ز بس نشستم و با شبْ حدیثِ غم گفتم؛
ز غصّه، رنگ من و رنگ شب پرید، بیا...
#سیمین_بهبهانی
شوریده ی آزرده دل بی سر و پا من
در شهر شما عاشق انگشت نما من
دیوانه تر از مردم دیوانه اگر هست
جانا،
به خدا من
به خدا من
به خدا من
#سیمین_بهبهانی
گه بوسه رباید از لب من
آن سایهٔ دلکش خیالی
بیخود شوم و به خود چو آيم
او رفته و جای اوست خالی...
#سیمین_بهبهانی
با آن همه دلداده دلش بسته ی ما شد
ای من به فدای دل دیوانه پسندش♡
#سیمین_بهبهانی
| تَبَتُّـل |
بگذار که در حسرت دیدار بمیرم
در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم
دشوار بود مردن و روی تو ندیدن
بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم
#سیمین_بهبهانی