eitaa logo
| تَبَتُّـل |
1.5هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
332 ویدیو
5 فایل
وَ "سلام" بَر‌اندوهی‌کھ‌ قلبمان ‌را ‌وطن‌ برگزید🖤🌱 • • تَبَتُّل←بُریدھ از "جہان" بُریدھ از "مردم"... •• میرسد به دستم ↓ https://harfeto.timefriend.net/16655774622952 +تافوروارد هست،زندگی ‌باید کرد‼️
مشاهده در ایتا
دانلود
:)))
می‌‌ایستم کنار دریا و طلوعِ تو را انتظار می‌کشم. با موجِ بلند بر می‌‌خیزم. بیایی، ابر می‌شوم در آغوش تو، نیایی می‌ریزم...
گر تو را هست شکیب از من و امکان فراغ به وصالت که مرا طاقت هجران تو نیست
هدایت شده از خب که چی؟
وقتی یکیو دوست داری وقتایی ک باهاش میگذرونی بدنت شروع میکنه ب ترشح دوپامین و اکسی توسین و مغزت ب این میزان ثابت عادت میکنه؛وقتی از دستش بدی سردرد و بدن درد میگیری؛بدنت خواهان همون مواد شیمیاییه که حالتو خوب کنن ب زبون ساده تو معتاد شدی به فرد مقابل و حسی ک بهت میداده
ميگويي باران را دوست دارم اما وقتي باران ميبارد چتر به دست ميگيري ميگويي آفتاب را دوست دارم اما زير نور خورشيد به دنبال سايه ميگردي ميگویي باد را دوست دارم اما وقتي باد ميوزد پنجره را ميبندي حالا درياب وحشت مرا وقتي ميگويي دوستت دارم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باران‌گرفت‌ویادِتـورازنده‌کردباز این‌دردهای‌کهنهٔ‌من‌نم‌کشیده‌اند
خاطرم از همه جمع است، پریشانِ توام...
وقتی برای اولین بار دیدمش...! هرگز فکرش را هم نمیکردم ... که او همان کسی ست که بعدها، بارها برایش بمیرم...!
غرضم وصل تو باشد چه تو آيي چه من آيم...              
وسط یه بازار شلوغ، خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد. پلک نزد، پلک نزدم. هرچی نزدیک‌تر می‌شد زیباتر می‌شد. وقتی بهم رسید یه لبخند زد و گفت چقدر دلم برات تنگ شده بود. نگاش کردم و گفتم منم همینطور! خوشحال شد. گفت چه دورانی بود! یادش بخیر، خیلی دوس دارم برگردم به اون روزا. سرم رو تکون دادم و گفتم منم همینطور! گفت من از بچه‌های اون دوران خبر ندارم، تو چی؟ گفتم منم همینطور! تو چشمام نگاه کرد و گفت راستش من خیلی ناراحتم از اتفاقی که بینمون افتاد، من همیشه دوست داشتم... یه لبخند زدم و گفتم منم همینطور! گفت تو اصلا منو شناختی؟! سرم رو دادم بالا و گفتم نه! گفت منم همینطور!! وقتی داشت می‌رفت بهم گفت هنوز می‌نویسی؟! گفتم آره، توام هنوز نقاشی می‌کنی؟ گفت آره... بغلم کرد و گفت امیدوارم ده سال دیگه باز همدیگه رو ببینیم. گفتم منم همینطور!! رفت... چشمام رو بستم و به این فکر کردم که ما ده سال پیش قول داده بودیم همه چی رو فراموش کنیم، ولی یادش بود... منم همينطور
تحفه‌ی فصل خزان ویرانی‌ست.