eitaa logo
(🌼بوی باران🌼)
87 دنبال‌کننده
234 عکس
151 ویدیو
41 فایل
مذهبی،عقاید(پرسش و پاسخ)،احکام،داستانک،خانواده،انگیزشی. ارتباط با خادم کانال: @M_Ramazanghasem
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام محضر بزرگواران همراه ✳️یک داستان، چند تامل داستانی زیبا از کتاب سوپ جو که در سال ۲۰۱۵ با بیش از ۳۴۵میلیون لایک رکوردار در دنیای مجازی بوده و ادامه دارد... ما یکی از نخستین خانواده‌هایی در شهرمان بودیم که صاحب تلفن شدیم.آن موقع من ‭‭‭9-8‬‬‬ ساله بودم.یادم می‌آید که قاب برّاقی داشت و به دیوار نصب شده بود و گوشی‌اش به پهلوی قاب آویزان بود.من قدم به تلفن نمی‌رسید اما همیشه وقتی مادرم با تلفن صحبت می‌کرد با شیفتگی به حرف‌هایش گوش می‌کردم. بعدها پی بردم که یک جایی در داخل آن دستگاه، یک آدم شگفت‌انگیزی زندگی می‌کند به نام «اطلاعات لطفاً» ، که همه چیز را می‌داند. او شماره تلفن و نشانی همه را بلد بود. نخستین تجربۀ شخصی من با «اطلاعات لطفاً» روزی بود که مادرم به خانۀ همسایه‌ رفته بود.من در زیرزمین خانه با ابزارهای جعبه ابزارمان بازی می‌کردم که ناگهان با چکش بر روی انگشتم زدم درد وحشتناکی داشت ؛اما گریه فایده نداشت چون کسی در خانه نبود که با من همدلی (شرایط من را درک)کند انگشتم را در دهانم می‌مکیدم و دور خانه راه می‌رفتم که ناگهان چشمم به تلفن افتاد به سرعت یک چهارپایه آوردم و روی آن رفتم و گوشی را برداشتم و نزدیک گوشم بردم. و توی گوشی گفتم «اطلاعات لطفاً» چند ثانیه بعد صدایی در گوشم پیچید: «اطلاعات بفرمائید» من در حالی که اشک از چشمانم می‌آمد گفتم «انگشتم درد می‌کند» گفت:«مادرت خانه نیست؟» «هیچکس به جز من خانه نیست» «آیا خونریزی داری؟» «نه، با چکش روی انگشتم زدم و خیلی درد می‌کند» «آیا می‌توانی درِ جایخیِ یخچال را باز کنی؟» «بله، می‌توانم» «پس از آنجا کمی یخ بردار و روی انگشتت نگهدار» بعد از آن روز، من برای هر کاری به «اطلاعات لطفاً» مراجعه می‌کردم ... مثلاً موقع امتحانات در درس‌های جغرافی و ریاضی به من کمک می‌کرد. یک‌روز که قناری‌مان مرد و من خیلی ناراحت بودم دوباره سراغ «اطلاعات لطفاً» رفتم و ماجرا را برایش تعریف کردم. او به حرف‌هایم گوش داد و با من همدلی و همدردی کرد. به او گفتم: «چرا پرنده‌ای که چنین زیبا می‌خواند و همۀ اهل خانه را شاد می‌کند باید گوشۀ قفس بیفتد و بمیرد؟» او به من گفت «همیشه یادت باشد که دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست» من کمی تسکین یافتم. یک روز دیگر به او تلفن کردم و پرسیدم کلمۀ fix را چطور هجّی می‌کنند. یکسال بعد از شهر کوچکمان (پاسیفیک نورث وست) به بوستن نقل مکان کردیم و من خیلی دلم برای دوستم تنگ شد. «اطلاعات لطفاً» متعلّق به همان تلفن دیواری قدیمی بود و من هیچگاه با تلفن جدیدی که روی میز خانه‌مان در بوستن بود تجربۀ مشابهی نداشتم. من کم‌کم به سن نوجوانی رسیدم اما هرگز خاطرات آن مکالمات را فراموش نکردم. غالباً در لحظات تردید و سرگشتگی به یاد حس امنیت و آرامشی که از وجود دوست تلفنی داشتم می‌افتادم. راستی چقدر مهربان و صبور بود و برای یک پسربچه چقدر وقت می‌گذاشت. چند سال بعد، بر سر راه رفتن به دانشگاه، هواپیمایم در سیاتل برای نیم ساعت توقف کرد. من 15 دقیقه با خواهرم که در آن شهر زندگی می‌کرد تلفنی حرف زدم و بعد از آن بدون آن که فکر کنم چکار دارم می‌کنم، تلفن اپراتور شهر کوچک دوران کودکی را گرفتم و گفتم «اطلاعات لطفاً». به طرز معجزه‌آسایی همان صدای آشنا جواب داد. «اطلاعات بفرمائید» من بدون آن که از قبل فکرش را کرده باشم پرسیدم «کلمۀ fix را چطور هجّی می‌کنند؟» مدتی سکوت برقرار شد و سپس او گفت «فکر می‌کنم انگشتت دیگر خوب شده باشد.» من خیلی خندیدم و گفتم «خودت هستی؟» و ادامه دادم «نمی‌دانم می‌دانی که در آن دوران چقدر برایم با ارزش بودی یا نه؟» او گفت «تو هم می‌دانی که تلفن‌هایت چقدر برایم با ارزش بودند؟» من به او گفتم که در تمام این سال‌ها بارها به یادش بوده‌ام و از او اجازه خواستم که بار بعد که به ملاقات خواهرم آمدم دوباره با او تماس بگیرم. او گفت «حتماً این کار را بکن. اسم من شارون است.» سه ماه بعد به سیاتل برگشتم. تلفن کردم اما صدای دیگری پاسخ داد. «اطلاعات بفرمائید» «می‌توام با شارون صحبت کنم؟» «آیا دوستش هستید؟» «بله، دوست قدیمی» «متأسفم که این مطلب را به شما می‌گویم. شارون این چند سال آخر به صورت نیمه‌وقت کار می‌کرد زیرا بیمار بود. او 5 هفته پیش در گذشت» قبل از این که تلفن را قطع کنم گفت «شما گفتید دوست قدیمی‌اش هستید. آیا همان کسی هستید که با چکش روی انگشتتان زده بودید؟» با تعجب گفتم «بله» «شارون برای شما یک پیغام گذاشته است. او به من گفت اگر شما زنگ زدید آن را برایتان بخوانم» سپس چند لحظه طول کشید تا درِ پاکتی را باز کرد و گفت: «نوشته به او بگو دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست. خودش منظورم را می‌فهمد» هرگز تأثیری که ممکن است بر دیگران بگذاریم را دست کم نگیریم... تقديم به همه‌ی آدم‌های تاثير گذار زندگی‌ مان @booyebaran313
🍃🌼🍃🌼🍃🌼 هرکجا سفره شود پهن، کنارش نمک است نمک سفره ی جمعه دعای فـــــــرج است "اللّهُمَ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج" ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🍃🌸🍃🌸🍃 @booyebaran313
khedmatgozaran.com1_351019992.mp3
زمان: حجم: 5.93M
دعای عهد با مرور سریع هر روز صبح فقط و فقط 6 دقیقه از وقت خود را برای امام زمان (عج) خرج کنیم ✍از حضرت صادق (علیه‌السلام) روایت شده: هرکه چهل صبحگاه دعای عهد را بخواند، از یاوران قائم ما باشد و اگر پیش از ظهور آن حضرت از دنیا برود، خدا او را از قبر بیرون آورد که در خدمت آن حضرت باشد و حق‌تعالی بر هر کلمه هزار حسنه به او کرامت فرماید و هزار گناه از او محو سازد .... @booyebaran313
🌱🕊 ⭕️✍️حکایت این روزهای برخی افراد👇👇👇 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﻠﻮﯼ ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺖ ﺁﺧﺮ ﮐﺎﺭ! ﻣﯽﮔﻔﺖ: ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﻮﺷﻤﺰﮔﯽﺍﺵ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ... ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻢ ﭘﻠﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﺳﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻏﺬﺍ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﮔﻮﺷﻪﯼ ﺑﺸﻘﺎﺑﺶ! ﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﻥ ﭘﻠﻮ ﻟﺬﺕ ﻣﯽﺑﺮﺩ، ﻧﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ... ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ..? ﮔﺎﻫﯽ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﻣﯽﮐﻨند ﻭ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﺧﻮﺑﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭند ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻌﺪ! ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ.. ﮐﻤﺘﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷند! ﻫﻤﻪﯼ ﺧﻮﺷﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺣﻮﺍﻟﻪ ﻣﯽﮐﻨند ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﻨﺠﻪ ﻧﺮﻡ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺍﺳﺖ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺩشان ﻣﯽﺁﯾند ﻣﯽﺑﯿﻨند ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﭘُﻠﻮی ﺧﺎﻟﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽشاﻥ ﺑﻮﺩﻩﺍند ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎ، ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮔﻮﺷﻪﯼ ﺑﺸﻘﺎﺏ...! @booyebaran313
ترجمه غیبت نعمانی_text_020170014738.pdf
حجم: 24.74M
🍃کتاب غیبت نعمانی از منابع معتبر روایی شیعی در زمینه غیبت ومهدویت کم حجم منبع دست اول https://eitaa.com/joinchat/3119448110Cf3bfc871c9
سلام بر همراهان بزرگوار اولین روز از نیمه دوم آذر ماهتون بخیر🌷🌷 خانمی به دکتر گفت: نمیدانم چرا افسرده ام و خود را زنی بدبخت میدانم. دکتر گفت: باید ۵ نفر از خوشبخت ترین مردم شهر را بشناسی و از زبان آنها بشنوی که خوشبختند. زن رفت و پس از چند هفته برگشت، اما اینبار اصلاً افسرده نبود. به دکتر گفت: برای پیدا کردن آن ۵ نفر، به سراغ ۵۰ نفر که فکر می کردم خوشبخت ترینهایند رفتم، اما وقتی شرح زندگیشان را شنیدم، فهمیدم که خودم از همه خوشبخت ترم. خوشبختی یک احساس است و لزوما با ثروت بدست نمی آید. خوشبختی رضایت از زندگی و شکرگزاری بابت داشته هاست، نه افسوس بابت نداشته ها ... خـــــــدایا شکرت❤️ @booyebaran313
✴️ سؤالی دیگر ◀️منظور از صله رحم چیست؟ ◀️یعنی چه كارهایی باید بكنیم تا اطلاق صله ارحام بشود؟ ✅پاسخ: 🏩صله رحم یعنی داشتن رابطه با قوم و خویش نسبی. 👫رفت و آمد داشتن یا مرتبط بودن با یکدیگر از طریق تلفن، احوالپرسی و ... از مصادیق صله رحم است و الزام در نوع خاصی نیست. ✅البته عرف باید بر این گونه ارتباط صحه بگذارد و با توجه به شرائط کافی بداند. @booyebaran313
🍄 وقتی کودک کثیف کاری کرد یا چیزی را شکست رفتار مناسب چیست؟ در چنین شرایطی نگویید: تو برو عقب، تو دست نزن، نیازی نیست شما کاری بکنی، دست نزن، بدتر میشه، دست بزنی، دستت را می‌بره 📛غرغر، داد و فریاد، سرزنش ممنوع بگوییم: برو جارو بیار، کمک کن جمعش کنیم. برو دستمال بیار، خشکش کنیم. دمپایی بپوش، پات زخمی نشه. وقتی در تمیز کردن محل، کودک کمک و همکاری کند 1️⃣یاد می‌گیرد مسئولیت کارش را بپذیرد. 2️⃣نظم و نحوه تمیز کردن را می‌آموزد. 3️⃣کمتر تحقیر می‌شود. 4️⃣همکاری و کمک را می‌آموزد. @booyebaran313
🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷 دلیل دلخوریهایمان❓❓ گاهی از دست كسی دلخوريم و فكر می كنيم كه او ذاتا آدم بدی است و بايد تنبيه و توبيخ شود و شروع به بازخوردهای متقابل تلافی گری و قهر و سرزنش و ... می كنيم و در شرايط پيشرفته تر حتي از اطرافيان نزديك و دوستان مشتركمان هم توقع داريم كه به واسطه‌ی رفتار اشتباه او با ما ، او را طرد و تنبيه كنند. غافل از اينكه دليل دلخوری ما از او احتمالا اين است كه به نقطه ضعفی يا صفتی از ما اشاره كرده كه مدتها آن را پنهان يا سركوب كرده بوديم چون تصور می كرديم كه وجود اين ضعف شخصيتی در ما باعث پايين آمدن ارزشهای‌مان نزد ديگران می شود . حالا اگر به اين موضوع اين‌گونه نگاه كنيم كه در وجود همه‌ی ما تمام صفت‌های خوب و بد وجود دارد كه فقط لازم هست كه متعادل شوند و اگر كسی عدم تعادل يكی از اين صفات را به ما گوشزد كرد نه تنها آدم بدی نيست ، بلكه باعث رشد ماست از او دلخور نمی شويم . @booyebaran313
🌷﷽؛ 💙 حاضریم گوشی همراهمون و به خاطر یک خطا صدقه بدهیم؟؟؟ مرغ عشق از روی دیوار وارد باغ شد. روی شاخه درختی نشست و شروع به خواندن کرد. پر و بال هاي بسیار زیبایی داشت و صدایش انسان را به وجد می آورد. 💙 نگاه صاحب باغ، به مرغ عشق خیره شده بود. ناگهان پرنده بین شاخهها گیر افتاد. صاحب باغ با نگاهی او را زیر نظر داشت تا ببیند چگونه میتواند خودش را نجات دهد، لحظاتی گذشت و مرغ عشق همچنان در تلاش برای نجات خود بود. 💙 بالاخره مرغ عشق با زحمت فراوان، از چنگال شاخه ها نجات پیدا کرد، پر کشید و رفت. یک دفعه صاحب باغ به خود آمد و در دلش گفت: خدایا! رکعت چندم بودم؟! تازه یادش آمد در نماز بوده است. خیلی ناراحت شد در فکر جبران این کارش افتاد. 💙 با سرعت خودش را به پیامبر مهربانی ها رساند و گفت: باغم را در اختیار شما قرار می دهم تا به مصرف فقرا برسانید. باغی که باعث شود من نتوانم نمازم را با حضور قلب و حواس جمع بخوانم، به درد من نمی خورد. باغ را صدقه داد و رفت. 💙 کسانی که در نماز به فکر پیامک و فضای مجازی هستند، حاضرند گوشی همراهشان را ....؟ 📚 کتاب پر پرواز ؛ اصغر آیتی و حسن محمودی ؛ ص 68 به نقل از صلوة الخاشعين، آية اللّه دستغيب، ص 60، با اندکی تصرف. @booyebaran313
✨﷽✨ ❇️عرض سلام و وادب و احترام بر اعضای بزرگوار بوی باران🌷 دیدید یه وقتایی که یه نفر از دست کسی ناراحت میشه داد میزنه،میدونین چرا؟؟ ✍استادى از شاگردانش پرسید: «چرا افراد وقتى عصبانى هستند داد می‌زنند؟ یکى از شاگردان گفت:«چون در آن لحظه، آرامش و خونسردی‌مان را از دست می‌دهیم.» 👤استاد پرسید: «این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست ، امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد، داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ » پاسخ‌هاى هیچکدام از شاگردان استاد را راضى نکرد. سرانجام او چنین توضیح داد: «هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند،داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر شده و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند.» 👤سپس استاد پرسید: «هنگامى که دو نفر همدیگر را دوست دارند چه اتفاقى می‌افتد؟ آنها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است.» 👤استاد ادامه داد: «هنگامى که محبت شان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و با بیشتر شدن محبت ،سرانجام حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد.» @booyebaran313
راههای رسیدن به آرامش از دیدگاه روایات معصومین علیهم‌السلام .pdf
حجم: 4M
📕 راههای رسیدن به آرامش از دیدگاه روایات معصومین علیهم‌السلام ✍استاد رفیعی 💧چکیده💦 در این مقاله، به راه‌های رسیدن به آرامش روانی از دیدگاه روایات اسلامی پرداخته شده و عوامل ایجادکننده سکون و آرامش قلبی و روحی بیان گردیده. در ایجاد آرامش و سکون و طمأنینه، عوامل بسیاری دخالت دارند که به موارد عمده آن در این مقاله اشاره می‌شود... @booyebaran313