eitaa logo
داستانهای مهدوی
162 دنبال‌کننده
738 عکس
35 ویدیو
6 فایل
داستانها، ملاقات و معجزات حضرت مهدی (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) ارتباط با ادمین @sh_gerami گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 کانال «بوی ظهور رسانه ظهور» @booye_zohoor_resane_zohoor
مشاهده در ایتا
دانلود
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 650) قسمت ۹ 🌸 فاطمه زنده است 🌸 🌱 ... در ذهن خود به سراغ آخرین آن‌ها که نامش مهدی است، می‌روی. همه ادیان و فرق معتقدند روزی ظهور می‌کند و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد. به یاد حضرت فاطمه دختر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می‌افتی و از این که نام فرزندت را فاطمه گذاشتی دوباره بر خود می‌بالی. آری فاطمه کسی است که تمام طوایف از مسلمانان معتقدند که حضرت مهدی علیه السلام از فرزندان اوست. [۱] یک لحظه در دلت مهدی را واسطه قرار می‌دهی تا به احترام نام مادرش تو را بین اقوام سربلند کند. حالا به غسّال خانه رسیده اید. می‌خواهند لباس‌های بچه را بکنند تا او را غسل دهند. تو هم می‌خواهی نگاهی دیگر به سر و صورت معصومانه دخترت بیندازی. به طرف جنازه می‌روی و چشم‌های بی رمقت را به او می‌دوزی. ناگهان فریاد می‌زنی: - زنده... زنده.... همه اطرافیان به دهان باز تو نگاه کرده و تعجّب می‌کنند. یکی می‌گوید: - چه شده است ولید؟ - زنده شد! زنده! - خیالاتی شده ای؟ - نه... نه... من خودم دیدم که پلک زد. - ولید بن عباس! چرا هذیان می‌گویی و... حرفش را قطع می‌کنی و می‌گویی: - دستش را نگاه کن که دارد حرکت می‌کند! (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - فاطمه زنده است - صفحه ۵۳ و ۵۴. 📚[۱]: ابن ابی الحدید معتزلی - شرح نهج البلاغه / ج ۱، باب ۱۶، ص ۲۸۱. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 650) قسمت ۱۰ 🌸 فاطمه زنده است 🌸 🌱 ... - چه شده است ولید؟ - زنده شد! زنده! - خیالاتی شده ای؟ - نه... نه... من خودم دیدم که پلک زد. - ولید بن عباس! چرا هذیان می‌گویی و... حرفش را قطع می‌کنی و می‌گویی: - دستش را نگاه کن که دارد حرکت می‌کند! با سر و صدایی که از خوشحالی به راه می‌اندازی بقیه فامیل‌ها هم به داخل غسّال خانه آمده و به طرف فاطمه هجوم می‌آورند. پاهای بچه را می‌بینی که جمع می‌شود و دست هایش را روی زمین گذاشته و می‌نشیند. چشم هایش را باز کرده و تا تو را می‌بیند می‌گوید: - بابا سلام! تو هم با خوشحالی و ذوق زدگی جوابش می‌دهی: - علیک السلام، عزیزم، نازنینم، فاطمه ام! - تشنه ام، آب می‌خواهم! - همین الآن برای تو آب می‌آورم، عزیزم! سریعاً یک لیوان آب برای او آورده و او هم آب را در میان نگاه‌های شگفت زده تشییع کنندگان قورت قورت سر می‌کشد و تا آخرین قطره آن را می‌نوشد. بچه را بغل کرده و دست محبّت پدری بر سر و پشت او می‌کشی. مادرش که نیمه جان شده بود با شنیدن خبر، جانی دوباره می‌گیرد. بعضی از تشییع کنندگان هنوز زنده شدن فرزندت را باور ندارند. هر کدام به شکلی به طرف تو می‌آیند و فاطمه را سؤال پیچ می‌کنند و تا یقین به دوباره زنده شدن بچه برای آن‌هایی که زخم زبان می‌زدند حاصل می‌شود، خجالت کشیده و از شدت شرمندگی گوش‌های آن‌ها قرمز می‌شود. عدّه قلیلی هم به طرز مشکوکی اظهار مهربانی می‌کنند. در نگاهایشان، نیش عقرب است و در زبانشان زهر مار. دور فاطمه می‌چرخند و با نوعی مهربانی ساختگی لبخند می‌زنند. گویا کور و کر هستند که این حقایق را نه می‌بینند و نه می‌شنوند: 🍃جهان پر سماع است و هستی و شور 🍃ولیکن چه بیند در آیینه کور از خوشحالی و هیجان، قلبت به شدّت می‌تپد و احساس می‌کنی که می‌خواهد از سینه بیرون بزند. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - فاطمه زنده است - صفحه ۵۴ الی ۵۶. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 650) قسمت ۱۱ 🌸 فاطمه زنده است 🌸 🌱 ... از خوشحالی و هیجان، قلبت به شدّت می‌تپد و احساس می‌کنی که می‌خواهد از سینه بیرون بزند. اشک‌های شیرین را از روی صورتت پاک می‌کنی. مادرش، بچه را از تو می‌گیرد و او را غرق در محبّت و عاطفه مادرانه اش می‌کند و با اقوام به خانه بر می‌گردید. ساعتی بعد فاطمه از مادرش جدا شده و به طرف تو می‌آید. گویا پیغامی دارد که می‌خواهد به تو برساند. حاضرین هم سکوت می‌کنند. پیش دستی می‌کنی و می‌گویی: - حالت چطوره، دخترم! - خیلی خوب هستم. - در این مدّت در چه حالی بودی؟ - در خواب بودم، خواب خوش! - چه بر تو گذشت؟ - در خواب دیدم که آقایی پیش من آمد و ایستاد و مشغول خواندن نماز شد. نمازی که مقداری با نماز شما فرق داشت و بعد از نماز، دستی بر سرم کشید و فرمود: بلند شو، شما زنده می‌مانید و فعلاً نمی میرید. آب دهانت را قورت می‌دهی و درحالی که از تعجب چشم هایت می‌خواهد از حدقه بیرون بزند، خودت را به او نزدیک تر می‌کنی و می‌پرسی: - خوب، خوب! چیز دیگری نگفت؟ - یک پیغامی هم برای شما داشت. فوراً می‌پرسی: - چه پیغامی؟ - گفت: به بابایت بگو که شیعه شود! ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - فاطمه زنده است - صفحه ۵۶ و ۵۷. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 650) قسمت ۱۲ 🌸 فاطمه زنده است 🌸 🌱 ... می‌پرسی: - خوب، خوب! چیز دیگری نگفت؟ - یک پیغامی هم برای شما داشت. فوراً می‌پرسی: - چه پیغامی؟ - گفت: به بابایت بگو که شیعه شود! ... با شنیدن این حرف گویا که به یک باره آب سرد رویت ریختند! به دهان فرزندت خیره شده ای. اصلاً پلک نمی زنی و فقط چشم به او دوخته ای و گوش جان به حرف‌های او سپرده ای. تا الآن در فضای خانه سکوت مطلق حاکم بوده است. همه حواس‌ها به فاطمه بود تا ببینند چه می‌گوید. اطرافیان آن قدر بی سر و صدا شده بودند که حتی می‌شد صدای نفس‌ها را شنید. امّا تا فاطمه پیغام آن آقا را بیان کرد فضا را همهمه و پچ پچ پر کرد. خیلی‌ها از شما فاصله گرفته و کم کم دور می‌شوند. گویا به قلب‌های آن‌ها مهری خورده است که نمی خواهند خورشید حقیقت را ببینند. امّا تو به دنبال خورشید هستی، خورشیدی که روزی از مکّه طلوع خواهد کرد و به داد مظلومین می‌رسد. او واقعاً فریادرس است، اگر قدرش را بدانند! به شکرانه این لطف پروردگار تطوّر و تحقیق گسترده ای در اعتقادات دینی خودتان می‌کنی. حسّ کنجکاوی ات بیشتر می‌شود. می‌خواهی جایگاه شیعه را در قرآن پیدا کنی. به تفاسیر قرآنی مراجعه می‌کنی. به تفسیر آیه هفتم از سوره بینه می‌رسی: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیرُ الْبَرِیةِ».[۱] عایشه می‌گوید که به رسول خدا صلی الله علیه وآله عرض کردم گرامی ترین بندگان نزد خداوند چه کسانی هستند؟ حضرت همین آیه را خواند. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - فاطمه زنده است - صفحه ۵۸ و ۵۹. 📚[۱]: کسانی که ایمان آورده اند و کارها و اعمال شایسته انجام دادند، آنان بهترین مردم هستند. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 650) قسمت ۱۳ 🌸 فاطمه زنده است 🌸 🌱 ... می‌خواهی جایگاه شیعه را در قرآن پیدا کنی. به تفاسیر قرآنی مراجعه می‌کنی. به تفسیر آیه هفتم از سوره بینه می‌رسی: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیرُ الْبَرِیةِ».[۱] عایشه می‌گوید که به رسول خدا صلی الله علیه وآله عرض کردم گرامی ترین بندگان نزد خداوند چه کسانی هستند؟ حضرت همین آیه را خواند. وقتی هم که حضرت علی علیه السلام بر پیامبر صلی الله علیه وآله وارد می‌شود حضرت رسول صلی الله علیه وآله می‌فرماید: «به همان کسی که جانم در دست اوست سوگند! این (علی) و شیعیانش، به درستی رستگارانند در روز قیامت.» و همین آیه نازل می‌شود. پس از آن اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله هر موقع حضرت علی علیه السلام را می‌دیدند که دارد می‌آید، می‌گفتند: «خیر البریة» آمد.[۲] به کتب روایی هم کیشان خودت از اهل تسنّن مراجعه می‌کنی. می‌خواهی روایاتی از پیامبر صلی الله علیه وآله در مناقب و مراتب شیعیان بیابی. خوشبختانه به روایات متعدد برمی خوری که چندین بار رسول خدا صلی الله علیه وآله از امام علی علیه السلام یاد می‌کند و می‌فرماید: «به خدایی که جانم در دست او است سوگند، این (علی) و شیعیانش روز قیامت رستگارانند.»[۳] خیالت راحت می‌شود. از شکّ و دودلی بیرون می‌آیی. برای تو یقین شده است که پس از پیامبر خدا، فقط اهل بیت پیامبر علیهم السلام بر حقّ هستند. تو هم دنبال حقّ و حقیقت هستی که به تازگی به آن رسیده ای. حاضر نیستی حتی یک لحظه تحت تأثیر جوسازی دیگران باقی بمانی. به مسجد النّبی در شهر مدینه می‌آیی. رو به قبر شریف رسول اللَّه صلی الله علیه وآله می‌کنی و می‌گویی: «اشهد أن لا اله الا اللَّه، اشهد أن محمّداً رسول اللَّه و اشهد أن علیاً امیرالمؤمنین ولیّ اللَّه». احساس آرامش و طمأنینه خاصی می‌کنی. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - فاطمه زنده است - صفحه ۵۷ الی ۵۹. 📚[۱]: کسانی که ایمان آورده اند و کارها و اعمال شایسته انجام دادند، آنان بهترین مردم هستند. 📚[۲]: مناقب خوارزمی، ص ۶۲. 📚[۳]: ۱۱. همان. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 650) قسمت ۱۴ 🌸 فاطمه زنده است 🌸 🌱 ... احساس آرامش و طمأنینه خاصی می‌کنی. از الآن به بعد نیز نمازهایت را همانند پیامبر صلی الله علیه وآله می‌خوانی، به همان شکلی که سنّت و سیره واقعی رسول اللَّه بوده است. یکی از فامیل هایت تو را می‌بیند که به عبادت مشغول هستی. از اذکار و افعال تو تعجب می‌کند. چهره خود را ترش کرده و به طرف تو می‌آید. چشم هایش را به طرز بدخواهانه ای تنگ کرده و می‌گوید: - ولید بن عباس! - بله! بفرمایید! - این چه وضع دعا و نماز است؟ - نماز و دعای واقعی همین طوری است که دیدی. - اخم هایش را درهم می‌کشد و می‌گوید: - چرا؟ یعنی تو هم شیعه شده ای؟ - بله! من به تازه گی سنّی واقعی شده ام. - منظورت چی است؟ - یعنی این که اهل سنّت واقعی همان شیعیان هستند که به سنّت پیامبر عمل می‌کنند. - اعمال شیعیان چه ربطی به تو دارد؟ چند لحظه ای به او خیره می‌شوی. با انگشت اشاره به طرف دهان او اشاره می‌کنی و سپس به طور شمرده شمرده جوابش می‌دهی. گویا هر کدام از کلمات را به دقّت با ترازو وزن کرده ای: - من شیعه شده‌ام و معتقد به وجود و ظهور منجی عالم بشریت هستم. او هم قیافه حقّ به جانبی می‌گیرد و با عصبانیت می‌گوید: - این حرف‌ها را نزن ولید! مگر می‌خواهی سرت را به باد بدهی؟ - سر آن‌ها که اعتقاد به مهدی موعود علیه السلام ندارند را باید به باد داد! - چرا؟ - چون طبق فتاوای بزرگان مذاهب اربعه اهل سنّت (شافعی، حنفی، مالکی، حنبلی)، منکران اعتقاد به ظهور مهدی علیه السلام اگر به حقّ باز نگردند، واجب القتل و مهدور الدّم هستند! [۱] دهانش از تعجب باز می‌ماند. تا مدّتی سکوت کرده و فقط به تو نگاه می‌کند. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - فاطمه زنده است - صفحه ۵۹ و ۶۰. 📚[۱]: متقی الهندی - البرهان علی علامات المهدی آخر الزمان، ص ۱۷۸ - ۱۸۳. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 650) قسمت ۱۵ 🌸 فاطمه زنده است 🌸 🌱 ... - چون طبق فتاوای بزرگان مذاهب اربعه اهل سنّت (شافعی، حنفی، مالکی، حنبلی)، منکران اعتقاد به ظهور مهدی علیه السلام اگر به حقّ باز نگردند، واجب القتل و مهدور الدّم هستند! [۱] دهانش از تعجب باز می‌ماند. تا مدّتی سکوت کرده و فقط به تو نگاه می‌کند. سپس می‌رود و گوشه ای می‌نشیند و به زمین خیره می‌شود. با انگشت شست و سبابه، موهای بلند ریشش را می‌کشد و در تفکری عمیق فرو می‌رود. هوای خنکی صورتت را نوازش می‌دهد. داخل حیاطِ مسجد جمکران هستی که مه شبانگاهی به سراغ تو می‌آید. تکه ابری در دل آسمان جا خوش کرده است. قرص ماه آرام آرام خود را از میان ابر بیرون می‌کشد. ناگهان نور مهتاب، گنبد فیروزه ای مسجد مقدّس را صفا و جلا می‌بخشد. تو هم وارد مسجد می‌شوی. شروع به خواندن نماز تحیت مسجد و نماز امام زمان علیه السلام می‌کنی. همه جا را با معنویت می‌بینی. همه چیز هم مقدّس است و متبرک. حتی گرد و خاک این مسجد هم شفابخش است، چون که به قدوم مبارک صاحب و متولی اصلی آن تبرک یافته است. بی خود نیست که قرآن قدری از خاک اثر پای جبرائیل را صاحب کرامت‌ها و معجزات می‌داند. [۲] به خوبی می‌دانی که خداوند اگر بخواهد، می‌تواند بدون واسطه، معجزات و کرامات خودش را نشان دهد امّا خود می‌خواهد که ما وسیله ای برای تقرب به او بجوییم، همچنان که در قرآن نیز چنین می‌فرمایند. [۳] پس چه بهتر که بندگان خاصّش و منتسبین به آنها را واسطه قرار دهیم، هر چند که وهّابی‌ها این تبرّک و توسل را شرک به خداوند می‌دانند. مگر خداوند نمی توانست چشم‌های حضرت یعقوب علیه السلام را دگربار بینا بگرداند؟ قطعاً قادر بود. امّا ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - فاطمه زنده است - صفحه ۶۰ و ۶۱. 📚[۱]: متقی الهندی - البرهان علی علامات المهدی آخر الزمان، ص ۱۷۸ - ۱۸۳. 📚[۲]: سوره طه / آیه ۹۵ - ۹۶. 📚[۳]: سوره مائده / آیه ۳۵: «ای کسانی که ایمان آورده اید، از {مخالفت فرمان} خدا بپرهیزید! و وسیله ای برای تقرب به او (خدا) بجویید و....». گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 650) قسمت ۱۶ 🌸 فاطمه زنده است 🌸 🌱 ... مگر خداوند نمی توانست چشم‌های حضرت یعقوب علیه السلام را دگربار بینا بگرداند؟ قطعاً قادر بود. امّا قرآن تأکید می‌کند که پیراهن یوسف را جهت تبرک و استشفا به صورت یعقوب بگذارند تا چشم‌های پدر بینا و روشن شود.[۱] تو هم چنان به راز و نیاز مشغول هستی. از سید و مولای خودتان هم تشکر می‌کنی. او بود که شفای فاطمه تو را از خداوند گرفت. الآن هم که از عربستان به ایران آمده ای فقط برای تشکر از آقا است. نگاهی به ساعت می‌اندازی. عقربه‌های ساعت از نیمه شب گذشته. می‌روی تا کمی استراحت کنی. صبح زود بیدار شده و آماده نماز می‌شوی. آهنگ حرکت نمازگزاران به طرف مسجد نواخته شده است. آهن ربایی است که جسم و جان همه را به خود می‌کشد. نوای دلنشین میهمانان این مکان مقدّس، در فضای مسجد می‌پیچد. فقط موقع نماز جماعت صبح است که راز و نیازها به هم می‌پیوندد و شکوه و عظمت مسجد را چند برابر می‌کند. بعد از نماز به داخل حیاط می‌آیی. صبح روز چهارشنبه است و آسمان دارد رنگ باز می‌کند. سپیده صبح بالای مسجد و مناره‌های آن پهن شده است. روشنایی سپیده جای مهتاب را می‌گیرد. این گنبد زیباست که همیشه می‌درخشد و بیدار است. مسجد در تمام شب و روز پذیرای نمازگزاران است. تعطیلی هم نمی شناسد. در طول سال درش باز است و میهمانان آقا را به زیر بال و پر خویش می‌گیرد. به کوه‌های اطراف جمکران نظر می‌اندازی. در فکر فرو رفته ای و آرامش خاصی به تو دست داده است. حاضر نیستی این آرامش را به هیچ قیمتی از دست بدهی. هم چنان در حال قدم زدن هستی و به دور دست‌ها نگاه می‌کنی. آفتاب را می‌بینی که به سینه کوه چنگ انداخته است و می‌خواهد خودش را بالا بکشد. احساس وجد و خوشحالی غیر قابل وصفی به تو دست داده است. مهیای رفتن می‌شوی هر چند جدایی برایت سنگین است اما باید رفت. باید رفت تا منتظران مقدمش را با گفتار و کردارت وسعت بخشی. عهد و پیمانی با فرزند فاطمه علیهما السلام می‌بندی تا توفیق دوباره ای جهت آمدن به مسجد مقدّس جمکران به تو دهد. ان‌شاءاللَّه. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - فاطمه زنده است - صفحه ۶۱ و ۶۲. 📚[۱]: سوره یوسف / آیه ۹۳ - ۹۶. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌠موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌾(داستان 651) قسمت ۱ 🌺 خادم دائمی 🌺 🍃 - آخیش! تازه از نظافت دست کشیده ای. هربار که مشغول کار می‌شوی تا چندین ساعت نمی توانی استراحت کنی. از جارو زدن حیاط مسجد شروع کرده تا شستن.... کمرت را به دیوار حیاط مسجد می‌چسبانی. مقداری سایه پیدا کرده ای و می‌خواهی استراحت کنی. عرق هم شُر شُر از سر و روی تو می‌ریزد. نگاه به آسمان می‌دوزی و می‌بینی که کاملاً صاف و آبی رنگ است. خورشید هم تمام همّ و غمّش این است که گرمایش را بر سر همه بریزد. می‌خواهی یک نفسی تازه کنی تا داخل مسجد بشوی. لباس هایت را هم هر بار که داخل مسجد می‌روی عوض کرده و خیالت راحت می‌شود که تمیز و پاک هستند. هنوز عرق هایت خشک نشده که صدای گربه ای را می‌شنوی. از بالای دیوار رد نمی شود و مدام خواهش و التماس می‌کند: - میو... میو... میو.... سرت را به پشت می‌چرخانی. تا تو را می‌بیند ساکت می‌شود. مثل یک مجسمه بی حرکت روی دیوار می‌نشیند و به تو خیره شده و به آدم‌هایی که از جلوی تو رد می‌شوند نگاه نمی کند. تا مدّتی بدون این که تکان بخورد چمباتمه می‌زند. پسر بچه ای از جلوی تو رد می‌شود. به طرف گربه رفته و با صدای بلند می‌گوید: - پیشته! گربه هم از جایش تکان نمی خورد. هم چنان با قیافه ای جدّی به تو زل می‌زند. دو دست خودت را روی زمین تکیه گاه قرار می‌دهی. یاعلی می‌گویی و تن از زمین می‌کنی. گربه هم دمش را تکان می‌دهد و چشم هایش تنگ می‌شود. به راه افتاده و او هم پشت سر تو به راه می‌افتد. غذایی برایش پیدا می‌کنی و پیش او می‌گذاری. باز این گربه است که دمش را در هوا می‌چرخاند و مشغول خوردن می‌شود. هنوز نگاهت را به حیوان دوخته ای که یکی صدایت می‌کند: - حاجی! حاجی! ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان چهارم - خادم دائمی - صفحه ۶۳ و ۶۴. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor