دگر تمآم شد... همسآیه ها راحت بخوابید #مآدر حَسَن پرپر شد... @calbe118

عباسش رو کشید کنار در گوشی بهش گفت :عبآسم نکنه یک‌وقت مولایت حسین و حَسَن را برآدر خطآب کنی اینان تافته های جدا بافته‌ی خلقت اند.... نکند مستقیم در چَشم های زینب نگاه کنی مآدر... نکند تو سیرآب باشی و مولای تو وخانواده‌اش تشنه ... و چه خوب عمل کرد عبآس به حَرف #مآدر.....🖤💔

گفت #مآدر : که شَوَم مآدرِ آن سینه‌زنی که کَمی اَشک بریز زِ برای #حَسَنم:)))

#سحر_هجدهم... هجده ياد اور سن کمِ یک #مآدر است هجده یادآورِ یک #مادر و یک لشکر است #مآهِ‌خونه‌عَلی✨🌙

یک کفن، از کفن هایِ امانتیِ #مآدر به زینب کم شد .

_روضهء مسمومیت مولا؟ +نه روضه امام‌حَسَن ینی روضه #مآدر...!!💔

بی مقدمه امشب بریم سَمتِ روضه #مآدر 💔

صدایِ گریه‌ی بلندِ مردا وسطِ روضه #مآدر >>>>

خآنوم عمه‌سادات دوان دوان به سمت برادر اومدن... گوشه عبای برادر رو گرفت +حُیسنَ‌م میخوآیی اجازه بدی بره...؟؟ ابی‌عبدالله رو به خوآهر میگن : _زینب‌َم دست رو دلم نزار کاری کرد؛ نمیتونم نه بیارم... دست خوآهر رها شد... +حسین قسم ، قَسمِ #مآدر بود...؟؟💔

روایت میشه آقا امام‌رضآ میبینند میوه‌ی دلشون در دوران کودکی.. گوشه‌ای نشستن چیزهایی باخودشون زمزمه میکنن؛ از قبر بیرونشون میکشم .. انتقام میگیرم .. و با دست مُشت شده رو زمین میکوبیدند.. حضرت میرن جلوتر ؛ خطاب به آقازادشون میگن : از چه اینگونه خشمگین ُ غَم‌داری نورِ چَشمَم ..؟ امام‌جواد عرضه دارن : پدرجآن جُرمِ #مآدر ما چه بود ...؟؟💔🚶‍♂

جوآن بودیُ #مآدر نیز جوآن بود :)

عاقدش گفت: ڪہ مــهريہ ے او، آب شـود وَ قرار است ڪہ او ؛ #مادرِ اَربآب شود 🤤♥️:)! ‌

امروز که کاروان داشت حرکت می‌کرد.. عَبآس بعدِ اینکه همه‌رو سوارِ بر مَحمل ها کرد؛ اومد که برا آخرین بار مادرشو بغل بگیره ، خداحافظی کنه... #امُ‌‌البنین از دور اشاره کرد عَبّاسم جلو نیا . عرضه داشت چرا مادر؟ اُم‌البنین گفت : عباس‌جآن تو بیای منو بغل بگیری حُسین دلش میگیره حُسینَ‌م #مآدر نداره ..... 💔:)

#بُنَیَّ.. امشب بہ زینب‌ و حرم‌ و دخترش ڪه هیچ؛ باید بہ حال #مادرِ سادات گریہ ڪرد ....🥀

{فاطمه‌بنتُ‌الحَسَن‌‌ع} یادگار امامِ مجتبی‌‌ و وارث قامت خمیدهٔ #مادر...

_تویی که هیزم آوردی برای شعله یادم هست تو را #مادر به نام کوچکت ؛ هر شب دعا می‌کرد .. !

- مَحرَم‌‌ترین‌ ، مَحرَمِ #مآدر ؛

- شَبای‌جمعه که نوای #بُنَیَّ حرم رو برمیداره... یه صدای ضعفی میاد ؛ از پشت خیمه‌گاه .. +بُنَیَّ اصغرم ..💔 تو هنوز به من #مآدر نگفتی پسرم ..

- چون‌ کاروانِ‌ حُسین خواستند بازگردند ، سپاهیان حرّ راه را بر او گرفتند . حسین فرمود : «ای حرّ! مادرت به عزایت نشیند ! چه میخواهی؟» حرّ گفت : اگر دیگری از اعراب این کلمه را با من گفته بود ، در مثل این حالت نام مادر او را میبردم هر که باشد ! ولیکن نام #مادرِ تو را نتوان برد #مگربه‌بهترین‌وجه ...! * و چه‌ کرد این رعایت ادب :))

- ما به جارو کردنِ فرشِ حُسینیه‌ خوشیم ... - طفلِ‌ سهل‌انگار وقتی که‌ زمینی‌ می‌خورد ؛ زودتر‌ از دیگران #مآدر بلندش‌ می‌کند:))

#مادر از دست دادی این شبا ؛ تسلیت میگم به محضرت🖤...⁵⁹