eitaa logo
داستانهای مهدوی
161 دنبال‌کننده
735 عکس
35 ویدیو
6 فایل
داستانها، ملاقات و معجزات حضرت مهدی (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) ارتباط با ادمین @sh_gerami گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 کانال «بوی ظهور رسانه ظهور» @booye_zohoor_resane_zohoor
مشاهده در ایتا
دانلود
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 💎(داستان 665) قسمت ۴۸ 💐 پـایـان انـتـظـار 💐 🍀 ... ابوسعد به تنهايي جمعيّت را شكافت و به سوي ابوراجح كه در ميان اقوامش نشسته بود، راه افتاد. تمام نگاه‌ها به سوي داروغه دوخته شد و او را مي‌ديدند كه اشك مدام از ديدگانش جاري مي‌شود. ابوراجح تا چشمش به ابوسعد افتاد، از جا برخاست و او را در آغوش گرفت و چون عزيزترين كسان خود، در برابرش نشاند و رو به ابوسعد كرد و گفت: ديدي ابوسعد! ديدي كه ما بي صاحب نيستيم! ديدي كه ما بي مولا نيستيم. آه، ابوسعد! پس از ديدن مولايم هيچ آرزويي در دلم باقي نمانده است و با تمام وجود براي مردن آماده ام. خداوند به شما عمري دراز بدهد ابوراجح، و آن گاه سر در گوش او نهاد و به آرامي گفت: خبر سلامتي تو به گوش مرجان رسيده است و عدّه اي داروغه را همراه محمد بن عثمان فرستاد تا تو را با احترام به نزد او ببرند. ابوراجح خنده اي كوتاه كرد و گفت: اتفاقاً خودم نيز تصميم داشتم تا نزد او بروم و به او بگويم كه مولايمان چگونه به ستمديدگان و شيعيان ياري مي‌رساند. پس ابوراجح! برخيز تا مردم با داروغه‌ها درگير نشده اند. ابوراجح از جا برخاست و ردايش را بر شانه اش انداخت و تسبيح به دست همراه ابوسعد از درِ حياط بيرون آمد و مردم نيز با هلهله و شادي در پي او روان شدند و چنان جمعيتي در اطراف قصر مرجان گرد آمد كه او از ترس جانش به خود مي‌لرزيد. ابوراجح با قامتي استوار، پا به درون قصر گذاشت و از برابر چشمان بهت زده داروغه‌ها گذشت و وارد تالار شد و در برابر مرجان قرار گرفت. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: پایان انتظار ، صفحه ۱۰۵ الی ۱۰۷. داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: مسلم پوروهاب ناشر: انتشارات قم: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 💎(داستان 665) قسمت ۴۹ 💐 پـایـان انـتـظـار 💐 🍀 ... ابوراجح با قامتي استوار، پا به درون قصر گذاشت و از برابر چشمان بهت زده داروغه‌ها گذشت و وارد تالار شد و در برابر مرجان قرار گرفت. مرجان ناباورانه مدّتي سراپاي ابوراجح را ورانداز كرد. اصلاً چنين چيزي را باور نداشت و به جاي آن چهره زرد رنگ و اندام ضعيف، مردي را در مقابل خود مي‌ديد كه با صورتي سرخ چون دانه‌هاي انار و پيكري قوي و برومند در برابر او ايستاده است و اثر پيري از وجود او زايل گشته و جوان تر به نظر مي‌رسيد. ابو راجح كه حاكم را چنين مبهوت و ذليل ديد، رو به او كرد و گفت: اي مرجان، اين پاها همان است كه ديروز به دستور تو داروغه‌ها آن را شكستند و امروز به كرم پروردگار و شفاعت مولايم فرزند رسول خدا استوار در برابر تو ايستاده اند. ديروز به امر تو زبانم را بيرون كشيدند و به زنجير بستند، امّا امروز به امر مولايم زبانم در كامم مي‌گردد و با تو سخن مي‌گويد و تو را در آنچه كرده اي، ملامت مي‌كند. ديروز به فرمان تو، چشمانم را از كاسه بيرون كشيدند، امّا ديشب با همين چشمان از كاسه بيرون آمده، جمال مبارك مولايم را زيارت كردم و امروز زبوني و ذلّت را در رخسار شوم تو با چشمانم مشاهده مي‌كنم. سپس پيراهنش را بالا زد و گفت: پوستي را كه ديروز به ضرب شلاق نوكرانت تركيده بود و خون از جايش جاري مي‌گشت، امروز به مرحمت مولايم اثري از آن زخم‌ها بر شانه‌ام باقي نمانده است. اي مرجان! مي‌بيني كه ما شيعيان، بي مولا نيستيم! ديدي كه ما بي صاحب نيستيم. مرجان كه همچنان ساكت نشسته و به ابوراجح چشم داشت و سخنانش را مي‌شنيد، از وحشت به خودش مي‌لرزيد. اي مرجان! در نزد خداوند توبه كن و دست از آزار و اذيّت شيعيان بردار و از شرابخواري دوري كن. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: پایان انتظار ، صفحه ۱۰۷ الی ۱۰۹. داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: مسلم پوروهاب ناشر: انتشارات قم: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 💎(داستان 665) قسمت ۵۰ 💐 پـایـان انـتـظـار 💐 🍀 ... اي مرجان! در نزد خداوند توبه كن و دست از آزار و اذيّت شيعيان بردار و از شرابخواري دوري كن. سپس اشاره به اعوان مرجان كه در مجلس او حاضر بودند و با تعجّب سراپاي او را ورانداز مي‌كردند نمود و گفت: نگذار اين انسان‌هاي پست و خبيث براي به دست آوردن چند درهم زيادتر، عاقبت تو را تباه كنند و تو را واسطه دنياپرستي و اميال شيطاني خويش قرار دهند. به خدا سوگند! هر آينه اگر بفهمند وجود تو براي آن‌ها نفعي ندارد، بر عليه تو خواهند شوريد و ديگري را به جاي تو بر تخت خواهند نشاند، به گذشته انسان‌هايي چون خويش بيانديش كه چگونه آلت دست كساني چون محمد بن عثمان شدند و مست از باده غرور در خون خود غلطيدند و دنيا و آخرت خويش را فنا كردند. سپس در حالي كه اشك از گوشه چشمانش جاري بود، براي خارج شدن از تالار از مرجان رو گرفت و چند قدمي را به سوي درِ تالار برداشت و بي آن كه به سوي مرجان سر برگرداند، گفت: اي مرجان! پشت به مقام فرزند رسول خدا ننشين! كه با اين كار عذاب آخرت را براي خود خريده اي و من هم اكنون شعله‌هاي آتش جهنم را مي‌بينم كه چگونه جسمت را در ميان خود گرفته و مي‌سوزانند. سپس از آن از قصر بيرون آمد و به سوي كساني رفت كه بي صبرانه انتظارش را مي‌كشيدند. مرجان پس از شنيدن سخنان ابوراجح، مدتي در خويش فرو رفت و وقتي به خود آمد كه اشك در چشمانش حلقه بسته بود. بنابراين دستور داد تا تختي را كه سال‌ها بر آن مي‌نشست از آن حالت بر گردانند و رو در روي مقام مبارك امام علي عليه السلام قرار دهند و تا زنده بود با مردم به نيكي رفتار مي‌كرد و طولي نكشيد كه مرگش فرا رسيد. ابوراجح نيز تا زنده بود با همان سيماي جوان زندگي كرد. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: پایان انتظار ، صفحه ۱۰۹ الی ۱۱۱. داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: مسلم پوروهاب ناشر: انتشارات قم: مسجد مقدس جمکران گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌤السّلام علیک یا بقیة اللّه في ارضه🌤 🌟✨شب میلاد حضرت مهدی (عج)✨🌟 🌹حکیمه خاتون (س) روایت میکند که روزی به مجلس امام حسن عسکری(ع) رفتم و مدتی از کلام گوهربار آن سرور اخیار مستنفیذ شدم. هنگامی که قصد رفتن داشتم، حضرت فرمود: ای عمه! امشب نزد ما بمان که خلف آل محمّد (ص) امشب متولد میشود ، و آن شب نیمه شعبان بود. گفتم: یابن رسول اللّه (ص) از کدامیک از زنان پاکت این فرزند ارجمند متولد خواهد شد. فرمود: از نرجس. گفتم: علامت حاملگی در او نمیبینم. فرمود: مَثَل، مثل مادر موسی کلیم است که در او آثار حمل تا هنگام ولادت ظاهر نبود. 🌷 پس آن شب به امر آن حضرت در آن خانه ماندم. نزدیک به نصف شب برخاستم، وضو گرفتم و نماز شب به جای آوردم و چون از نماز فارغ شدم، گمان کردم که نزدیک صبح است با خود گفتم که به زودی خورشید طلوع میکند و آن بدر منیر که طلوع او در این شب موعود بود، طلوع نکرد. ناگهان صدای حضرت ابومحمّد (ع) را از حجره شنیدم که فرمود: عجله نکن و ساعتی صبر کن. 🍃 من از فکری که کرده بودم خجالت کشیدم و از اتاق بیرون آمدم و به اتاقی که نرجس در آن بود رفتم. چون به در اتاق رسیدم، نرجس به استقبال من آمد، من دیدم که بدنش میلرزد و بسیار مضطرب است، او را دربر گرفتم... و به درون اتاق بردم و قل هواللّه احد و انا انزلناه و آیة الکرسی را میخواندم و به او میدمیدم. ناگاه شنیدم که حضرت ابوالقاسم محمّد(مهدی) از درون شکم مادرش این سوره ها را با من میخواند... (حضرت مهدی موعود) به طرف قبله متولد گردید و در همان لحظه صورت مبارک بر زمین نهاده و (حضرت حق) را سجده نمود. پس من آن دُر(گوهر) یگانه را برداشتم و در آغوش گرفتم. همان موقع صدای ابومحمّد (ع) را شنیدم که فرمود: ای عمه! قرة العين مرا بیاور. پس آن (حضرت) را به نزد پدر ماجدش بردم. آن حضرت او را از من گرفته، بر ران راست خود نشانید و زبان معجز بیان خود را در دهان او نهاد و آن خلف ساعتی زبان مبارک پدر را مکید (و در حدیقةالشیعه ذکر شده که زبان خود را به چشمش مالید آن گاه در دهانش گردانید) و اذان در گوش او گفته و دست بر سرش کشید و بر زانوی خود نشانید و فرمود: یا بنی انطق باذن الله (ای پسرک من ، به اذن خدا سخن بگو). 🌸 پس اولین کلمه ای که حضرت صاحب الزمان(عج) به زبان آورد، استعاذه بود! فرمود: " اعوذ باللّه السمیع العلیم من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرّحمن الرّحیم و نرید ان نمن علی الذین استضعفو فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنودهما ما کانو یحذرون."  بعد از آن فرمود: " صلی اللّه علی محمّد المصطفی (ص) و علی المرتضی (ع) و فاطمةالزهرا (س) و الحسن المجتبی(ع) و الحسین الشهید بکربلا(ع) و علی بن الحسین(ع) و محمدبن علی(ع) و جعفربن محمد(ع) و موسی بن جعفر(ع) و علی بن موسی(ع) و محمد بن علی(ع) و علی بن محمد(ع) و حسن بن علی(ع) ابی." 🌻 و نیز روایت میکند که در آن وقت که خلف آل محمد (ص) متولد شد، پرندگان سبز رنگی دیدم که در اطراف خانه پرواز میکردند و حضرت امام حسن عسکری (ع) به یکی از آن پرندگان نگاه کرد و او را به نزد خود طلبید و فرمود: این فرزند ارجمند مرا محافظت کن تا آن وقت که حقتعالی رخصت دهد و او ظاهر شود. پس این آیه شریفه را تلاوت فرمود: "ان اللّه بالغ امره قد جعل اللّه لکل شیء قدرا." .... گفتم: یابن رسول اللّه(ص) این پرندگان عجیب خوشرنگ و خوش صدایند. فرمود: این پرندگان سبز که میبینی، ملائکه رحمت هستند و آن پرنده ای که سفارش فرزند خود را به او کردم ، جبرئیل است. بعد از آن، ابو محمّد(ع) فرمود: ای عمه! این فرزند را پیش مادرش ببر. " کی تقر عینها و لا تحزن ان وعداللّه حق و لکن اکثر الناس لا یعلمون." پس به دستور حضرت، آن نور چشم نبوت و جلالت را پیش مادرش بردم. (و در روایت است که، در هنگامی که حضرت صاحب الزمان(عج) از مادر جدا شد، به دو زانو در آمد و انگشت سبابه را به جانب آسمان بلند کرده و شهادتین بر زبان مبارک جاری ساخت. بعد از آن عطسه کرد و فرمود: "زعمت الظلمة ان حجة الله داحضة و لو اذن الله لنا فى الكلام لزال الشك." (یعنی؛ ظالمان گمان میکنند که حجت الهی باطل است و در زمانی از زمانها میتواند از روی زمین مفقود شود. اگر خدایتعالی به من رخصت سخن گفتن میداد، به حجت و دلیل، دشمن را قانع میکردم و دیگر شکی باقی نمی ماند.) 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّک الْفَرَج💠 💫🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُمْ🌹💫 🌤🌹التماس دعای فرج🌹🌤 گروه 🌦🌹بوی ظهور🌹🌦 https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor صاحب‌الزمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا