#قسمت_پایانی_
#روضه_و_توسل به حضرت جواد الائمه علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا طاهری
🏴🏴🏴
* این روضه ها رو ما خوندیم، بذار چند بیت از زبون خود آقا بگم، وقتی سرش رو دامن مادر بود، یه نیگاه کرد گفت مادر:
جگرم پاره پاره شد مادر
خون چکیده ز گوشه ی دهنت
زهر اثر کرده و کبود شده ست
درد افتاده در تمام تنت
هرچه شد نیزه بر تنم نزدند
و سه شعبه به قلب من نزدند
کسی اینجا به فکر غارت نیست
چنگ بر کهنه پیرهن نزدند
بغض های عزای کرب و بلا
در میان دل شکسته ام ماند
ساربانی نبود اطرافم
آخر انگشترم بدستم ماند
هیچ کس با وضو و با چکمه
وایِ من، روی سینه ام ننشست
هیچ کس پشت و رو نکرد مرا
هیچ کس سینه ی مرا نشکست
بدنم زیر آفتاب اما..
بدنم زیر دست و پا ها نیست
سرِ پاداشِ بردن سرِ من
بین شمر و سنان که دعوا نیست
*جلو در حجره ایستاده نانجیب، هم خودش داره پایکوبی میکنه هم کنیزا رو جمع کرده بود، هلهله میکنن صداشو نشنون. یه نفر از کنیزا شنید آقا میگه آه! جگرم داره می سوزه. رفت یه ظرف آبی پر کرد تا جلو در حجره رسید نانجیب گرفت ظرف آب رو محکم رو زمین زد، گفت: آب برا کی داری می بری ؟ گفت: برا پسر امام رضا ببین چطور داره ناله میزنه. گفت: اینجا ایستادم لحظات آخر این صدا رو ازش بشنوم. همه ی روضه هاش رنگ و بوی روضه جد غریبشو میده. هِلالم میگه شنیدم لب های حسین وقتی بهم میخوره گفتم شاید داره نفرین میکنه. جلو رفتم دیدم حسین میگه آه! جیگرم... سپرمو از آب پر کردم نزدیک گودال شدم همچین که اومدم آبو ببرم دیدم نانجیب از گودال بیرون اومد، تمام لباس غرق خونه. گفت: کجا داری میری؟ گفتم دارم آب برای حسین می برم. دیدم دامن نحسشو کنار زد، سر و روی دست گرفت. گفت بیهوده زحمت کشیدی.. گفت دیدم بدن نحسش داره میلرزه. گفتم نانجیب تو که کار خودتو کردی دیگه چرا داری می لرزی؟ قصی القلب، سر از بدن پسر فاطمه جدا کردی. گفت: هلال، لحظه آخر گوشهٔ گودال هیچ زنی نبود، اما می شنیدم یه صدایی رو.... یه نفر هی صدا می زد ولدی.... بنیّ قتلوک عطشان....*
«این دستا بیاد بالا، به نیت فرج بگو حسین....»
┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
#اَللّهُمَّعَجِّلْلِوَلِيِّکَالْفَرَجَ_
https://eitaa.com/brgzida
.
#قسمت_پایانی_ #روضه و توسل ویژه شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه
●━━━━━━───────
*هر جوری بود پیامبر و از گودال نجات داد لذا وقتی فاطمه رسید دید همه وجود علی رو خون گرفته.. گفتن اگه علی نبود پیغمبر از دنیا رفته بود. شاید زیر لب میگفت انشا ءالله جبران میکنم. همین روزها میاد پشت در با آتش میجنگه....
سر پیغمبر تو دامنه علیه داره نگاه میکنه فاطمه اومد، جبرئیل اومد یا رسول الله بشارت..عالم برزخ رو مزین کردن ارواح انبیا چشم به راه شمان.. فرمود: جبرائیل! یه خبری بده دلم خوش بشه.چی میخوای یا رسول الله؟ دلم برا امتم شور میزنه..جبرئیل رفت برگشت..یا رسول الله خدا گفته دوباره این آیه رو برات بخونم.. ولسوف یعطیک ربک فترضی اینقدر خدا به عشق تو میبخشه تا تو راضی بشی
گفت: برادرم عزرائیل حالا میخوای جونم رو بگیری، بگیر..حسنین دویدند خودشون رو انداختن رو سینه ی پیغمبر..دستور اینه رو سینه ی محتضر رو سبککنید مثلا دکمه پیراهنشو باز کنید..این چند نفس آخر رو راحت بکشه. فاطمه میخواد بچه ها رو برداره. پیغمبر فرمود: زهرا جان صبر کن اینها تو بغلم هستن راحت تر جون میدم ..
یا رسول الله امروز یه تابوت آوردن کنار قبرت اینقدر تیر به این تابوت زدند.که امامحسین دونه دونه تیرا رو در میاورد. هفتاد چوبه تیر به تابوت خورده و بدن رودوخته اگه بخواد این تیر، این تیری که شعبه داره در بیاد گوشت رو در میاره...انقدر امام حسین امروز تو مدینه گریه کرد.
دیگه بعد تو عطر نمیزنم..دیگه بعد تو محاسنم رو خضاب نمیکنم.دیگه بعد تو داداش.. غارت زده به کسی نمیگن که مالشو بردن، غارت زده منم که داغ برادری چون تو رو دیدم..همه حرفها رو کنار امام حسن زد اما یه حرف رو گذاشت برا علقمه ..دید همه ی بدن رو تیرها فرا گرفتن.. دست نداره چشمش از کاسه بیرون اومده، فرق شکافته..یه دفعه دست به کمر گرفت.. عباس جان حالا دیگه کمرم شکست..
«حسین...»
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج_
#روضه_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه_
#روضه_امام_حسن_علیه_السلام_
#شهادت_امام_حسن_
#بیست_و_هشت_صفر_
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
https://eitaa.com/brgzida