eitaa logo
| تَبَتُّـل |
1.5هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
332 ویدیو
5 فایل
وَ "سلام" بَر‌اندوهی‌کھ‌ قلبمان ‌را ‌وطن‌ برگزید🖤🌱 • • تَبَتُّل←بُریدھ از "جہان" بُریدھ از "مردم"... •• میرسد به دستم ↓ https://harfeto.timefriend.net/16655774622952 +تافوروارد هست،زندگی ‌باید کرد‼️
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر می‌دانستم پس از آن همه رنج ها و نابسامانی‌ها تو را میتوانم داشته باشم‌، بدون شک با اراده‌ی آهنین‌ تری تحملشان‌ میکردم.
[ خَلـق را تَقلیـدشان بر بآد داد .. ]
گویا در نبودت،بودنی نیست مرا؛)
فراتر آی که رَه در میان جان داری!
هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم اندوه بزرگیست چه باشی چه نباشی.
AUD-20220112-WA0004.mp3
9.32M
پله کردی قلبمو بالا بری از من.!
/یه چیزی میگم بعدش می خوابم/
‹ بغ کرده نشسته بود گوشه ی اتاقشو ؛ موهای بلندشو ریخته بود رو صورتش که اشکاشو نبینم! پسرکم زیادی مرد بود ، حتی باوجود همین موهای بلندش که نمی‌ذاشت کوتاهشون کنم درست مثل . . بگذریم! وقتی دید حرفی نمی‌زنم سرشو بلند کرد و طلبکار ، با همون صدای گرفته ش گفت : " اون برمی‌گرده، خودش گفت! " سعی کردم جلوی خنده‌مو بگیرم ، خوردنی شده بود پسر کوچولوم! با احتیاط گفتم : اگه می‌خواست برگرده که نمی‌رفت ! اشکاش دوباره راه گرفتن رو صورتش : خودش که نمی‌خواست بره ، به زور بردنش! تکیه مو از چارچوب در گرفتم و رفتم جلوتر و کنارش نشستم رو زمین ، قیافه ی ناراحتی گرفتم به خودمو شونه بالا انداختم : به هرحال رفته ؛ خونه شونو عوض کردن! بهتره فراموشش کنی ، گریه ش شدت گرفت و با لحنی که سعی میکرد مردونه ترش کنه داد زد : نعخیرم! تو که نمی‌دونی دوست داشتن یعنی چی!! انگشتای تپل کوچولوشو گرفت جلوی صورتم و ادامه داد : "اون دوتا دوستم داشت ، دوتا! منو حتی از بستنی و پاستیل خرسیم بیشتر دوست داشت. می‌خواست با من عروسی کنه ؛ قول داده بودم بزرگ که شدم براش از النگوهای خاله فاطمه بخرم که جیرینگ صدا بده توو دستش. تو که نمی‌دونی اون فقط با من بازی می‌کنه! تازه اون روز زمین که خوردم خیلی درد داشت ، اما من گریه نکردم! مردا که گریه نمی‌کنن ولی اون داشت واس من گریه می‌کرد! تو که نمی‌دونی دوست داشتن چجوریه ؛ تو که تا حالا یه گاز از بستنیت به کسی ندادی‌ ، آخه تو که . . به هق هق و سکسکه افتاده بود بزرگ‌مرد کوچولوی من. سرشو بغل گرفتم شروع کرد مشتای کوچیکشو حواله ی سر و سینه م کردن و با هق هق زار زد : فراموشش نمی‌کنم! میرم دنبالشو پیدا می‌کنم ؛ بزرگ می‌شم بعد اون می‌شه عروسم! بهش قول دادم گمش نکنم ، بهش قول دادم نرم با فرشته بازی کنم. من . . ب . . بهش قول دادم . . . من . . یاد حرفای تو افتادم ؛ یاد قول و قرارامون ، یاد همه ی خاطرات خوب و بدمون . . هرچیم که من ضعیف بودمو زود کم آوردم ، پسرکم شبیه توئه ، حرفش حرفه! می‌دونه دوست داشتن یعنی چی ، می‌دونه دوتا یعنی چی! چشمامو بستمو سعی کردم به یاد بیارم صورتتو ناخودآگاه زیرلب اسمتو صدا کردم. پسر بچه ی آروم گرفته توو آغوشم با صدای خش دار و هق هق جواب داد : دیگه اسممو صدا نزن ، دیگه دوست ندارم : )
[که مَست تُوی کوچِه هایِ غَمَت بِدَوَم...]
هدایت شده از - الحنین -
دو روزه دارم تبتلو شخم میزنم، خودمونیما عجب چنل قویی بود :)))
جون
من و تو برای عاشق بودن خیلی خسته ایم،بیا فقط همدرد هم باشیم،بعضی وقتا اشک بریزیم و حرف بزنیم و شاید ی روزی باهم بخندیم بیا برای اولین بار منو تو همدیگه رو خوب بفهمیم.
«دوست تَرت دارم از هر چه دوست ای تو به من؛ از خودِ من خویش تر! دوست تَر از آنکه بگویم چقدر.. بیشتر از بیشتر از بیشتر...»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کجا و چطور حادثه رخ داد؟ https://harfeto.timefriend.net/16561428987421
| تَبَتُّـل |
کجا و چطور حادثه رخ داد؟ https://harfeto.timefriend.net/16561428987421
چه رازی عشق دارد با خودش تا حرف قلبت را.. نمیگویی،پشیمانی و میگویی پریشانی!
《أشتاق إلیكِ فقط عندما أتنفس، لا أکثر》 فقط وقتی نفس می‌کشم دلتنگت میشم، نه بیشتر.