حس تاسف موقعیت فقط لحظه ای که چهارزانو نشستی روی صندلی دور صندلیت بطری آب و کاور سوالا و کیک و شناسنامه و کارت ملی و مداد اضافه و تراش پخش و پلا کفشاتم جلوی صندلی روی زمین بعد مراقب میاد یه نگاه از سر تاسف بهت می اندازه سر تکون میده میرع/:
بگو تا آخر عمرم به استغفار بنشینم
اگر در مصرعی دیدی ندارم «دوستت دارم»
#حسن_دلبری
روزی که مجبور بشیم زمین رو تخلیه کنیم، روی سیارهی مسکونی جدید عطرفروشی میزنم و از دلتنگی آدما کاسبی میکنم؛
عطر برنج تازه میفروشم
عطر انار دونشده با گلپر
عطر بازار ادویه و خشکبار
عطر اسکناس تا نخوردهی عیدی
عطر چای تازهدم با هل و دارچین
عطر خونهی کاهگلی بارونخورده
عطر اقاقیا تو کوچه پسکوچههای قدیمی
عطر پوستکندن نارنگی وسط کلاس درس
عطر جامونده روی پیرهن، از آخرین آغوش یار...
رفتهام... از خودم، از قصهی وهمآلودم
از تو، از خاطره، از هرچه که در آن بودم
رفتهام از کلمات، از غزل، از قافیهها
رفتم از متن به سمتِ گسلِ حاشیهها
تا کجا مزرعه پیش از درو آفت بزند؟
تا به کی خاطرهات دست به غارت بزند؟
طرح لبخندِ تو را حادثهای دور کند
و دلم را به تنم وصلهی ناجور کند
در کدام حادثه مفقود شده لبخندم؟
نفست سرد شده... پنجره را میبندم
سایهام مست، کنار تن من، ناآرام
روی دیوار، به سمتِ تنات آرام آرام-
- میخزد؛ خانه به هم ریخته از کابوسم
سایهای مستم و آرام تو را میبوسم..
《 بی تو مهتاب شبی》 کوچه مرا میبلعد
یونسم، ماهیِ دریاچه مرا میبلعد..
#نگین_کاووسی
هدایت شده از | تَبَتُّـل |
+دچار یعنی؟! ...
_ عاشق
+ و فکر کن چه تنهاست اگر ماهی کوچکی دچار آبی دریای بی کران باشد
_ چه فکر نازک غمناکی :)
#شرح_حال
بنظرم دلتنگی اگه ماهیت فیزیکی داشت
شبیه شیشهی خالی یه عطر بود که بخاطر تهموندههای بوی سحرانگیزش دلت نمیاومد بیرون بندازیش.
شایدم دلتنگی شبیه یه قبره که میدونی توش کسی منتظرت نیست، کسی نفس نمیکشه اما هرروز بالای سرش گریه میکنی.
میدونی؛ رابطهی دلتنگی و گریه رابطهی دوستانهی جداییناپذیریه.
باید دلتنگ باشی که ساعتها گریه کنی، یا بعد از ساعتها گریه، تنها دلیلی که پیدا کنی دلتنگی باشه.
#سارا_بزرگمهر
همیشه کلمهی "ایکاش" جزو نفرین ترینِ کلمات به حساب میاد ولی تو بگو اگه این کلمه نبود من چطوری میتونستم از "تو" یاد کنم نفرین شدهی دوست داشتنیم؟!