eitaa logo
‌•بَچّهِ‌هِیئَتی•
2.2هزار دنبال‌کننده
869 عکس
289 ویدیو
2 فایل
• مَـنْ مـاٺَ عَـلے حُـبِّ حَسَـــنْ ..(:¹¹⁸ @Yasine133 @Sobhan_118 - اگه کآری داشتین ... - اتاقِ‌روضه: [ @hazine69 ] - رحمت‌ به پدرُ‌ مادرِ‌ اونی‌ که‌ کپی‌ نمیکنه ! * ساکن‌مشهدُالرِّضا ، دانشجو‌ زبان‌خارجی 📚📍
مشاهده در ایتا
دانلود
دمِ در منتظرِ .. پرده گوشه خیمه رو بالا داد دید آقا هی میاد سمتِ خیمه ، هی برمیگرده .. زینب(س) رو صدا کرد : +خانوم جان من ؛ میدونم علی‌‌مو زَدن ، فهمیدم من خجالت میکشم شما برو به حُسین بگو چه جای خجالت است از رُباب؟ که خرسندم اگر نداشتم امّا بود.....🥀
2d4987c6597f30f7e703de672b448bd1.mp3
9.27M
حرمله خیر نبینی؛ مادرش میمیره..... بچه‌رو سَر بُریدی ؛ میمیره.....🥀 @calbe118
وِیلی بُنَیَّ ؛ بمیرم رگای حنجرت چه نامیزونه🥀(:
- حرمله خیر نبینی ‌گُلِ‌ من‌ نورَس‌ بود .. کشتنش ‌تیر نمیخواست! نسیمی بس بود ..💔 @calbe118
بُردنِ این تَنِ بی وزن برایش سخت است نیست عَبّآس که این قرصِ قمر را بِکِشَد؟ ؟!
الهی هیچ وقت شرایطِ "چه‌کنم‌،چه‌کنم" برا هیچ مَردی مُهیا نشه💔🚶‍♂
حتی خدا هم طاقتِ خواندن ندارد شعری که اوجش؛ هق هقی مردانه باشد . ‌
هدایت شده از ﮼مَلجَأ‌قَلبي‌!
امشب شبِ توئه علی‌اکبرم :) همین‌بس که دارم دق میکنم :)))))
هدایت شده از - خـانومِ۲۷۴.
خونِ سُرخی به رُخِ زرد گرفتی ای جان محکم انگشتِ من از درد گرفتی ای جان. .
هدایت شده از City of stars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به رخ کودکم نگاه کنید؛دیگر رنگ به روی طفلم نیست..((:
از هیئت برمیگشتم‌ صدای اومد ؛ همه روضه ها دوباره برام تکرار شد .
اینکه بعد روضه هنوزم نفس میکشیم صلاحه؛ قسمته؛ خیره؛ نمیدونم چیه؟! هرچی هس‌ پسندم نیست..🗿🚶‍♂
مُردم اونجا که پُشت میکروفون داد زد ؛ جوانان‌ِ بیاید که خلاصه زحمت یک عمر خود را از اینجا و از آنجا جمع کرده‌ام....💔))
دارد یکی‌یکی از دست می‌رَوَد ..
³³³ سہ علے با خودم آورده ام امـا حالا... تو خودت؛ یک تنہ تکثیر بہ صدها شده‌ای🥀
ای وای! که عُمری‌ تابوتِ تو بر سَرِ دوشِ بود .....💔
میبرمت سوی خیمه ها میبوسمت؛ امّا.. جُدا جُدا💔(:!
با سرِ آستین اشکاشو پاک کرد ؛ عَبا رو از سَرِ دوشِش برداشت پهن کرد رو زمین ... +می‌چینَمَت اگرچه منظم کنار هم اما دوباره نمیشوی..🥀
فکر میکنم هیچ شبی حالم به بدی امشب نبوده🚶‍♂
_ شبِ‌هَشتم ؟ +مراسمِ ختمِ .
عمر سعد به عبدالله بن مسعود کوفی گفت برو برو ببین حسین زنده‌ ست یا نه ؟! سلام کرد.. مولا سر بلند کرد.. گفت مسعود دیدی پسرم رو کشتند!؟💔 کار به جایی رسید که داشت با دشمنش هم درد دل می کرد🥀🚶‍♂
میدونید .. جیگرم آتیش میگره واسه این یه خط .. +پدر آمد به یاری‌اش برود من بمیرم ؛ رکاب را کرد💔
همه میدونیم این مصیبت برا ابی‌عَبدللّه از مابقیِ مصیبت ها سخت تره بوده ولی برا یه نفر دیگه‌ هم خیلی سخت بود..... علی‌اکبر که داشت میرفت.. بود که نگران نگاه میکرد ... جدا از اینکه علی برای عَبآس پسرِ برادر باشه رفیق بود ؛ ..💔🚶‍♂