دعا بود. در تمام هفت دور طواف ایشان به همان حال ایستاده بود. سپس برای بوسیدن حجرالاسود به سمت حجر رفتم. ازدحام جمعیت اطراف حجرالاسود زیاد بود، ولی همه از پشت سر ایشان حرکت می‌کردند و گویا مثل کوهی ایستاده بود. هنگامی که خواستم حجر را ببوسم، ایشان دست مرا گرفت و به حجر رساند و من با کمال آرامش حجر را بوسیدم و لمس کردم و سپس دست را روی کتف ایشان گذارده و التماس دعا گفتم. ایشان پذیرفتند و برای من دعا کردند. آن گاه برای نماز طواف به سمت مقام ابراهیم رفتم، ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان بیست و پنجم - میهمان نوازی امام زمان علیه‌السلام - ص ۸۶ و ۸۷. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌠(داستان 702) قسمت ۴ 🌺میهمان نوازی امام زمان علیه‌السلام🌺 🌱 ... هنگامی که خواستم حجر را ببوسم، ایشان دست مرا گرفت و به حجر رساند و من با کمال آرامش حجر را بوسیدم و لمس کردم و سپس دست را روی کتف ایشان گذارده و التماس دعا گفتم. ایشان پذیرفتند و برای من دعا کردند. آن گاه برای نماز طواف به سمت مقام ابراهیم رفتم، به خادم چیزی دادم و مقابل درب مقام برای نماز طواف ایستادم. در میان نماز، آن شخص را دیدم که مقابل حجرالاسود ایستاده و هیچ چیزی حتّی مقام ابراهیم و ضریح آن، مانعی برای دیدن ایشان نیست. چون به تشهّد رسیدم، متوجّه این موضوع شدم و به خود گفتم: چگونه ممکن است که بین من و ایشان با این همه جمعیت و نیز مقام و ضریح آن، هیچ مانعی نباشد. ناگهان دریافتم که آن وجود نازنین، حضرت بقیةاللَّه ارواحنا فداه است. خواستم نماز را بشکنم و به دیدار آن جناب بشتابم، پس اشاره فرمود که: این عمل را انجام نده! چون نماز را به پایان رساندم و نگریستم، هیچ ندیدم. پس بر سر خود می‌زدم و می‌گریستم. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان بیست و پنجم - میهمان نوازی امام زمان علیه‌السلام - ص ۸۶ و ۸۷. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 703) قسمت ۱ 🌼 تأیید مجلس عزاداری امام حسین علیه‌السلام با حضور امام زمان علیه‌السلام🌼 🍃 مرحوم حاج سید حسین حائری، یکی از علمای بزرگ کرمانشاه بیان می‌کند که چون عدّه ای از مخالفین دین، بنای مخالفت با مجالس روضه خوانی را گذارده بودند، من نیز ده روز ابتدای محرّم، مجلس روضه خوانی بزرگی در کرمانشاه برپا می‌کردم و در این ایام، علما و زوّار آشنا و غریب از عراق به منزل من تشریف می‌آوردند و از ایشان پذیرایی می‌کردم. در آن ایام، سیدی غریب به منزل من آمد. دو روز پس از آمدن ایشان، یکی از علمای نجف به دیدن من آمد. هنگامی که سید را دید، از من پرسید: آیا ایشان را می‌شناسی؟ عرض کردم: خیر. گفتند: ایشان از اوتاد و عرفای نجف است. چون ایشان را شناختم به ایشان بیشتر محبّت می‌کردم و رابطه ما نزدیک شد. روزی از ایشان پرسیدم که می‌خواهم بدانم آیا مجلس ما مورد قبول حضرات ائمّه معصومین علیهم السلام هست یا خیر؟ فردای آن روز، یعنی روز پنجم محرّم به من فرمود: این مجالس مورد قبول ائمّه علیهم السلام می‌باشد و ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان بیست و ششم - تأیید مجلس عزاداری امام حسین علیه‌السلام با حضور امام زمان علیه‌السلام - ص ۸۸ و ۸۹. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ السلام
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 703) قسمت ۲ 🌼 تأیید مجلس عزاداری امام حسین علیه‌السلام با حضور امام زمان علیه‌السلام🌼 🍃 ... روزی از ایشان پرسیدم که می‌خواهم بدانم آیا مجلس ما مورد قبول حضرات ائمّه معصومین علیهم السلام هست یا خیر؟ فردای آن روز، یعنی روز پنجم محرّم به من فرمود: این مجالس مورد قبول ائمّه علیهم السلام می‌باشد و نشانی آن، این است که روز نهم محرّم، نزدیک ظهر، حضرت بقیةاللَّه به مجلس تشریف می‌آورند. نشانی آن نیز این است که شما در کنار چاه، کنار درب ورودی خواهی نشست. ناگهان بدن شما به لرزه می‌افتد. در این هنگام به پایین مجلس نگاه کنید. عدّه ای با لباس یک شکل و یک رنگ آن جا نشسته اند. یکی از ایشان، حضرت ولی عصر عجل اللَّه تعالی است و هنگام رفت و آمد جمعیت خواهند رفت و شما متوجّه رفتن ایشان نخواهی شد. نشانی دیگر نیز این است که در آن هنگام، همه مدّاحان از امام زمان خواهند گفت و کسی عزاداری معمول را نخواهد داشت. ایشان برای شما بلند نخواهند شد و خواهند گفت که مجلس خودمان است، شما به میهمانان برسید. برای رسیدن روز نهم، روز شماری می‌کردم. چون روز نهم فرا رسید، من کنار چاه نشسته بودم که ناگهان بدنم به لرزه افتاد. همان لحظه به انتهای مجلس نگریستم. دوازده نفر را دیدم که در انتهای مجلس نشسته اند. برخاستم و نزد ایشان رفتم و سلام کردم. پاسخ گفتند و حتّی برای من نیم خیز هم نشدند. به مسؤول چای گفتم که چای بیاورد، لبخند زدند و فرمودند: منزل خودمان است و همه چیز آورده اند، شما مقابل درب از مهمانان پذیرایی نمایید. در آن ساعت دو نفر منبر رفتند ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان بیست و ششم - تأیید مجلس عزاداری امام حسین علیه‌السلام با حضور امام زمان علیه‌السلام - ص ۸۸ و ۸۹. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ السلام
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 703) قسمت ۳ 🌼 تأیید مجلس عزاداری امام حسین علیه‌السلام با حضور امام زمان علیه‌السلام🌼 🍃 ... برخاستم و نزد ایشان رفتم و سلام کردم. پاسخ گفتند و حتّی برای من نیم خیز هم نشدند. به مسؤول چای گفتم که چای بیاورد، لبخند زدند و فرمودند: منزل خودمان است و همه چیز آورده اند، شما مقابل درب از مهمانان پذیرایی نمایید. در آن ساعت دو نفر منبر رفتند و برخلاف روال همیشه ایام که روز نهم را درباره حضرت ابوالفضل العبّاس علیه السلام روضه می‌خوانند، ایشان درباره امام زمان صحبت کردند و مجلس نیز بسیار مشوّش و ضجه و ناله بیش از همیشه بود. پس از چندی آقای اشرف الواعظین که همیشه منبرش آخرین منبر بود، بسیار زودتر آمد و فرمود: من امروز همه جا را تعطیل کرده‌ام که برای فردا که عاشورا است، آماده باشم؛ امّا این جا را نمی شود تعطیل کرد. پس از صرف چای و... برخاست و منبر رفت. ابتدا، سکوت بسیار طولانی کرد و سپس بدون مقدّمه سر برآورد و گفت: ای گم شده بیابان ها! سخن ما با شماست! مجلس بسیار از این جمله پریشان شد و مردم به سر و سینه می‌زدند و بی اختیار شدند. یک لحظه بعد، دیدم که آن حلقه نیست و فهمیدم که از همان درب میانی خارج شده اند. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان بیست و ششم - تأیید مجلس عزاداری امام حسین علیه‌السلام با حضور امام زمان علیه‌السلام - ص ۸۹ و ۹۰. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ السلام
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 704) قسمت ۱ 🌻نجات زائر امام رضا علیه‌السلام🌻 🌿 سید صالح بن محمّد بن عبّاس جبل عاملی نقل کرد که: هنگامی که به مشهد مقدّس مشرّف شدم، با وجود نعمت فراوان، به علّت تنگدستی، بسیار بر من سخت می‌گذشت. صبح روزی که کاروان قصد بازگشت داشت، چون من حتّی یک قرص نان هم نداشتم، آن‌ها را همراهی نکردم. زوّار رفتند و من هنگام ظهر به حرم مطهّر مشرّف شدم. پس از نمازگزاردن دیدم اگر خودم را به زوّار نرسانم، قافله دیگری هم نیست و اگر در این حال بمانم، هنگام زمستان خواهم مرد. سپس نزدیک ضریح رفتم و شکوه نمودم و با افسردگی از حرم خارج شدم. گفتم: با همین گرسنگی به راه می‌افتم، یا هلاک می‌شوم یا خودم را به کاروان می‌رسانم. از مسیر بازگشت سؤال نمودم، راه را به من نشان دادند، من نیز تا هنگام غروب آفتاب راه رفتم ولی به جایی نرسیدم. فهمیدم راه را گم کرده ام. به بیابانی رسیده بودم که غیر از حنظل [۱]، چیز دیگری آن جا نبود. از شدّت تشنگی و گرسنگی، پانصد حنظل را شکستم به امید این که یکی از آن‌ها هندوانه باشد ولی هیچ کدام هندوانه نبود. تا زمانی که هوا روشن بود، در اطراف صحرا به دنبال آب یا علفی می‌گشتم، ولی کم کم ناامید شدم، گریه می‌کردم و خود را برای مرگ حاضر کردم. ناگهان مکان مرتفعی را دیدم. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان بیست و هفتم - نجات زائر امام رضا علیه‌السلام - ص ۹۱ و ۹۲. 📚[۱]: میوه شبیه هندوانه و بسیار تلخ مزه و سموم کشنده می‌باشد. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖