ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ؟
ﺩﺭ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﭼﺮﺍ
ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺧﻢ ﻣﯽﮐﺸﻨﺪ ﻣﺪﺍﻡ؟
ﻭﻗﺘﯽ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺩﺭ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﻣﯽﭼﺮﺧﻢ
ﻭﻗﺘﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﺩﺭ ﺑﻮﯼ پیرهنت
ﺁﻭﺍﺭﮔﯽ ﻭﺍﺩﯼ ﭼﻨﺪﻡ ﺑﻮﺩ؟...
#عباس_معروفی
از دلتنگیت کجا فرار کنم ؟
کجا بروم که صدای آمدنت را بشنوم ؟
کجا بایستم که راه رفتنت را ببینم ؟
کجا بخوابم که صدای نفس هایت بیاید ؟
کجا چشم باز کنم که در منظرم قاب شوی ؟
کجایی ؟کجایی که هیچ چیزی قشنگ تر از تماشای تو نیست ؟کجا بمیرم ...؟
#عباس_معروفی
میخواستم با صدا و حرف و نگاه خواب را از تنت در بیاورم. نمیدانستم چی تنت کنم که سردت نشود، دنبالِ یک پرتقال میگشتم، نمیدانستم که تو باغِ پرتقالی، نمیدانستم از شاخههای تو نارنجهای آفتابی نورس چشمهام را خیره میکند. پیش از آمدنت نمیدانستم و حالا دستهام بوی نارنج گرفته است =)
#عباس_معروفی
میایستم کنار دریا و طلوعِ تو را انتظار میکشم. با موجِ بلند بر میخیزم. بیایی، ابر میشوم در آغوش تو، نیایی میریزم...
#عباس_معروفی
فقط بگو خدا تو را برایِ من ساخت؟
یا مرا برای تو ویران کرد؟
کدام؟!
#عباس_معروفی
نمیدانم از دلتنگی عاشق ترم
یا از عاشقی دلتنگ تر!
فقط میدانم
در آغوش منی بی آنکه باشی
و رفته ای بی آنکه نباشی...
#عباس_معروفی
وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد بیشتر تنهاست. چون نمیتواند به هیچکس جز به همان آدم بگوید که چه احساسی دارد و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت تشویق میکند، تنهایی تو کامل میشود ...
#عباس_معروفی
فقط بگو خدا تو را برایِ من ساخت؟
یا مرا برای تو ویران کرد؟
کدام؟!
#عباس_معروفی
میدانی عشق یعنی چی؟ خیال نمیکنم بفهمی، هیچکس نمیداند من چه حالی دارم، هیچکس! دلم از تنهایی می پوسید و دردهای ناگفتنی توی دلم تلمبار میشد. آدم عاشق باشد و نتواند به کسی بگوید، غم انگیز نیست؟
#عباس_معروفی
| تَبَتُّـل |
هر بار که دستش میرفت توی موهام، یک لایه درد، همراهِ دستش بیرون میرفت.
#عباس_معروفی
گفت : بی معرفت !
چجوری عواطف و خاطرات را قورت دادی؟
هسته ی آلبالو که نبود ...
#عباس_معروفی
«تو میدانی كه از مرگ نمیترسم
فقط حيف است هزار سال بخوابم
و خواب تو را نبينم...»
پن: #عباس_معروفی درگذشت 🖤