eitaa logo
برگزیده اشعار مداحی
232 دنبال‌کننده
91 عکس
102 ویدیو
19 فایل
با سلام خدمت همه ی عزیزان، با نظرات وپیشنهادات سازنده ی خود، حقیر را یاری فرمایید @MA1313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸امشب شب غریبی اولاد مصطفی است 🔸زینب اسیر شمر و حسین سر ز تن جداست شب دوازدهم ماه محرمه. .. امروز کربلا چه خبر بود خدایا... 🔸طفلان بی پدر به بیابان در آفتاب 🔸آن یک سر برهنه و آن یک برهنه پاست دیشب وقتی مجلس سیدالشهدا تمام شد... هر کدوم از ما دست بچه هامون رو گرفتیم... رفتیم به سمت خونه هامون... مواظب بچه هامون بودیم... مبادا نیمه شب سردشون بشه... مبادا بچه هامون با لب تشنه بخوابند... اما... آی مردم بچه های ابی عبدالله کجا خوابیدن... بچه های حسین چه حالی داشتند... داخل یک خیمه نیم سوخته... الله اکبر... نميدونم بهشون آب دادند یا نه... خیلی از این بچه ها با شکم های گرسنه... 🔸لیلا به آه و ناله چو مجنون به کوه و دشت 🔸اکبر هزار پاره ز شمشیر اشقیاست 🔸گهواره مانده خالی و اصغر به مهد خاک 🔸از سینه رباب ز غم، ناله برسماست 🔸مهر رخ سکینه ز سیلی و تشنگی 🔸نیمی چو ماه نیلی و نیمی چو کهرباست از امروز دیگه اسارت اهل بیت شروع میشه... از امروز دیگه تازیانه ها شروع میشه... مثل یه همچین روزی امام سجاد آمد کنار عمه جانش زینب... صدا زد عمه جان زینب... ببینید این نانجیبا بدن های خودشون رو غسل دادن... کفن کردن... بدنهای نحسشون رو دفن کردند... اما بدن بابای غریبم حسین... روی زمین کربلا... عمه جان بدن بابای غریبم بدون غسل و کفن... وقتی میخواستند به سمت کوفه حرکت کنند... اومدند بچه ها رو سوار محمل ها کنند... خانم زینب کبری فرمودند... خودم بچه ها رو سوار میکنم... با دستان مبارک... یکی یکی این زن و بچه ها رو سوار بر شتران بی جهاز‌ کرد... اما وقتی نوبت خود خانم زینب شد یا صاحب الزمان .... یکدفعه نگاه کرد به اطرافش... یادش اومد از روز ورودش به کربلا... اون موقعی که عباس علمدار اومد و زانو خم کرد... علی اکبر امد... قاسم امد... جوانان بنی هاشم یکی یکی اومدن... دور محمل زینب رو گرفتن... خانوم‌ رو با احترام از محمل پیاده کردن... مبادا نامحرمها ببینند.... ناموس خداست... احترام داره... یادش اومد از اون‌ روزی همه بنی هاشم در کنارش بودند... اما الان تنهای تنها مانده... نگاه کرد به سمت قتلگاه... صدا زد حسینم برادرم... بلند شو ببین دارن خواهرت رو به اسارت میبرن برادر... ببین دورم رو نامحرمها گرفتند... 🔸به سوی شام و کوفه ام چه ظالمانه میبرند برادرجان... حسین چطوری تو رو تنها بگذارم... 🔸به سوی شام و کوفه ام چه ظالمانه میبرند برادر نمیخواستم اما... 🔸نمیروم ولی مرا به تازیانه میبرند 🔸نمیروم ولی مرا... یه اشاره کرد به سمت سر مقدس ابی عبدالله... روی نیزه... 🔸نمیروم ولی مرا به این بهانه میبرند برادرم حسین نمیدونم با سر برم یا با بدن بمانم... 🔸نمیروم ولی مرا به این بهانه میبرند -https://eitaa.com/brgzida
زینب کبری یه نگاه کردن دیدند رأس مطهر ابی عبدالله، داره عقب قافله رو نگاه میکنه، آمدند خدمت زین العابدین ، امام زمانشون، عزیز برادرم،چه خبره؟ فرمود بچه هارو شمارش کن، به نظر یه بچه جا مانده، شمارش کردن دیدن بله یه دختری از قافله جا مانده ، ان شاء الله دسته جمع بریم با نابودی آل صعود و قاطبه و اربابانشون، اون حرم بی بی رو جوری بسازیم که از حرم زینب کبری تا حرم حضرت رقیه یه بین الحرمین دیگری ، درست کنیم، اون حرمی که هر کی مشرف میشد یکی از هدایایی که می‌برد عروسک یا اسباب بازی بود ، میخاست به مردم شام، یاد بده، نانجیبا، دختر اگه بی قراری کنه با اسباب‌ بازی ساکتش می کنند نه با رأسُ الحُسین بچه ها رو شمارش کرد دید یه دختر جا مانده، تو بعضی نقل‌ها داره که نیزه ای که سر ابی عبدالله روش بود یه مرتبه در زمین فرورفت هر کاری کردم نتونستم بیارنش بیرون، امیر قافله گفت اینجا اُتراق میکنیم اُتراق کردند زینب کبری می‌داند که اگر کسی همراهی این قافله رو نکنه کتک میخوره، از گودال اینا رو دارند میزنند، تعبیر امام سجاد اینه، فرمود اِندَمَعَت مِن اَحَدِنا عَینٌ فَقُرِعَت رَاسُه بِالرُّبح اگه یک نفر از ما در این قافله گریه میکرد نیزه دار ها با نیزه به سرش میزدند، لذا عقیله ی بنی هاشم می‌داند که اگر زودتر از عمال به این دختر نرسه جان دختر در خطره، قافله که اتراق کرد زینب تو اون تاریکی شب، دوان دوان ، آمد عقب قافله بلکه بتونه این نازدانه رو پیدا کنه، آمد به نور مهتاب. دید یه سایه ای رو زمین افتاده، خوشحال شد که جلوتر از دیگران این دخترو پیدا کرده همين طور که به این سایه نزدیکتر می‌شد خیالش راحت‌تر می‌شد آمد دید این همون دختر حسینه، اما جلوتر از زینب یه بانوی دیگری آمده، ایندختر رو توی این خاک بیابان بغل گرفته، تعجب کرد همين که نزدیک شد دید اون بانو مادرش فاطمه ست، جلوتر از زینب کبری آمده زینب کبری دختر رو فراموش کرد تا مادر رو دید درد دلش تازه شد مادر کجا بودی علی اکبرم رو اربا اربا کردن ، مادر کجا بودی علمدار قافله مونو دم علقمه زمینگیر کردن، دونه دونه گلایه ها رو گفت درد دلا رو گفت صدیقه ی طاهره فرمودند دخترم، در تمام این مصائب، من با تو و در کنار تو بودم یه جلوه اش رو گفت بی بی، بنا به این نقل، فرمود دخترم میخای بگم تو گودال چجوری سرش رو جدا کرد اون لحظه سر حسین تو بغل من بود نا نجیب نشست رو سینه... حجت‌الاسلام میرزامحمدی https://eitaa.com/brgzida
🕊﷽🕊 .... به سبک ساده و دلنشین برای . السلام (ص) (ع) (عج) (ع) (ص ) (ع) مکه ومدینه ✴️ ◾️ ◾️ س ✅ ♻️ _حضرت_ رقیه_ عزا_در_عزا_شد (،س) حضرت_اباالفضل_العباس_ (علیه السلام دیدار در خرابه ⚫️ ( 5) ⚫️ ⚫️گریز به امام حسن ع ⚫️گریز به حضرت علی اکبر ع زینب_صدا_میزد مدح_حضرت_رقیه سلام الله علیها (2) نجوای پایانی با (عج) بانوای . 🕊 ◾️ (۲) ختم مادر غریبان مادر(2) فاطمه زهرا (س) #شب_قدر #نوحه_سنتی_شب_قدر