eitaa logo
بُرنا پِلاس
5.8هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2هزار ویدیو
45 فایل
✅ واحد نوجوان مؤسسه مصاف (بُرنا پِلاس) 📷 اینستاگرام https://instagram.com/borna_plus ✔️ ایتا https://eitaa.com/borna_pluss ✔️ سروش http://sapp.ir/borna_plus ✔تلگرام https://t.me/Borna_Plus ارتباط با ما👇 🗣 http://my.masaf.ir/r/eitaa ☎️ 02175098000
مشاهده در ایتا
دانلود
🎉 ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن که قارون را غلط‌ها داد سودای زراندوزی ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی طریق کام بخشی چیست ترک کام خود کردن کلاه سروری آن است کز این ترک بردوزی سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی ندانم نوحه قمری به طرف جویباران چیست مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی می‌ای دارم چو جان صافی و صوفی می‌کند عیبش خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع که حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم بیا ساقی که جاهل را هنیتر می‌رسد روزی می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی نه حافظ می‌کند تنها دعای خواجه تورانشاه ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی حافظ/غزل شماره۴۵۴ ✒️ ☄کانال واحد نوجوان مؤسسه مصاف(برنا پلاس) 🔗تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام | توییتر
🎉 شمع دیدم گرد او پروانه‌ها چون جمع‌ها شمع کی دیدم که گردد گرد نورش شمع‌ها شمع را چون برفروزی اشک ریزد بر رخان او چو بفروزد رخ عاشق بریزد دمع‌ها چون شکر گفتار آغازد ببینی ذره‌ها از برای استماعش واگشاده سمع‌ها ناامیدانی که از ایام‌ها بفسرده‌اند گرمی جانش برانگیزد ز جانشان طمع‌ها گر نه لطف او بدی بودی ز جان‌های غیور مر مرا از ذکر نام شکرینش منع‌ها شمس دین صدر خداوند خداوندان به حق کز جمال جان او بازیب و فر شد صنع‌ها چون بر آن آمد که مر جسمانیان را رو دهد جان صدیقان گریبان را درید از شنع‌ها تخم امیدی که کشتم از پی آن آفتاب یک نظر بادا از او بر ما برای ینع‌ها سایه جسم لطیفش جان ما را جان‌هاست یا رب آن سایه به ما واده برای طبع‌ها مولوی ✒️ ☄کانال واحد نوجوان مؤسسه مصاف(برنا پلاس) 🔗تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام | توییتر
🎉 غنچه‌ای گفت به پژمرده گلی که ز ایام، دلت زود آزرد آب، افزون و بزرگست فضا ز چه رو، کاستی و گشتی خرد زینهمه سبزه و گل، جز تو کسی نه فتاد و نه شکست و نه فسرد گفت، زنگی که در آئینهٔ ماست نه چنانست که دانند سترد دی، می هستی ما صافی بود صاف خوردیم و رسیدیم به درد خیره نگرفت جهان، رونق من بگرفتش ز من و بر تو سپرد تا کند جای برای تو فراخ باغبان فلکم سخت فشرد چه توان گفت به یغماگر دهر چه توان کرد، چو میباید مرد تو بباغ آمدی و ما رفتیم آنکه آورد ترا، ما را برد اندرین دفتر پیروزه، سپهر آنچه را ما نشمردیم، شمرد غنچه، تا آب و هوا دید شکفت چه خبر داشت که خواهد پژمرد ساقی میکدهٔ دهر، قضاست همه کس، باده ازین ساغر خورد پروین اعتصامی ✒️ ☄کانال واحد نوجوان مؤسسه مصاف(برنا پلاس) 🔗تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام | توییتر
🎉 بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی ریگ آموی و درشتی راه او زیر پایم پرنیان آید همی آب جیحون از نشاط روی دوست خنگ ما را تا میان آید همی ای بخارا! شاد باش و دیر زی میر زی تو شادمان آید همی میر ماه است و بخارا آسمان ماه سوی آسمان آید همی میر سرو است و بخارا بوستان سرو سوی بوستان آید همی آفرین و مدح سود آید همی گر به گنج اندر زیان آید همی رودکی ✒️
🎉 انصاف در جبلت عالم نیامده است راحت نصیب گوهر آدم نیامده است از مادر زمانه نزاده است هیچکس کوهم ز دهر نامزد غم نیامده است از موج غم نجات کسی راست کو هنوز بر شط کون و عرصهٔ عالم نیامده است از ساغر زمانه که نوشید شربتی کان نوش جانگزای‌تر از سم نیامده است گیتی تو را ز حادثه ایمن کجا کند؟ کورا ز حادثات امان هم نیامده است دزدی است چرخ نقب‌زن اندر سرای عمر آری به هرزه قامت او خم نیامده است آسودگی مجوی که کس را به زیر چرخ اسباب این مراد فراهم نیامده است با خستگی بساز که ما را ز روزگار زخم آمده است حاصل و مرهم نیامده است در جامهٔ کبود فلک بنگر و بدان کاین چرخ جز سراچهٔ ماتم نیامده است خاقانیا فریب جهان را مدار گوش کورا ز ده، دو قاعده محکم نیامده است خاقانی ✒️
🎉 گر بر در دیر می‌نشانی ما را گر در ره کعبه میدوانی ما را اینها همگی لازمهٔ هستی ماست خوش آنکه ز خویش وارهانی ما را ابوسعید ابولخیر ✒️
🎉 بسوختیم زبیداد چرخ و خواهد سوخت کسی که علم فراموش کرد و جهل آموخت بگو به سایهٔ دیوار دیگران خسبد کسی که خانهٔ خود را به دیگران بفروخت وطن زکید اجانب درون آتش و ما به سر زنیم و بنالیم از اینکه آمل سوخت شکافتیم و دربدیم و سوختیم ز جهل به زیب پیکر ما گر جهان قبایی دوخت بود زخون فقیرآنکه شربتی نوشید بود ز مال یتیم آنکه ثروتی اندوخت درین میانه بهارا نصیب رنجبر است به هر کجا که ز بیداد آتشی افروخت ملک الشعرای بهار ✒️ ☄کانال واحد نوجوان مؤسسه مصاف(برنا پلاس) 🔗تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام | توییتر
🎉 ایران کهنسال در عرصة تاریخ در پهنة علم و ادب و دانش و فرهنگ همواره درخشده توانمند، توانا پرورده بزرگانی، نام‌آور دانا پیران کهن داشته، در عالم یکتا! امروز، ایران به جوانانش نازد که توانند «اسب شرف از گنبد گردان بجهانند،» در عرصة میدان جهان نام برآرند ایران، دیروز به پیران خردمندش نازید امروز، ایران به جوانان برومندش نازد نسلی که تواند ایران را آزادتر، آبادتر از پیش بسازد نسلی که ز اوهام و خرافات گسسته است اهریمن نادانی را شاخ شکسته است! نسلی که به ظلمت‌کدة جهل نمانده ا‌ست خود را به جهان‌های پر از نور رسانده است فردا همه با نسل جوان است که امروز هر روز تواناتر و آگاه‌تر از پیش با تکیه به نیروی امید و خرد خویش در عرصة میدان جهان راه گشاید هر روز سرافرازتر از پیش برآید! فریدون مشیری، تا صبح تابناک اهورایی، ایران و جوانان ✒️
🎉 خدایا درپذیر این نعره مستانه ما را مکن نومید از حسن قبول افسانه ما را در آن صحرا که چون برگ خزان انجمن فرو ریزد به آب روی رحمت سبز گردان دانه ما را زمین مرده احیا کردن آیین کرم باشد چراغان کن به داغ خود دل دیوانه ما را تو کز خون شیر و نوش از نیش و گل از خار می سازی به چشم خلق شیرین ساز تلخ افسانه ما را اگر چه بحر رحمت بی نیازست از حباب ما به باد آستین مشکن دل پیمانه ما را در آن شورش که نه گردون کف خاکستری گردد ز برق بی نیازی حفظ کن کاشانه ما را ز بیم گفتگوی حشر فارغ دار دل صائب شفاعت می کند عشقش دل دیوانه ما را صائب تبریزی ✒️
🎉 اگر تندبادی براید ز کنج بخاک افگند نارسیده ترنج ستمکاره خوانیمش ار دادگر هنرمند دانیمش ار بی‌هنر اگر مرگ دادست بیداد چیست ز داد این همه بانگ و فریاد چیست ازین راز جان تو آگاه نیست بدین پرده اندر ترا راه نیست همه تا در آز رفته فراز به کس بر نشد این در راز باز برفتن مگر بهتر آیدش جای چو آرام یابد به دیگر سرای دم مرگ چون آتش هولناک ندارد ز برنا و فرتوت باک درین جای رفتن نه جای درنگ بر اسپ فنا گر کشد مرگ تنگ چنان دان که دادست و بیداد نیست چو داد آمدش جای فریاد نیست جوانی و پیری به نزدیک مرگ یکی دان چو اندر بدن نیست برگ دل از نور ایمان گر آگنده‌ای ترا خامشی به که تو بنده‌ای برین کار یزدان ترا راز نیست اگر جانت با دیو انباز نیست به گیتی دران کوش چون بگذری سرانجام نیکی بر خود بری کنون رزم سهراب رانم نخست ازان کین که او با پدر چون بجست فردوسی ✒️