eitaa logo
داستانهای مهدوی
201 دنبال‌کننده
861 عکس
35 ویدیو
6 فایل
داستانها، ملاقات و معجزات حضرت مهدی (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) ارتباط با ادمین @sh_gerami گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 کانال «بوی ظهور رسانه ظهور» @booye_zohoor_resane_zohoor
مشاهده در ایتا
دانلود
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌠موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌾(داستان 651) قسمت ۱ 🌺 خادم دائمی 🌺 🍃 - آخیش! تازه از نظافت دست کشیده ای. هربار که مشغول کار می‌شوی تا چندین ساعت نمی توانی استراحت کنی. از جارو زدن حیاط مسجد شروع کرده تا شستن.... کمرت را به دیوار حیاط مسجد می‌چسبانی. مقداری سایه پیدا کرده ای و می‌خواهی استراحت کنی. عرق هم شُر شُر از سر و روی تو می‌ریزد. نگاه به آسمان می‌دوزی و می‌بینی که کاملاً صاف و آبی رنگ است. خورشید هم تمام همّ و غمّش این است که گرمایش را بر سر همه بریزد. می‌خواهی یک نفسی تازه کنی تا داخل مسجد بشوی. لباس هایت را هم هر بار که داخل مسجد می‌روی عوض کرده و خیالت راحت می‌شود که تمیز و پاک هستند. هنوز عرق هایت خشک نشده که صدای گربه ای را می‌شنوی. از بالای دیوار رد نمی شود و مدام خواهش و التماس می‌کند: - میو... میو... میو.... سرت را به پشت می‌چرخانی. تا تو را می‌بیند ساکت می‌شود. مثل یک مجسمه بی حرکت روی دیوار می‌نشیند و به تو خیره شده و به آدم‌هایی که از جلوی تو رد می‌شوند نگاه نمی کند. تا مدّتی بدون این که تکان بخورد چمباتمه می‌زند. پسر بچه ای از جلوی تو رد می‌شود. به طرف گربه رفته و با صدای بلند می‌گوید: - پیشته! گربه هم از جایش تکان نمی خورد. هم چنان با قیافه ای جدّی به تو زل می‌زند. دو دست خودت را روی زمین تکیه گاه قرار می‌دهی. یاعلی می‌گویی و تن از زمین می‌کنی. گربه هم دمش را تکان می‌دهد و چشم هایش تنگ می‌شود. به راه افتاده و او هم پشت سر تو به راه می‌افتد. غذایی برایش پیدا می‌کنی و پیش او می‌گذاری. باز این گربه است که دمش را در هوا می‌چرخاند و مشغول خوردن می‌شود. هنوز نگاهت را به حیوان دوخته ای که یکی صدایت می‌کند: - حاجی! حاجی! ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان چهارم - خادم دائمی - صفحه ۶۳ و ۶۴. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌠موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌾(داستان 651) قسمت ۲ 🌺 خادم دائمی 🌺 🍃 ... هنوز نگاهت را به حیوان دوخته ای که یکی صدایت می‌کند: - حاجی! حاجی! ... روی پاشنه خودت به طرف صدا می‌چرخی. یکی را می‌بینی که دارد به تو نزدیک می‌شود. رو به او کرده و می‌گویی: - جانم! بفرما! - دستشویی بند آمده بیا.... هنوز حرف او تمام نشده است که یک زائری نطق او را کور می‌کند و می‌گوید: - این چه ربطی به حاجی دارد؟ تو هم قرص و محکم می‌گویی: - من خادم مسجد هستم. و هر خدمتی از دست من بربیاید انجام می‌دهم! - ولو شستن دستشویی ها؟ - بله! مگر چه عیبی دارد؟ - آخر سنّ و سالی از شما گذشته است! - خدمت، سنّ و سال نمی شناسد! صورتش از خجالت قرمز می‌شود. از تو تشکر می‌کند و می‌رود. تا کسی تو را در حال خدمت نبیند باورش نمی شود. لباس هایت همیشه تمیز و منظم است. عطر می‌زنی و سر و وضع مرتّبی داری. از نظر اقتصادی هم مشکلی نداری. با متانت راه می‌روی و با وقار هم صحبت می‌کنی. به موقع عبادت و راز و نیاز می‌کنی و طاعت و بندگی خدا را به جا می‌آوری. سختی بی مورد به جسم و روان خودت نمی دهی و هر خدمتی که به زوّار می‌کنی جزو عبادت می‌دانی و توشه برای آخرت. ریش هایت سفید شده اند امّا باز دست از شوخی و مزاح سنگین برنمی داری. نمی خواهی از آدم‌هایی باشی که دافعه شان بیشتر از جاذبه شان باشد. بعضی شب‌ها هم در مسجد می‌مانی. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان چهارم - خادم دائمی - صفحه ۶۴ و ۶۵. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌠موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌾(داستان 651) قسمت ۳ 🌺 خادم دائمی 🌺 🍃 ... بعضی شب‌ها هم در مسجد می‌مانی. آخر شب هم که می‌خواهی استراحت کنی بیشتر پتوها را زوّار می‌برند و پتوی کهنه ای هم به تو می‌رسد. آن را روی زمینِ خدا پهن می‌کنی و دراز می‌کشی. وقتی بدنت را روی نازک ترین و مندرس ترین پتوی باقی مانده رها می‌کنی خوابت می‌برد و چه خواب شیرینی. گرمای فضای حیاط مسجد جمکران با گرمای خورشید درهم می‌آمیزد و انسان را برای خدمت بیشتر تشویق می‌کند. آرام آرام به طرف دستشویی‌ها می‌روی، تا اگر کاری هست انجام دهی. آب دهانت را می‌مکی، دستی بر عرق پیشانیت می‌کشی و پا روی پله‌های دستشویی می‌گذاری. بچّه ای را می‌بینی که در حال دویدن است. ناگهان پایش سُر می‌خورد و به روی زمین می‌افتد: - تَرَق!! به طرفش می‌روی. دستش را می‌گیری و بلندش می‌کنی. او را به جلوی شیر آب برده و دست و صورتش را می‌شویی. یکی از دستشویی‌ها خراب شده و بند آمده. تو هم که قصد خدمت داری. بدون این که هیچ گونه احساس بدی به تو دست دهد به بالای سنگ دستشویی می‌روی و برای باز کردن مسیر فاضلاب تقلا می‌کنی تا بالاخره باز می‌شود. زوّار هم چنان به دستشویی و وضوخانه می‌آیند، خسته نباشیدی می‌گویند و می‌روند. آقایی را می‌بینی که به طرف تو می‌آید و می‌گوید: - خسته نباشی آقا! - درمانده نباشی! دست در جیب می‌کند و یک اسکناس در می‌آورد. آن را به طرف تو می‌گیرد و می‌گوید: - قابل شما را ندارد. دستش را با احترام پس می‌زنی و می‌گویی: - نه! من خادم هستم و خادم‌ها پول نمی گیرند!! مخصوصاً روی سه کلمه آخر تأکید می‌کنی. او هم چیزی نمی گوید و تا مدّتی همین طور هاج و واج تو را نگاه می‌کند. با خوشرویی می‌گویی: - آن را داخل صندوق مسجد بینداز! او هم تشکّر می‌کند و راهش را می‌گیرد و می‌رود. تک و توک این جور آدم‌ها پیدا می‌شوند که می‌خواهند کمک کنند. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان چهارم - خادم دائمی - صفحه ۶۵ الی ۶۷. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌠موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌾(داستان 651) قسمت ۴ 🌺 خادم دائمی 🌺 🍃 ... با خوشرویی می‌گویی: - آن را داخل صندوق مسجد بینداز! او هم تشکّر می‌کند و راهش را می‌گیرد و می‌رود. تک و توک این جور آدم‌ها پیدا می‌شوند که می‌خواهند کمک کنند. تو هم بهترین کمک را کمک به ساخت مسجد می‌دانی. آشنایان رِندی هم هستند که به خاطر کارت طعنه می‌زنند. امّا تو هدف دیگری داری که آن‌ها نمی توانند بفهمند. تو می‌خواهی برای همیشه خادم مسجد باقی بمانی. چون که خادم این خانه شدن افتخار است، افتخار! از دستشویی‌ها بیرون می‌آیی. همکاران تو که در قسمت‌های دیگر هستند با دیدنت روحیه می‌گیرند. تو را حاج آقا صدا می‌زنند و احترام خاصی برایت قائلند. آن‌ها تو را مانند یک قرصِ روحیه می‌دانند که به کارشان دلگرم می‌کنی. تواضع و خشوع برای خدمت در این مسجد مقدّس را از تو یاد می‌گیرند و سرلوحه کار خودشان قرار می‌دهند. بلندگوها، پخش تلاوت قرآن را شروع می‌کنند و به گوش همه طنین مهیا شدن برای نماز ظهر و عصر را می‌اندازند. تو هم می‌روی و لباس‌های خودت را طبق معمول عوض می‌کنی و آماده نماز و دعا و راز و نیاز می‌شوی. بعد از نماز، مختصر غذایی می‌خوری. بعد از ناهار اندکی استراحت کرده و سپس سطل و جارو را برمی داری و به حیاط می‌آیی. مشغول تمیز کردن حیاط هستی که از بلندگوها، صدای گرم مرحوم کافی به گوش می‌رسد. نوار ملاقات علی بن مهزیار با امام زمان علیه السلام را پخش می‌کنند. او که بیست بار به حج رفت و موفق به زیارت آقا نشد امّا در سفر بیست و یکم به این ملاقات پر شور می‌رسد. امام به علی بن مهزیار در مورد علّت تأخیر این دیدار می‌فرماید: «... امّا به افزون سازیِ اموال پرداختید و (در خرید و فروشتان) حیرتی به زیان مؤمنان ضعیف پدید آوردید و بین خود قطع رحم کردید.»[۱] از این فرمایش امام فهمیدی که کار نیک و عمل صالح، فقط در نماز و دعا خلاصه نمی شود. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان چهارم - خادم دائمی - صفحه ۶۷ و ۶۸. 📚[۱]: سید هاشم بحرانی - تبصرة الولیّ ممن رأی القائم المهدی علیه السلام {به نقل از صفحه ۱۷۲ کتاب آفتاب ولایت} گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌠موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌾(داستان 651) قسمت ۵ 🌺 خادم دائمی 🌺 🍃 ... امام به علی بن مهزیار در مورد علّت تأخیر این دیدار می‌فرماید: «... امّا به افزون سازیِ اموال پرداختید و (در خرید و فروشتان) حیرتی به زیان مؤمنان ضعیف پدید آوردید و بین خود قطع رحم کردید.»[۱] از این فرمایش امام فهمیدی که کار نیک و عمل صالح، فقط در نماز و دعا خلاصه نمی شود. اجر هر یک از اعمال صالح و اذکار و ادعیه محفوظ است، ولی اسلام مجموعه ای از دستورهای گوناگون است که باید از همه آن‌ها پیروی کرد. کسی که در مسائل دینی یک بعدی باشد مانند آدمی است که فقط یک عضو بدنش بیش از حدّ رشد کند و بقیه اعضا کوچک بماند. آدم‌های ناقص الخلقه این طوری هستند. آدم‌های تک بعدی، هم اندام روحشان بی قواره و ناموزون است! - آی... آی... آی.... چهره ات منقبض شده است و درد به تو فشار می‌آورد. رنگ صورتت آن قدر زرد و زار شده که تعجب همه را برانگیخته ای. تو را به بیمارستان حضرت آیت اللَّه العظمی گلپایگانی در شهر قم می‌آورند. دکتر هم پس از معاینه دستور بستری شدن را می‌دهد. چند روزی در آنجا می‌مانی. احساس می‌کنی که یک ندای درونی تو را فرا می‌خواند. دیگر امید به ماندن در این دنیا را نداری. باید آماده سفر دائمی بشوی. امروز یکی از خادمان مسجد مقدّس جمکران به ملاقات تو در بیمارستان آمده است. با دیدن او عشق و سوز خدمت به زوّار آقا در دلت شعله ور می‌شود و اشک جلوی چشمانت را تار می‌کند. با لحنی که در حال خاموش شدن است به او می‌گویی: - به زودی از این دنیا می‌روم! او هم در حالی که بغض کرده و تندتند نفس می‌کشد می‌گوید: - خدا نکند، حاج ابوالقاسم! - فقط یک وصیت دارم که به آن عمل کنید. - چه وصیتی؟ - من را در قبرستان بقیع قم دفن کنید! ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان چهارم - خادم دائمی - صفحه ۶۸ و ۶۹. 📚[۱]: سید هاشم بحرانی - تبصرة الولیّ ممن رأی القائم المهدی علیه السلام {به نقل از صفحه ۱۷۲ کتاب آفتاب ولایت} گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌠موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌾(داستان 651) قسمت ۶ 🌺 خادم دائمی 🌺 🍃 ... - فقط یک وصیت دارم که به آن عمل کنید. - چه وصیتی؟ - من را در قبرستان بقیع قم دفن کنید! این را می‌گویی و بعد از گفتن شهادتین، نفس هایت به شماره می افتند. چشم هایت را می‌بندی و منتظر دیدن جمال مولایت می‌مانی. گویا این بار شمارش ساعت معکوس است. دقایق می‌گذرد و به ثانیه‌ها می‌رسد. دقیقه‌های عمر تو تمام شده و به ثانیه رسیده است: سی ثانیه، بیست ثانیه... ده،... نه... و یک ثانیه! و تو این آخرین ثانیه را پشت سر می‌گذاری و آخرین کلام را هم روانه پیشگاهش می‌کنی: - یا ابا صالح المهدی ادرکنی! خبر درگذشتت به گوش خانواده و همکاران تو می‌رسد. همه مهیا برای تشییع جنازه می‌شوند. از صبح، در مسجد جمع شده و جنازه ات را در صحن مسجد می‌گذارند و همه نماز میت با شکوهی می‌خوانند. چشم خیلی از افراد قرمز شده است. بعضی از شدّت گریه به سکسکه افتاده اند. پیکر تو به بالای دست‌ها می‌آید. لب‌ها هم به زمزمه در آمده اند: - لا اله إلّا اللَّه.... می خواهند مقداری روی دست تشییع کنند و سپس سوار ماشین شده تا در قبرستان بقیع، نزدیک مسجد جمکران، طبق وصیت، تو را دفن کنند. در این حیص و بیص یکی می‌رسد و می‌گوید: - دفن جنازه را به تأخیر بیندازید! همه خشکشان می‌زند. از تعجب به همدیگر نگاه می‌کنند و با علامت علتش را می‌پرسند. همان آقا می‌گوید: ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان چهارم - خادم دائمی - صفحه ۶۹ و ۷۰. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌠موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌾(داستان 651) قسمت ۷ 🌺 خادم دائمی 🌺 🍃 ... در این حیص و بیص یکی می‌رسد و می‌گوید: - دفن جنازه را به تأخیر بیندازید! همه خشکشان می‌زند. از تعجب به همدیگر نگاه می‌کنند و با علامت علتش را می‌پرسند. همان آقا می‌گوید: - یکی از اعضاء هیأت اُمنای مسجد گفته اند صبر کنید. - برای چه صبر کنیم؟ - خودش می‌آید و علتش را می‌گوید. - خوب، او کی هست؟ - حاج آقای.... جنازه در مسجد می‌ماند و بعضی بی صبری می‌کنند. خیلی‌ها ایشان را می‌شناسند و به حرف او اعتماد دارند و تأخیر در جنازه را بی علت نمی دانند. ساعتی می‌گذرد که سر و کلّه آقای... پیدا می‌شود. جمعیت حاضر به احترام او سر پا می‌ایستند و گوش جان به کلام او می‌سپارند: - ایشان را کنار مسجد مقدّس جمکران دفن کنید. از لحن موزون و متین حاج آقا همه تعجب می‌کنند. چشم‌ها گرد شده و بدون به هم زدن مژه‌ها به همدیگر خیره می‌شوند. یکی از خدام مسجد جمکران اعتراض گونه می‌گوید: - آخر تا به حال کسی در کنار مسجد مقدّس دفن نشده است! - ایشان باید دفن شود! - چرا؟ - چون حضرت آیت اللَّه العظمی نجفی مرعشی [۱] فرموده اند که «مرحوم زاهدی فر را در کنار درگاه مسجد دفن کنید.» همان خادم نفس عمیقی می‌کشد. اشک هایش از زیر عینکش سرازیر می‌شود و سپس با صدایی خفه می‌گوید: - امام زمان علیه السلام خادمی او را قبول کرد. تا زنده بودی آهنگ خدمت همیشه در ذهن تو نواخته می‌شد. به گونه ای کار می‌کردی که رنگ و بوی ریا به خود نگرفته بود. در خدمت به زوّار اخلاص و تواضع داشتی. تمیز کردن مسجد حتی دستشویی‌ها را برای خود ننگ و عار نمی دانستی. ظاهر و باطن تو یکی بود. به قول معروف هیچ وقت جوفروش گندم نما نبودی که ظاهری خوب و باطنی زشت داشته باشی. به خاطر همین آقا تو را پس از مرگ هم به خادمی پذیرفت. و خادم دائمی و همیشگی حضرت مهدی علیه السلام شده ای. تویی که شب و روز منتظر زوّار مسجد مقدّس جمکران هستی، چون آغوش گشوده ای و پای مهمانان حضرت را به روی دیده گان خود می‌گذاری. - خوشا به حالت، حاج ابوالقاسم زاهدی فر. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان چهارم - خادم دائمی - صفحه ۷۰ الی ۷۲. 📚[۱]: حضرت آیت اللَّه العظمی سید شهاب الدین نجفی مرعشی از مراجع تقلید و متوفّی ۷ صفر ۱۴۱۴ ه. ق مطابق با ۱۳۶۹ ه. ش می‌باشد. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor