جغرافیای عشق را بشناس کز هر سو
مرزی اگر دارم به چشمت میشود محدود...
#حسین_منزوی
من اگه قدرتشو داشتم اسم یه روزایی از زندگیمو میذاشتم “تو” چون توی هر ثانیهاش تمامیِ اجزای بدنم به تو فکر کرده، چشمام تورو گذاشته جای همه ی آدما و تو چهره ی همشون دنبال یه ردی از تو گشته،گوشام با شنیدن هر صدایی یادِ صدای تو افتاده، ریه هام با استشمام هر عطری،یاد عطر تنِ تو افتاده.اصلا من یه روزایی لبریز از توم هی از تو سر ریز میشم و فرو میریزم و چقدر این روزها دارن هی زیادُ زیاد تر میشن،باور کن اگه میشد من حتما مناسبت یک روزهایی از زندگیم رو “تو” اعلام میکردم.
#فاطمه_فرهادیان
چند بار شده که کسی قلم یا بُرس نقاشی به دست بگیرد چرا که نتوانسته ماشه را بچکاند
#ویرجینیا_وولف
من تورا دوست دارم و تو دیگری را...
و دیگری دیگری را...
و دراین بین همه تنهاییم...
دست من را گرفت، یخ کردم!
خانه لبریز عطر یاسش بود
گنگ بودم توهمی بودم
او ولی کاملا حواسش بود
گفتم اینجا چه میکنی دختر؟! یخ زدی برف را نمیبینی؟!
به گلویش اشاره کرد، تو چه؟! اینهمه حرف را نمیبینی؟!
#سیدتقی_سیدی
هدایت شده از [سردرگم]
هم، حال بدی یکسره دارم ، تو نداری
هم، بغض در این حنجره دارم تو نداری
من بافته ام از غم و دردی متراکم
در هر گرهی صد گره دارم تو نداری
تکرارم و بیزارم از این کارم و بسیار
هی دایره در دایره دارم تو نداری
من بی خبرم از تو و تو بی خبر از من
سخت است که من دلهره دارم تو نداری
از پنجره ی رو به خیابان اتاقت
آنقدر که من خاطره دارم تو نداری
#سید_تقی_سیدی